صوراسرافیل هفتگی ۴ – بیست و دوم تا بیست و هشتم فروردین ۱۳۶۰، همایون ایوانی
میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و ملک المتکلمین با به توپ بستن مجلس توسط سپاه قزاق به دام مأموران محمدعلی شاه قاجار افتادند. در حضور شاه، در حیاط باغشاه طناب به گردن هر دو روشنفکر آزادیخواه انداختند و آنها را خفه کردند. روایت است که ملک المتکلمین، پیش از مرگ، خطاب به محمدعلی شاه این بیت از خاقانی را خواند:ـ
ما بارگه دادیم، این رفت ستم بر ما بر کاخ ستمکاران تا خود چه رسد خذلان
نفر دیگر، یعنی، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل، روزنامهنگار شجاع که در فعالیتهای خود با حیدرخان عمواوغلی در تماس است در آخرین نامهاش از نقشۀ حملۀ ارتجاع و تدارک سرکوب آزایخواهان خبر میدهد و مینویسد: «از دیروز تا به حال نقشهای که ترسیم کرده آفتابی شد. فردا ما به فداکاری حاضر میشویم. اگر از پیش نبردیم و کشته شدیم و خبر مرگ من به شما رسید، غمگین نشوید و هول نکنید، زیرا که در راه آزادی ایران، یک افتخاری برای شما و فرزندان شما به یادگار گذاشتم. مُردن که از لوازم طبیعی است، آدم که باید بمیرد، چرا با درد و مرض مرده باشد و به جانبازی از تألم نشاة زندگی بد، در یک چشم بهم زدن نمیرد…» ـ
علی اکبر دهخدا، به یاد همکار جوانش که به دست بیدادگران به قتل رسیده بود، شعر ماندنیاش «یاد آر ز شمع مرده یاد آر» را سرود. رفیقش به خوابش آمده بود و به دهخدا گفته بود: «چرا نگفتی او جوان افتاد؟» و دهخدا چنین فهمیده بود که «چرا مرگ مرا در جایی نگفته یا ننوشتهای؟» ـ
…اینک سالهاست که گویی همین پرسش به سراغم میآید: «چرا نگفتی آنها جوان افتادند؟» این یادداشتها به یاد آنانی است که «…به فداکاری حاضر» شدند… باری، و بسیاری نوشتند: «اگر از پیش نبردیم و کشته شدیم و خبر مرگ من به شما رسید، غمگین نشوید و هول نکنید…»[1]ـ
هفتۀ چهارم
بیست و دوم تا بیست و هشتم فروردین ۱۳۶۰/۱۰ تا ۱۶ آوریل ۱۹۸۱
http://dialogt.de/wp-content/uploads/2019/04/125_22_28_Farvardin_1360.pdf
شنبه. زمان کمی پیش رو داشتم که بتوانم برای امتحانات ورودی دیپلم در سال آخر دبیرستان آماده شوم. به همین خاطر بیشتر وقتم را در کتابخانۀ مرکزی پارک شهر مشغول مطالعه بودم. برای گرفتنِ کارتِ ورود به امتحانات به سراغ ناظم دبیرستان رفتم. به حال و هوای همان روزهای اعتراض در دبیرستان، یک کَتی جلوی درِ ورودیِ اتاقِ ناظم دبیرستان ایستادم. با این „ژست“ میخواستم به او تفهیم کنم که „باج به بورژوازی نمیدهیم!“ـ
ناظم دبیرستان مرا به خوبی میشناخت. حرف زدن با „بورژوازی“ یا به عبارت دیگر مسئولین دبیرستان، یعنی اینکه „یک خبری شده!“، با تعجب پرسید: „چه کار دارید؟“ـ
با اعتماد به نفس خاصی گفتم: „آمدهام کارت امتحانات را بگیرم.“ـ
پشتش به من بود. برگشت و با چشمان باز و گشاد شده به من نگریست و پرسید: „تو!؟ تو، میخواهی امتحان بدهی؟!“ـ
پاسخ دادم: „آره، مگه چیه؟!“ـ
دادش رفت به هوا: „آقای „ایوانی“! شما ۲۵۰ ساعت غیبت دارید! با ۵ ساعت غیبت، بایستی شما را از دبیرستان اخراج کرد!… امتحان بدهی؟… حالا میخواهی بروی امتحان بدهی؟!“ـ
ناظم „کُپُلی“ داشتیم، شکمش گرد و قلنبه بود. اگر „بورژوازی“ نبود، میشد گفت یک کارمند مسن ادارۀ آموزش و پرورش بود که زن و احتمالاً چند بچه داشت. گردن و سرش کمی از بدنش جلوتر آمده بود و با چشمان متعجب داشت با من حرف میزد. راستش با شنیدن ۲۵۰ ساعت غیبت، هم داشتم فکر میکردم که „کی گزارش داده؟“ و هم خندهام گرفته بود. با این حال، قافیه را نباختم و گفتم: „چطور برای انجمن اسلامیها کارت امتحان صادر میکنید ولی برای دانشآموزان پیشگام کارت امتحان صادر نمیکنید؟!“ـ
یک کم مرا نگاه کرد. خودش میدانست که وضع آموزش و پرورش و نظم در دبیرستانها پس از قیام، بادِ هواست، بدون چشمپوشی از بسیاری از مقررات، بایستی تقریباً نیمی از دانش آموزان را اخراج میکردند. سرخی صورتش داشت کاهش پیدا میکرد. مثل آدمی که گریهاش گرفته، از من پرسید: „راستی راستی می خواهی امتحان بدهی؟“ـ
ـ „آره اگر نمیخواستم که اینجا نمیآمدم…“ـ
ـ „ببین… تو مثل بچۀ من هستی. اگر بدونم تو امتحان میخواهی بدهی، همۀ غیبتها را در نظر نمیگیرم.“ـ
با اطمینان توی چشمش نگاه کردم و گفتم: „میخواهم امتحان بدهم. تصمیمم جدی است.“ـ
با مهربانی گفت: „خیلی خوب؛ برو تا چند روز دیگر کارت را صادر میکنم.“ـ
به خاطر سه سال درگیری در دبیرستان و محدودیتهایی که از طرف آموزش و پرورش برای دانش اموزان پیشگام وضع شده بود و مدیر و ناظم دبیرستان مجبور بودند آنرا اجرا کنند، بدون تعارف آنها را همطراز سایر نمایندگان و مأموران جمهوری اسلامی در داخل دبیرستان می دانستم. بایستی حدود یک سال میگذشت تا من چهرۀ واقعی ناظم دبیرستان را بشناسم. درست در بحبوحۀ فرارم، یک سال پس از این گفتگویم با ناظم دبیرستان بود که او یکی از رفقای پیشگام را که هنوز دستگیر نشده بود، در خیابان دیده بود. با نگرانی از حالش جویا شده و بعد دربارۀ من پرسیده بود که „آیا او را گرفتهاند؟“ پاسخ شنیده بود „نه هنوز بیرون از زندان است و فراری.“ پیغام داده بود: „اگر جای خواب ندارد، من میتوانم آدرسم را بدهم تا پیش ما پنهان شود.“ـ
تا آنجا که میدانم، کمونیست نبود، اما „معلم“ بود! از بدِ روزگار، پس از قیام، ناظم دبیرستان شده بود؛ در روزگاری که هر روز چندین درگیری در دبیرستان رخ میداد. حالا خارج از دبیرستان، نگران „شاگردانش“ بود تا به زندان نیفتند، شکنجه و اعدام نشوند. باری، در فروردین ۶۰، من هنوز به عنوان „عامل بورژوازی“ با او برخورد میکردم! ـ
چند روز بعد ، کارت ورود من به امتحانات حاضر شده بودـ
عوامفریبی های خمینی در برابر گودنشینان و „کوخ نشینان“ و سینه زنی حزب توده
روند انقلابی ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ و سپس فضای سیاسی کشور پس از قیام بهمن ۱۳۵۷، چنان بود که حکومت از همان آغاز دم از حقوق „مستضعفان“، „حکومت پابرهنهها“ و „کوخ نشینان“ میزد. حضور کارگران، زحمتکشان و پشتیبانی نیروهای کمونیست و چپ در عرصۀ مبارزات اجتماعی و طبقاتی، موجب شده بود تا خمینی با ریاکاری بسیار همواره خود و اسلام را ناجی فرودستان اعلام کند. در ادامۀ این عوامفریبیها، در فروردین ۱۳۶۰ نیز روزنامۀ جمهوری اسلامی، ارگانِ مرتجعترین نیروهای درون این نظام، سخنرانی دیگری از خمینی را درج می کند که خطاب به مردم جنوب شهر و گودنشینان میگوید که „یک موی شما بر همۀ آنها (یعنی کاخ نشینان) ترجیح دارد“ ـ
این فریبکاری و خشوعِ خمینی خطاب به زحمتکشان شهری و حاشیه نشینان، سکوی پرش و تبلیغاتِ نیروهای پشتیبان رژیم و نیروهای سیاسی سازشکاری همچون حزب توده و اکثریت شد که به چنین سخنان ریاکارانهای استناد میکردند و از „الهیات رهاییبخش“ خمینی دم میزدند. زندگی واقعی مردم نشان میداد ـ و حالا پس از سالها واضحتر از همیشه است ـ که از این حکومت نه تنها „رهایی“ نبایستی انتظار داشت، بلکه فقر و فلاکتی گسترده و عمومی دامنگیر طبقات و اقشار پایینی اجتماع شده است. رژیم و مشاطهگرانش با پوشش „مستضعف“گرایی و حمایت از پابرهنهها و نظایر آن، به تودههای عقب افتادۀ اجتماع تلقین میکردند که از پیوستن به نیروهای چپ و انقلابی خودداری کنند. لایههای عقب افتاده و فقیری که هنوز به دلیل زندگی سخت و رنج آورشان به هویت دشمن واقعی خود واقف نشده بودند، هنوز به اسلام توهم داشتند و ناکجاآبادی به اسم „عدل علی“ را در قرن بیستم در رؤیاهایشان تصور میکردند و میپنداشتند که فقیران و فرودستان نیز حقی دارند، هدف اصلی چنین تبلیغاتی از سوی رژیم و ایادیاش بودند.ـ
حزب توده برای جنگ افروزیهای رژیم سینه می زند
جنگ ارتجاعی رژیم با عراق، دستگیری و سرکوب نیروهای سیاسی، عدم رعایت حداقلهای یک جامعۀ دموکراتیک پس از سرنگونی دیکتاتوری شاه، و… هیچکدام برای حزب توده دلیلی برای فاصله گرفتن از این حکومت نبود. برعکس، آنان آتش بیار معرکه بودند. ادبیات روزنامۀ „جمهوری اسلامی“ و نشریۀ „مردم“ در این روزها و سالها همخوانی و همسوییای معنادار و آشکار داشت. این نزدیکی، چنان بود که در میان مردم، سخن از „تودهای بودن آخوندها“ یا „آخوندشدن تودهایها“ بود. هر دو نشریه، نفرت پراکنی میکردند، دروغ را به عنوان خبر پخش میکردند، نیروهای غیرحکومتی را تهدید میکردند و مردم را به قتلگاه جنگ دعوت میکردند. ـ
در نشریات حزب توده، شاهد شعارهایی برای دعوت کارگران و زحمتکشان به قتلگاه جنگ ارتجاعی، تسلیم شدن و قرار گرفتن تودههای دهقانان و کشاورزان زیر فرمان سپاه پاسداران و نهایتاً مخالفت با اعتصابات، تحصن و اعتراضات کارگران برای احقاق حقوقشان است. نمونههایی از این شعارها در نشریۀ حزب توده چنین است: «همگی داوطلبیم به جبهه برویم»؛ «در جنگ عادلانه بر ضد رژیم صدام حسین و برای دفاع از میهن انقلابی شرکت کنیم!»؛ «دهقانان! برای دفاع از میهن خود، زیر فرمان سپاه پاسداران مسلح شوید و آمادگی خود را برای شرکت در نبرد به نهادهای انقلابی اعلام کنید»؛ «کشاندن کارگران به اعتصاب و تحصن و درگیری، توطئۀ ضدانقلاب است»[2]. از یک جریان ضدکارگری و ضدانقلابیِ مدافع حکومت، چیزی بیش از این نمیتوان انتظار داشت: ـ
در ادامۀ این دریوزگیها در پیشگاه نظام جدید، حزب توده برای ادامۀ فعالیت خود، از اطلاعیۀ ده مادهای دادستانی جمهوری اسلامی حمایت میکند. نشریۀ مردم در روز شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۶۰ مجیز حکومت را میگوید، دلیل حمله به دفاترش را گروههای „ضدانقلاب“ یا „مائوئیستی“ مینامد و برای قربانی کردن خود و مردم و تمام انقلاب در آستان خمینی و دستگاه حکومت، اعلام آمادگی میکند: «اگر قانون اساسی جمهوری اسلامی از فردای تصویب، دقیقاً به مرحلۀ اجرا در آمده بود، حزب تودۀ ایران، مراکز و دفاتر آن، باید از هرگونه تعرض و تهاجم مصون میماند و امکان گسترش فعالیت قانونی خود را – که به سود انقلاب است – مییافت. ولی عوامل امپریالیسم، به سرکردگی آمریکا، ساواکیها، ضدانقلاب سازمانیافته و گروهکهای مائوئیستی-آمریکایی، که پشتیبانی صمیمانۀ حزب تودۀ ایران را از انقلاب و جمهوری اسلامی ایران و رهبری امام خمینی، خاری در چشم و سدی در برابر توطئههای براندازی خود میدیدند، کوشیدند تا با حمله و هجوم به دفاتر حزب ما و مراکز نشریات ما، حزب تودۀ ایران را در برابر جمهوری اسلامی قرار دهند … ولی این فنون محیلانۀ امپریالیسم و ضدانقلاب، ما را از ادامۀ راهی که مؤمن به آن بودهایم و هستیم، بازنداشت و نمیدارد و در باور ما به ضرورت دفاع از انقلاب و جمهوری اسلامی به پشتیبانی از خط ضدامپریالیستی و مردمی امام خمینی، ذرهای فتور پدید آورد نمیآورد.»[3]ـ
تنها با نگاه به چند خط بالا، انبوه در هم ریختگی نظری حزب توده، خودباختگی سیاسی در قبال حکومت و نبود وجدان و اخلاق سیاسی در این باند فرتوت و پوسیده را میبینیم: چیزی که به عنوان „استدلال“ در این نوشته استفاده میشود، „اگر“ و مگرهایی است که از طریق آن، قیاس معالفارق و گمانهزنی میکنند: استناد به „قانون اساسی“ای میکنند که رفراندمش ضددمکراتیک بود، مجلسش با سرکوب مخالفین تشکیل شد و تصویب قوانینش با جعل آرای مردم صورت گرفته بود. تازه، در منطق جمهوری اسلامی، „قانون“ خمینی است! „قانون“، ولی فقیه و امام امت است! از همۀ اینها که بگذریم، این استنادات برای چیست؟ فقط حفظ دفاتر حزب خودشان را گدایی میکنند. برای آن حاضرند باندهای سیاه، فالانژهای حزب اللهی را „بازی خوردۀ“ گروههای „مائوئیستی-آمریکایی“ اعلام کنند. تودهایها، با وقاحت موضع خود را آشکار میکنند که در سرکوب مخالفین که „توطئههای براندازی“ جمهوری اسلامی را در سر دارند، „جمهوری اسلامی ایران و رهبری امام خمینی“ را „پشتیبانی صمیمانه“ خواهند کرد. ـ
آدم فروشی و تأیید سرکوب گروههای مخالف با اعلام چندین بارۀ مسخ شدن، تسلیم و سرسپردگی به حکومت و خمینی تکمیل میشود: «ولی این فنون محیلانۀ امپریالیسم و ضدانقلاب، ما را از ادامۀ راهی که مؤمن به آن بودهایم و هستیم، بازنداشت و نمیدارد و در باور ما به ضرورت دفاع از انقلاب و جمهوری اسلامی به پشتیبانی از خط ضدامپریالیستی و مردمی امام خمینی، ذرهای فتور پدید آورد نمیآورد»[4]ـ
قیاسهای مع الفارقِ و گمانه زنیهایِ رهبران پیر و فرسودۀ حزب توده مضحک است. آرزوهای پنهانی آنها که تبدیل به شِبه- تحلیل می شود و تاوانش را نه فقط نیروهای پیشرو و اپوزیسیون میدهند، بلکه اعضا و هواداران حزب توده و اکثریت را نیز به کام مرگ میفرستد: باری، طبق چنین روش تحلیلی، میتوان نوشت: اگر خمینی عضو حزب توده بود، کیانوری رهبر انقلاب میشد! ـ
پلنوم هفده حزب توده و تحلیل های آن!ـ
همین مغلطهها را به صورتی وسیعتر در „گزارش هیئت سیاسی به هفدهمین پلنوم (وسیع) کمیتۀ مرکزی حزب توده ایران“ میبینیم.[5] ـ
تحلیل جنگ ارتجاعی و ضدمردمی ایران و عراق، به عنوان „جنگ میهنی“ ـ
یکی از پایهایترین و خطرناکترین مواضعِ حزب توده و نیروهای همسو با آن، تحلیلِ جنگ ارتجاعی و ضدمردمی ایران و عراق به عنوان „جنگ میهنی“ بود. هیئت سیاسیِ حزب توده در گزارش خود می نویسد: «هم اکنون نبرد برای درهم شکستن ششمین توطئۀ امپریالیسم که به صورت تحمیل جنگ تجاوزکارانۀ دار و دسته صدام خائن به میهن ما پیاده شد، با تمام شدت در جریان است.»[6] و بر اساس این موضعگیری نقش رژیم جمهوری اسلامی در جنگ افروزیهایی که منجر به نابودی دو کشور ایران و عراق شد را پنهان میکند. جنگی که مردم هر دو کشور سالها رنج و تبعاتش را تحمل کردند. همانگونه که در بالا دیدیم، این حزب، کارگران، دهقانان و زحمتکشان را تشویق به پیروی از سپاه پاسداران و رفتن به جبهههای جنگ میکند. در این موضعگیری ارتجاعی و شووینیستی، همانگونه که در بخشهای دیگر این یادداشتها اشاره شد، حزب توده تنها نیست. ـ
ترساندن مردم از جنگ داخلی و دعوت به „وحدت“ زیر لوای خمینی
در این دوره، محورِ دیگرِ تبلیغات حزب توده، همسو با حکومت، عمده کردن خطر جنگ داخلی و آشفتگی در کشور است. همچون همیشه میتوان دهها نمونه از حوادث سیاسی و اختلافات دیپلماتیک بینالمللی را یافت که موضوع خطر حمله به ایران را برجسته میکند! در آن مقطع، برای حزب توده، نقل قول ژنرال الکساندر هیگ، وزیر خارجۀ آمریکا، یکی از این موارد است. او میگوید: „در صورت آغاز جنگ داخلی در ایران، ایالات متحدۀ آمریکا امکان خواهد داشت، به طرف مورد نظر کمک سریع نماید.“ منبع حزب توده هم، کیهان رژیم ۱۷ اسفند ۱۳۵۹ است. همانطور که میبینیم، همچون همۀ رژیمهای ارتجاعی که قادر به سرپوش گذاشتن بر روی تضادهای داخلی خویش نیستند؛ دشمن خارجی یکی از بهترین امدادهایی است که وحدت داخلی را در پوشش میهنپرستی و ملی گرایی کاذب تقویت کنند.ـ
حمله به گروه های اپوزیسیون تحت عنوان „جبهۀ متحد براندازی“ـ
حلقۀ مکمل جنگ، میهنپرستی کاذب است که به کمک برجسته کردن خطر حملۀ خارجی، کاربرد مهمتری برای حزب توده دارد. این حزب، همصدا با ارتجاعیترین نیروهای حاکم در جمهوری اسلامی، شرایط جنگی و بحرانی کشور را بهانهای برای حمله و در فشار قراردادن گروههای اپوزیسیون میکند. آنها با طرح جبهۀ متحد „براندازی“ و بعد تقسیم بندی نیروهای سیاسی در „جبهۀ براندازی“ و „نیروهای بینابینی“، به همۀ نیروهای مخالف چنگ و دندان نشان میدهند. این حزب، آتش بیار سرکوب نیروهای اپوزیسیون، کارگران و زحمتکشان و هر نیروی دگراندیش در این دوره از تاریخ سیاسی ایران است. ـ
گزارش هیئت اجرایی به پلنوم، بعد از ذکر مجموعهای از نیروهای منفور و سرنگون شده نظیر نیروهای وابسته به رژیم شاه و یا سرمایهداران و مالکان به عنوانِ نیروهای مشخص „جبهۀ براندازی“، به هدف اصلی خود نزدیک میشود. حزب توده، در این „جبهۀ براندازی“، نیروهایی همچون حزب رنجبران، سازمان پیکار در راه آزادی طبقۀ کارگر، اتحادیۀ کمونیستها، کومله، حزب دمکرات ایران و نیروهایی که در جنبش خلقها به ویژه در کردستان و بلوچستان فعالیت میکنند را به عنوان „ستون پنجم سیاسی آمریکا“ اعلام میکند. اصطلاح „چپ آمریکایی“ ابزار و مُهری برای ترور و منکوب کردن مخالفین سیاسی در جنبش چپ توسط حزب توده و اکثریت است. ـ
اما حملۀ حزب توده به نیروهای سیاسی به اینجا ختم نمیشود. بخشِ دیگری از نیروهای سیاسی و اجتماعی، کمونیستها و نیروهای دمکرات با توجه به پایگاه اجتماعیشان و نیز تقسیم بندی حزب توده از اوضاعِ بینالمللی، تحت عنوان „نیروهای بینابینی“ مورد حمله قرار می گیرند. در لیست „نیروهای بینابینی“، سازمان مجاهدین خلق، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (اقلیت) و راه کارگر مشخصاً نام برده شدهاند. حزب توده هدف خود را خارج کردن این نیروها از „گمراهی“ اعلام می کند. به این مفهوم که سرنوشتِ اکثریت کمیتۀ مرکزی سچفخا را برای آنان و سایر „نیروهای جوان“ تدارک می بیند. ـ
از فاصله زمانی دورتر که به این وقایع نگاه میکنیم، می بینیم که حزب توده سرمست خیالات خویش است. این حزب در این لحظۀ تاریخ، یعنی بهار سال ۱۳۶۰، مفتخر به پشتیبانی اتحاد جماهیر شوروی است و با اتکاء به چنین توهمی که برادر بزرگتر، در شرایط سخت از حزب پشتیبانی میکند، مشغول پارس کردن به تمام نیروهای سیاسی اپوزیسیون در ایران بود. پیامشان، مثل سالهای دهۀ بیست و حضور ارتش سرخ در ایران، این بود که هرکس اعتراض کند، میدهیم ارتش سرخ بخوردش! در خیال خام خود می اندیشیدند که دارند خط سیاسی جمهوری اسلامی را پیش میبرند، در عرصۀ نیروهای کمونیست و چپ، توانستهاند بزرگترین سازمان کمونیستی خاورمیانه را دچار انشعاب کنند و اینک باید دام را برای سایر نیروهای جوان در این جنبش بگسترند. می بایست چند صباحی بگذرد تا تلخی ماهیت جمهوری اسلامی، در عمل، رهبری حزب توده را با واقعیت راه رشدغیرسرمایه داری و اسلام „ضدامپریالیست“ آشنا کند.
ترکیب حکومت: در باب جناح مردمی!ـ
حزب توده ترکیب حکومت را بر پایۀ دو جناح لیبرالها و خرده بورژوازی سنتی ارزیابی میکرد. در سناریوی حزب توده، دولت موقت بمثابۀ نمایندۀ لیبرالها، و نهادهای اسلامی نظیر شورای انقلاب، کمیتهها، دادگاههای انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران به عنوان „جناح مردمی“ تعریف میشد. در گزارش به پلنوم هفدهم، چنین میخوانیم: «با پیروزی تاریخی نیروهای انقلابی بر باقیماندههای سرسخت نیروهای ضدانقلاب در ۲۲ بهمن، نظام دولتی جدید برآمده از انقلاب به صورت دولت موقت از یک سو و نهادهای انقلابی یعنی شورای انقلاب، کمیتهها و دادگاههای انقلابی که زادگاه سپاه پاسداران انقلاب شد، مستقر گردید.»[7]ـ
تحلیل ماهیت حکومت از طریق جناح بندیها و گرایشهای متفاوت، راه فرار حزب توده و دیگر جریانات اپورتونیستی بود که همچون ماهی لیز میخوردند و در هر بزنگاه تاریخی که به بن بست میرسیدند، پیکان تحلیل را از „این جناح“ به „آن جناح“ از „این گرایش“ به „آن گرایش“ منتقل میکردند، تا از بن بست نجات یابند. برای مثال، در پلنوم هفدهم، تقسیم حکومت به دو جناح لیبرالها و „مردمی“ زیر مجموعه هایی را نیز با خود به همراه دارد. جناح مردمی به سه گرایش انحصارطلب، واقع بین و روشنبین تقسیم میشود. هیئت سیاسی در گزارش خود به پلنوم، چنین مینویسد:ـ
«…در بخش مؤثر و تعیین کنندۀ حاکمیت کنونی، یعنی اکثریت مجلس شورای اسلامی، دولت و شورای عالی قضایی، دادگاههای انقلاب، کمیتهها و سپاه پاسداران سه گرایش مشخص مشهود است که با خصیصههای انحصار طلب، واقع بین و روش بین میتوان آنها را تعریف کرد.»[8]ـ
ـ …و با این تحلیل درخشان! „جناح مردمی“ سه گرایش دارد: پشتک، وارو و هستۀ آلو! ـ
از شوخی که بگذریم، اینچنین شیوۀ تحلیلی نشانگر طفره رفتن از تعیین ماهیت مجموعۀ رژیم است. مشکل حزب توده و تمام دست راستیها و دنباله روهای رژیم این است که حقایق زندگی واقعی مردم، سرکوب وحشیانۀ آنها، دامن زدن به جنگ غارتگرانه، کشتن مخالفین در خیابانها و زندانها، سرکوب کارگران، دهقانان و خلقها، زنان، دانشجویان و دانش آموزان و دهها فاکت و حقیقت مشخص و غیرقابل انکار در سطح جامعه چنان شکننده است که نمی توانند به تمامی آنها پاسخی کلیشهای در ستایش رژیم حاکم بدهند. در اثر چنین وضعیتی است که ملغمۀ جناح بندیهای متفاوت و گرایشات درون این جناح بندیها برجسته میشود. ـ
چنین تصویر غیرعلمی و ناروشنی، برای طفره رفتن از پاسخ دقیق به ماهیت حکومت و بازی با تحلیلهای سطحی و آبکی است. اگر یک جریان جدی سیاسی را بتوان در اثر چنین تحلیلی، به پریشان فکری یا التقاط فکری و عدم دریافت دقیقِ شرایط فعلی در جامعه متهم کرد، حزب توده و اکثریت مشکل التقاط فکری ندارند. آنان شارلاتان سیاسی هستند. روش بحث و نظراتشان را از طریق شانتاژ، دروغ پراکنی و مغلطه پیش میبرند. ـ
تأییدِ توقیف مطبوعات و سرکوب تظاهرات مردمی و ممنوعیت احزاب و جمعیت ها
حزب توده سرمست از „این همه پیروزی تحت رهبری امام خمینی“ است. کار بدانجا کشید که پلنوم هفدهم توقیف روزنامهها و نشریاتی همچون رنجبر، عدالت، آیندگان، بامداد، تهران مصور و دهها روزنامه و نشریۀ دیگر و نیز سرکوب جبهۀ دموکراتیک ملی و احزابی نظیر آن را با افتخار تأیید میکند. تنها دردش این است که چرا اجازۀ فعالیت به حزب توده داده نمیشود؟!ـ
این حزب، دچار نابینایی تاریخی است. نمیفهمد که سیاست سرکوب از سوی جمهوری اسلامی، سیاست یکپارچهای است. صغیر و کبیر نمیشناسد، این جناح یا آن جناح نمیشناسد. انحصارطلبان و تمامیتخواهانِ جمهوری اسلامی، سیطرۀ کامل بر شئون زندگی، سیاست و افکار مردم را تا خصوصیترین بخشهای زندگیشان دنبال میکنند. هیولای انحصارطلبی جمهوری اسلامی بخشی از منکوب کردنِ انقلاب بزرگ ایران است که نه فقط در عرصۀ سیاسی بلکه در عرصۀ طبقاتی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی هم، تمام معیارهای کنترل جامعۀ سرمایهداری ایران را برهم ریخته است. جمهوری اسلامی ضد انقلابی است که بایستی همۀ دستاوردهای انقلاب را بازپس بگیرد. حزب توده، در این بازی بزرگ، مهرۀ کوچکی بیش نیست. توهمات جاهطلبانۀ کیانوری و دار و دستهاش، داستانی کمدی- تراژدی است.ـ
این قداره کشیهای حزب توده فقط به اپوزیسیون ختم نمیشود بلکه جنبشهای اعتراضی که در بهمن و اسفند ۱۳۵۹ اوج گرفته بود از سوی حزب توده بخشی از توطئۀ امپریالیستها و ارتجاع برای „براندازی“ جمهوری اسلامی عنوان میشود:ـ
حزب توده و مقایسه های بیربطِ بین المللی
حزب توده هر کجا که از استدلال باز میماند، مثالی از شرایط بینالملل مییابد! گاه کوبا، گاه شیلی و پرتغال و گاه اندونزی، شیلی و مصر. مثالها به دلخواه این حزب است. بدون هیچ توضیحی، فقط به مخاطب میگوید که اگر حرف ما را گوش نکنید „آنطور“ میشود که „آنجا“ شد! در این شرایط آشفتۀ سیاسی که ما از هر سو درگیر مبارزۀ سیاسی با حکومت و دار و دستههای مسلح حزب للهی هستیم، کسی وقت ندارد از این „پروفسور“ها بپرسد „آنجا“ که میگویید، چطور شد؟ که حالا „اینجا“ باید „آنطور“ بشود؟! حالا اگر „آنطور“ نشد، شما حرفتان را پس میگیرید؟ ـ
در مورد جبهۀ براندازی، در گزارش هیئت سیاسی حزب توده به شیلی و پرتقال اشاره میشود: مغلطۀ سیاسی و قیاس معالفارق همچنان زینتبخش استدلالات آنست. این بار „تحلیلگر باهوش“، با داستانسرایی، شرایط ایرانِ اسلام زده را با شرایط شیلی و پرتغال مقایسه میکند! بیآن که مختصات و شرایط سیاسی، شرایط بینالمللی و طبقاتی، تفاوت نیروهای حاکم در شیلی و پرتغال با روحانیت شیعه به رهبری خمینی را در نظر گرفته باشد. با این حال، چنین مغلطههایی در روزگاری که هر روز هوچیگری دیگری از جبهۀ ضدانقلاب علیه ما به راه میافتاد، مجالی به نیروهای این حزب میداد تا سیاست خود را با مثالهای عجیب و غریب بینالمللی ظاهری شِبه-علمی بدهند و زینت ببخشند.ـ
در مورد محاصرۀ اقتصادی، هیئت سیاسی حزب توده یاد کوبا و فیدل کاسترو میافتد: تحلیلگری تودهای با یک جمله پردازی غلطانداز، وضعیتی که در کوبا میگذرد را با وضعیت دولت فوق ارتجاعی جمهوری اسلامی مقایسه میکند و براساس آن، موضع خود را در ایران تحت سیطرۀ جمهوری سرمایهداران و خمینی پرستان توضیح میدهد.ـ
رهبران حزب در مورد شکست انقلاب، یاد مثال اندونزی، شیلی و مصر می افتند: با چه معیاری؟ با چه زمینۀ تاریخی؟… مهم این است که مخاطب را مرعوب کلام بی سر و ته خود کنند. ـ
محتوای روزنامههای مردم و جمهوری اسلامی، شباهت زیادی پیدا کرده است، این روزها دیالوگهای حزب توده شبیه حرف زدنهای خمینی و منتظری شده است! بیربط و بی سرو ته، ولی هوادارانشان فکر میکنند، „عمو کیا“ (نورالدین کیانوری)، „خیلی بارش“ هست و خمینی و روحانیت را دارد روی سرانگشتانش میچرخاند. وقتی با هوادارانشان حرف میزنی یا تناقضاتشان را نشان میدهی، یک پُک عمیق به سیگار میزنند و با نگاه عاقل اندر سفیه پاسخ میدهند: „حالا صبر کن ببین رفیق کیا چکار میکنه…“ـ
هنوز سال ۱۳۶۰ و پردۀ اول داستان ما و جمهوری اسلامی است. تودهایها، در بازار مسگرها برای خودشان اظهاراتی میفرمایند و به خیال خودشان خط شان را پیش میبرند. برای دیدن پردۀ دوم این داستان، باید چند ماهی صبر میکردند…ـ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زیرنویسها
ـ [1] ـ این سلسله یادداشتها، در سپاس و همراهی با رفقای دست اندرکار «یاد روز نامه» تنظیم شده است. آدرس تماس:ـ
yadrooznameh@gmail.com
ـ “یاد روز نامه“ در توییتر: ـ
@YadRoozNameh
ـ “یاد روز نامه“ در فیس بوک
https://www.facebook.com/%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-261526071408093/
ـ [2] ـ مردم، ارگان حزب توده، نهم فروردین ۱۳۶۰
ـ [3] ـ در مورد اطلاعیه ده ماده ای دادستانی ، ن.ک. به صوراسرافیل هفتگی ۳ ـ پانزدهم تا بیست و یکم فروردین 1360، همایون ایوانی، موضع حزب توده در مردم، شنبه 22 فروردین ۱۳۶۰
ـ [4] ـ مردم، ارگان حزب توده، شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۶۰
ـ[5] ـ بخش اول گزارش: مردم، ارگان حزب توده، شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۶۰، همه نقل قولهای این سرفصل از همین منبع است.
https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/hezbe_toode-nameye_mardom-saale_3-483.pdf
ـ [6] ـ همان
ـ [7] ـ همان
ـ[8] ـ همان