مروری بر اسناد « یک روز بیشتر از کنتیننتال- فریده ثابتی

                                                                          تقدیم به کارگران نیشکر هفت تپه و لاستیک البرز

 

 فریده ثابتی

این عبارت بخشی از سخنانی است که یکی از کارگران کارخانه لاستیک سازی اوزکادی در مکزیک در باره صحبت های یکی از دهقانان خرد روستای آتنکو بر زبان راند که به حمایت از کارگران آمده بود و از آنان می خواست به مبارزه ادامه دهند.“  انریکو گومز دلگادو“  Enrique Gomez Delgado، کارگر کارخانه  و نویسنده مکزیکی،  مبارزات سه ساله کارگران اوزکادی را مبنای نوشتن کتابی به زبان اسپانیایی به نام        پیروزی کارگران اوزکادی مکزیک بر یک کنسرن بین المللیقرار داد. “ مشتهیلد دورتموند“ Mechthild Dortmund کتاب دلگادو را با عنوان یک روز بیشتر از کنتیننتالبه آلمانی ترجمه کرد که در آوریل 2008 به بازار آمد. فیلم مستندی  نیز برمبنای این مبارزات ساخته شده است. من در اینجا سعی  می کنم برمبنای مطالب کتاب، فیلم و حضورم طی چند سال اخیر درفعالیت های حمایتی ازاین کارگران گزارشی ازین تجربه موفق ارائه دهم، باشد که به مبارزه کارگران ایران در موارد مشابه کمکی کرده باشم.

کارخانه لاستیک سازی اوزکادی در شهرک ال سالتوی مکزیک قرار دارد. اوایل قرن بیستم در این شهر آبشار کوچکی وجود داشت که امروزه فقط در تصاویر وجود خارجی دارد. اما در آن زمان انگیزه ایجاد و نصب اولین ژنراتور تولید برق را به میان کشید. سپس در آن جا کارخانه نساجی ریوگرانده تاسیس شد که مهم ترین کارخانه در مکزیک بود. زمانی که در سال 1970 کارخانه لاستیک سازی اوزکادی تاسیس شد سال ها بود که دیگر هیچ کدام ازین دو وجود نداشتند. کارخانه جدید در فضایی به مساحت 64 هکتار ایجاد شد و 2000 کارگر داشت و منطقه را از نظر اقتصادی تحت پوشش گرفت. در فاصله سه ساله بین 1995 تا 1997 کارخانه با پیشرفته ترین ماشین آلات تجهیز شد و در همین سال شرکت کنتیننتال کارخانه اوزکادی را خرید، زیرا برای رقابت با سایر کنسرن های لاستیک سازی در بازار آمریکا نمی توانست به تولید در اروپا و سپس حمل تولیدات به آمریکا بسنده کند، چرا که این کار گران تمام می شد و رقابت را مشکل می کرد. بنابراین، تصمیم گرفت در قاره آمریکا تولید کند. اولین کارخانه را در کارولینای شمالی دایر کرد. اما سطح بالای دستمزد و شرایط کار و سابقه سازمان یابی کارگران در آمریکا سبب شد که به دنبال آلترناتیو دیگری بگردد. مکزیک را جای مناسبی یافت که قابل مقایسه با آلمان و آمریکا نبود. برای درک تفاوت این دو وضعیت به مقایسه دستمزدها می پردازم. مزد روزانه یک کارگر مکزیکی کارخانه لاستیک سازی که تازه نسبت به مزد سایرکارگران مکزیکی نسبتا بیشتر است 20 دلار است، در صورتی که یک کارگر کلاس دو کارخانه لاستیک سازی در کانادا  ساعتی 17 دلار مزد می گیرد. یا، به طور مثال، یک کارگر شاغل در کانتین آشپزخانه کنتیننتال هانوفر ماهانه حداقل 1600 دلار، کارگر شاغل روی تسمه ماهانه حداقل 1900 دلار و کارگران ماهر که اکثریت کارگران را تشکیل می دهند نسبت به کارگران غیرماهر بین 500 تا 1000 دلار بیشتر دریافت می کنند. با وجود این اختلاف عظیم در سطح دستمزدها، بازهم کارفرما برای تعطیل کارخانه به دروغ ضرر و زیان را بهانه قرار می دهد تا دستمزدها را بیش از پیش کاهش دهد.  کنتیننتال بعد از خرید کارخانه ابتدا 200 کارگر را اخراج کرد و دو کارگاه شماره  دو و سه ( 1997) و سپس کارگاه شماره یک را در سال بعد (1998) تعطیل کرد و تنها کارگاه شماره چهار در ال سالتو را باقی گذاشت. در دسامبر 1998 فروش تولیدات کارخانه به 9/18 میلیون دلار رسید. کارخانه با بارآوری سطح بالا مشغول به کار بود و رکورد تولید را با 5/4 میلیون حلقه لاستیک شکست. کنتیننتال یک کارفرمای فراملیتی قدرتمند، موفق و قدیمی است که مرکز اصلی آن در شهر هانوفر آلمان در سال 1871 تاسیس شد. در دوران جنگ جهانی دوم  با تمام توان در خدمت جنگ و فاشیسم هیتلری بود و هزاران کارگر را به اجبار به جبهه جنگ فرستاد و به جایشان از کار اجباری کارگران خارجی موجود در اردوگاه ها استفاده کرد و همزمان سودهای نجومی این تجارت کثیف را پشتوانه گسترش آتی خود کرد. در دوسال اول جنگ، سود سهام کنتیننتال از 8٪ به 14٪ افزایش یافت. و امروز چهارمین کنسرن بزرگ لاستیک سازی جهان است  و درهانوفر به  کنتیمعروف است. „کنتیکه نان کودکان کارگران خود را می بُرد در سال 2006 یکی از 15 حامی جام جهانی فوتبال در آلمان بود. در سال 2004 ، تعداد 80586 نفر در مجموعه کارخانه های کنتیدر جهان کار می کردند، 32 هزار نفر در آلمان، 24 هزار نفر در اروپا و بقیه در سایر نقاط جهان : مکزیک، آرژانتین، برزیل و آمریکا. „کنتیدر مجموع  140 کارگاه تولیدی دارد. در همین سال، با 22/9٪ رشد نسبت به سال قبل، میزان فروش آن به بیش از 12 میلیارد یورو رسید. انتظار رشد بیش و بیش تر همراه با افزایش شدت استثمار، کنتیرا به تعطیل مراکز کار در آلمان و سایر نقاط برخودار از دستمزد بالا و تشکیلات فعال کارگری و انتقال ماشین آلات و تجهیزات خود به کشورهای اروپای شرقی، چین و برزیل واداشت که در آن ها نیروی کار ارزان تر است. مرکز مکزیک آن 5/14٪ فروش لاستیک اتومبیل و 5/12٪ فروش لاستیک کامیون را در اختیار دارد. با وجود این، کارفرما به بهانه ضرر و زیان خواهان 12 ساعت کار روزانه و 35٪ اضافه تولید بدون پرداخت دستمزد بیشتراست. هم چنین خواستار کاهش تعداد کارکنان، حذف تعطیل روز یک شنبه و ایجاد نظم جدید کاری نیز هست  و به نماینده اتحادیه توضیح می دهد که در صورت عدم قبول شرایط اعلام شده، برای جلوگیری از ضرر و زیان کارخانه چاره ای جز اخراج کارگران نخواهد داشت!!!

همه کارخانه های لاستیک سازی مکزیک در این تصمیم گیری نظر یکسانی داشتنددر سال 2000 شرکت یونی ترویال 650 کارگر مکزیکی را اخراج کرد و سپس کارخانه را با نام دیگری بازگشایی کرد و کارگران جدیدی را با دستمزدهای پایین به استخدام در آورد. شرکت آمریکایی فایرستون کارخانه را تعطیل نکرد، اما تهدیدیش سبب شد که اتحادیه کارخانه که وابسته به اتحادیه سراسری CTM بود از کارفرما تقاضا کند که دستمزدها را 25 تا 30 ٪ کاهش دهد تا شرکت بتواند به کار خود ادامه دهد!!! شرکت گودیر خوکسو در آوریل 2001 کارخانه را تعطیل کرد و 1350 کارگر را به خیابان ریخت.  تحقیقی در باره  کارگران کارخانه های لاستیک سازی مکزیک نشان می دهد که تعداد شاغلان در سال 1989 مجموعا 32745 نفر بود که 23000 نفر در بخش تولید و 9000 نفر در بخش خدمات کار می کردند. ازاین تعداد حدود یک سوم یعنی 11768 نفر در اتحادیه ها سازمان یافته بودند. یازده سال بعد یعنی در سال 2000 تعداد شاغلان در کارخانه های لاستیک سازی به 6275 و در 2001 به 3696 نفر کاهش یافت. یک عامل مهم در ایجاد این وضعیت انعقاد موافقت نامه تجارت آزاد در سال 1993 بین مکزیک و کانادا و آمریکا ( نفتا ) بود که در اثر آن سیل کالاهای ارزان قیمت و با کیفیت پایین آمریکایی و آسیایی به کشور وارد شد. بعد از انعقاد قرارداد، خصوصی سازی دارایی های دولتی آغاز شد.

شرایط ایجاد شده درمکزیک برای کارگران و به طورکلی مردم این گونه بود. از طرفی، اتحادیه های کارگری مکزیک طبق روال اتحادیه های سنتی* 80 سال است که زیر سلطه یک مافیا قرار دارد که توسط تجار و با فساد مالی کنترل می شود و دولت و کارفرما نیز آن را تقویت کرده و می کنند. بدین ترتیب، یک مثلث قوی سه جانبه گرایی علیه توده کارگران شکل گرفته است. بعضی از روسای اتحادیه ها امروز نمایندگان مجلس یا سناتور هستند و در قدرت شریکند و مانع هرگونه مقاومت کارگران در برابر کنسرن ها می شوند. وقتی کارگران با تعطیل کارخانه مواجه می شدند و برای چاره جویی به اتحادیه رجوع می کردند به آن ها گفته می شد که تقاضای دریافت خسارت کنند. این امر برای کارگران گودیر، فایرستون و غیره پیش آمد. اتحادیه CTM با تمام توان خود در خدمت دولت قرار گرفت. در نتیجه کارگران معدن و متال از اتحادیه بیرون رفتند. سپس 23 سازمان اتحادیه ای دیگر نیز CTM را ترک گفتند که از جمله آن ها کارگران برق و رانندگان قطار بودند. بعد، اتحادیه متحد زیر نفوذ حزب کمونیست استالینیست مکزیک قرار گرفت تا بالاخره در سال 1957 دوباره اتحادیه اوزکادی همراه با یافتن استقلال وارد مرحله ای هدفمند شد. در سال 1958 مبارزه معلمان را برای حقوق بیشتر با موفقیت پیش برد. در سال 1959 مبارزه کارگران راه آهن برای دستمزد بیشتر، مسکن بهتر و دموکراتیزه کردن اتحادیه شان پیش آمد. در این اعتصاب 20000 کارگر راه آهن را اخراج کردند. 10000 کارگر راه آهن به اضافه حامیان اعتصاب آن ها که از کارگران نفت و کشاورزی، معلمان و دانشجویان بودند دستگیر شدند و سربازان راه آهن را اشغال کردند. رئیس اتحادیه به زندان افتاد و دولت دو تن از سرانCTM را در راس اتحادیه اوزکادی گذاشت. اما در همان سال کارگران در مجمع عمومی اتحادیه آن ها را از اتحادیه خود بیرون انداختند. در سال 1968 جنبش دانشجویی در مکزیک هم چون اروپا و ایالات متحده فعال بود و آن ها همراه با کارگران در تظاهرات متعدد شرکت کردند.  به دنبال آن در دهه 1970 جنبش اتحادیه ای تقویت شد. در همین سال بود که کارگاه شماره 4 لاستیک سازی در ال سالتو تاسیس شد و آن ها اتحادیه خود را به نام اتحادیه ملی انقلابی کارگران لاستیک سازی اوزکادیتاسیس کردندSNRTE ).  در دهه 1980 ، چون سایر کشورها،  سرمایه داری مکزیک مرحله جدیدی از خودگستری را آغاز کرد  و موج نئولیبرالیسم مکزیک را نیز درنوردید و به همراهش شدت استثمار به گونه ای سیستماتیک رو به افزایش گذاشت. به دنبال آن، با بسته شدن قرار داد تجارت آزاد با کانادا و آمریکا در 1994، بسیاری از کارخانه ها که قدرت رقابت نداشتند تعطیل شدند. بخش بزرگی از اقتصاد کشاورزی نابود شد. دارایی های دولتی به بخش خصوصی واگذار شد و کارگران بسیاری دوباره بیکار شدند.

 

اتحادیه اوزکادی

 اتحادیه اوزکادی در سال 1935 تشکیل شد و با ایده همبستگی کارگری  از آغاز همراه با کارگران مناطق مکزیکوسیتی با کارفرمایان مبارزه می کرد. این اتحادیه از سال 1936 تا 1939 با تمام توان خود از جنگ داخلی اسپانیا علیه فاشیسم فرانکو حمایت کرد. اما با غلبه جناح راست بر آن، خصلت رزمندگی اش کمرنگ شد. در نتیجه، کارگران اوزکادی همراه با کارگران سایر اتحادیه های این بخش صنعتی، سندیکای متحد کارگران اوزکادی   (SURTE)را تاسیس کردند و این پیروزی بزرگی بود که تمام کارگران لاستیک سازی را با هم متحد کرد. به دنبال این اتحاد، کارگران یک اعتصاب سه روزه موفق را سازمان دادند.

 

16 دسامبر 2001 ساعت 22 وقتی کارگران شیفت شب به کارخانه وارد شدند اطلاعیه کارفرما را مبنی برتعطیل کارخانه بردیوار دیدند. اما نوشته نشده بود که کارخانه در چه زمانی تعطیل خواهد شد. لحظات اول، ناباوری حاکم بود. کارگران غمگین و افسرده شده بودند. بعضی ها در این کارخانه بیش از 20 سال کارکرده بودند و آن قدر جوان نبودند که بتوانند در جای دیگر کاری پیدا کنند. سال نو در پیش بود و نمی دانستند چه جوابی به کودکان خود بدهند. همه می پرسیدند چرا تعطیل کارخانه؟ همه چیز روال عادی داشت و صحبتی از تعطیل نبود. ماشین ها با حداکثر توان و در سه شیفت کار می کردند تا تولید را 35٪ دیگر افزایش دهند. در کارخانه یک اتحادیه انقلابی وجود داشت که مورد اعتماد کارگران بود. در سال 1997 گروه سرخ رهبری اتحادیه را از دست داد. رهبری جدید 18 کارگر را به خاطر مقاومت در برابر اقتدار روسا از اتحادیه اخراج کرد که یکی از آن های یسوس تورز بود که به عنوان نماینده کارگران در پیشبرد و رهبری اعتصاب نقشی موثر داشت. به تعطیل کارخانه برگردیم. خبر بسته شدن کارخانه در اندک زمانی توسط تلفن همراه به اطلاع همه کارگران رسید. اتحادیه بلافاصله کارگران را به نشستی عمومی برای چاره جویی دعوت کرد که نتیجه اش اعتصاب با خواست بازگشایی کارخانه بود. از طرف دیگر کارفرما از قبل حدود 100 نفر از کارگران را با قول استخدام مجدد بعد از پایان کار و دادن رشوه خرید و به عنوان اعتصاب شکن آماده کرد و به ازای هر کارگری که آن ها راضی به قبول خسارت کنند مزایایی برایشان در نظر گرفت. از قبل به همه ی روزنامه ها رشوه داد تا اخبار اعتصاب را منتشر نکنند یا آن چه را که آن ها می خواهند بنویسند. رئیس اتحادیه  CTM، آلوارو رامیرز، را با خود همراه کرد تا کارگران را به گرفتن خسارت در ازای تعطیل کارخانه راضی کند.

 

اشکال مقاومت و مبارزه کارگران

در 17 دسامبر 2001 کارگران تصمیم می گیرند که اعلام اعتصاب کنند و اولین تظاهرات را با حضور خانواده و دوستان خود ترتیب دهند. کارناوال بزرگی را تا مکزیکو سیتی ترتیب دهند و در طی مسیر به همه کارخانه های بین راه سربزنند و آن ها را به مبارزه  و حمایت از مبارزه خود دعوت کنند و یک مبارزه  و حمایت بین المللی را دامن بزنند.  بدین سان، مرحله هدفمند دیگری از مبارزه طبقاتی آغاز می شود که در یک طرف آن  کارگران یک کارخانه در مکزیک قرار دارند کارگران و اتحادیه انقلابی شان که مورد حمایت کارگران دیگر، اتحادیه های کارخانه های دیگر و احزاب چپ و سوسیالیستی قرار دارند و در طرف دیگر خدایان سرمایه که اکثرا خارجی هستند و دولت حامی آن هاست. برای اعلام اعتصاب در 13 ژانویه 2002 یک راه پیمایی از جلوی شهرداری به سمت کارخانه را ترتیب می دهند. 4000 نفر در آن شرکت می کنند. وقتی جمعیت به جلو کارخانه می رسد، کارگران اعلام می کنند :  تهدید بس است! حالا دیگر اعتصاب     می کنیم! ما  مبارزه  می کنیم!“ در بدو امر برای جلوگیری از خروج ماشین آلات و کالاها و مواد اولیه موجود نگهبانی 24 ساعته از کارخانه را سازمان می دهند. در هر شیفت 30 کارگر آماده دفاع از حق کار و زندگی خود بودند و در هر سه شیفت و به ویژه شیفت شب شبکه خبررسانی از طریق تلفن همراه برای اقدام فوری کمک رسانی تشکیل می شود. اتوبوس هایی که کارگران کارخانه های دیگر را حمل و نقل می کردند یا کامیون هایی که مواد را جابجا می کردند آن ها را از محل نگهبانی به ده محل سکونتشان می بردند یا از آنجا به محل نگهبانی می آوردند. روزها خانواده های کارگران و هم چنین سایر مردم و گروه هایی که از آن ها حمایت می کردند به جلو کارخانه می آمدند و مورد استقبال و خوشامدگویی نگهبانان اعتصاب  قرار          می گرفتند. ملاقات کنندگان با خود صبحانه می آوردند و همگی با هم صبحانه می خوردند.

دهقانان خرد دهکده های اطراف کارخانه با شن و خاک وسایل سنگربندی را آماده کردند. و می گفتند هروقت لازم باشد آن را با دوچرخه هایشان به در کارخانه خواهند آورد. گروهی از آنان برای خرید کیسه پول دادند و سپس دسته جمعی کیسه ها را با شن و خاک پر کردند و با پلاستیک برایشان روکش درست کردند. یکی از دهقانان نقاش بود ودیوار ساختمان اتحادیه را نقاشی کرد که بیانگر روح مبارزه جوی کارگران و خانواده آنان بودبرای جلوگیری از حمله احتمالی عمال کارفرما جهت خارج کردن ماشین آلات، با کیسه های شن دو ردیف سنگر جلو در ورودی کارخانه ساختند. یک روز وقتی پلیس چند کارگر و دهقان را دستگیر کرد و به اداره پلیس برد، فعالان به سرعت خبر را منتقل کردند و کارگران با ماشین بلندگو دار خبر حمله پلیس را به اطلاع مردم رساندند. مردم دسته دسته به سوی مرکز پلیس راه افتادند و فریاد می زدند آن ها را آزاد کنید و مرکز پلیس را به محاصره خود در آوردند. بالاخره پلیس مجبور شد آن ها را آزاد کند.

در 31 ژانویه،  راه پیمایی کارگران به سمت مکزیکوسیتی آغاز می شود. کاروان شامل 7 اتوبوس و 200 کارگر است که همه تی شرتی  به تن دارند که رویش نوشته اندتهدید بس است! حالادیگر اعتصاب        می کنیم! ما مبارزه می کنیم!“. راه پیمایی 6 روز طول می کشد که  با موزیک و جلسات اطلاع رسانی همراه است و مورد حمایت اهالی قرار می گیرددر اول فوریه در سن لوئیز پوتوسی که کارخانه جنرال تایر در آنجا قرار داشت نیروهای پلیس و دولتی منتطر بودند. در آن جا سخنرانی هایی توسط کارگران و دانشجویان انجام شد. یسوس تورز به کارگران جنرال تایر گفت شما و ما باید برای دفاع از حقوق مان با هم مبارزه کنیم زیرا بستن کارخانه به اوزکادی محدود نمی ماند و بزودی دامن کارگران سن لوئیز را نیز می گیرددر این لحظه رهبر اتحادیه CTM با نماینده دولت و کارفرما در درون کارخانه در حال مذاکره بود. وی خود را پشت ستونی مخفی کرد. کارگران در این موقع شعار می دادند : “ ما تحمل می کنیمیک روز بیشتر از کنتیننتال„. آری این گونه بود؛ در حالی که کارگران با سرمایه مبارزه  می کردند رهبران اتحادیه های سنتی  برسرفروش حق و حقوق کارگران مشغول مذاکره با کارفرمایان و سیاستمداران بودند.

کارگران در همه جا مورد استقبال و حمایت کارگران، مردم عادی، دانش آموزان،  نیروها و گروه های چپ و سوسیالیست قرار می گیرند. قرار بود راه پیمایی در 5 ژانویه پایان گیرد، اما کارگران تصمیم می گیرند که یک روز آن را طولانی تر کنند تا بتوانند از لاویلا نیز بازدید کنند، به جلوی دفتر مرکزی فورد بروند و به اخراج کارگران فورد اعتراض کنند. ده ها هزار نفر در تظاهرات آن ها و شانه به شانه آن ها شرکت می کردند؛ کارگران پست، حمل و نقل، راه آهن، خدمات عمومی، مخابرات، جنبش بی زمین ها، نمایندگان اتحادیه ها و سازمان های سیاسی. هر روز شعار جدیدی را به عنوان شعار روز مطرح می کردند که از جمله آن ها این شعارها بود:

به صف جبهه متحد کارگران بپیوندید!

ما تحمل می کنیمیک روز بیشتر از کنتیننتال!

راه حلی وجود ندارد، پس از سرمایه داران سلب مالکیت می کنیم!

گاه کارگرانی که در مکانی دیگر با کارفرمای خود برسرهمین مسئله مبارزه  می کردند، برای بازدید و حمایت از کارگران به کارخانه می آمدند. یک بار دهقانی از اهالی ده آتنکو به نگهبانان اعتصاب گفت : ما به مبارزه ادامه می دهیم، شما ما را فراموش نکنید. کارگری در جواب گفت: ما تا پایان کار مبارزه خواهیم کرد! یک روز بیشتر از کنتیننتال !

 

نقش زنان در اعتصاب

زنان همسران، مادران، خواهران و دختران کارگران اعتصابی – پیگیرانه با اعتصاب همراهی می کردند. آن ها کارگرانی را که با کارفرما متحد شده بودند و دیگران را تشویق به ترک اعتصاب و گرفتن خسارت می کردند، تحت عنوان اعتصاب شکن و خائن در دهکده رسوا کردند. در راه پیمایی 6 روزه با کودکان خود شرکت کردند و تصمیم گرفتند برای دفاع از اعتصاب خود را سازمان دهند. 1000 خانواده  در کمیته همسران سازمان داده شدند. آن ها همین طور می بایستی برای تامین مخارج خانواده کار کنند. در بازار روز دهکده کار می کردند. دستفروشی می کردند. به پختن نان و شیرینی و خوراک های دیگر و فروش آن ها در دم در خانه اقدام می کردند خلاصه هر کاری را که توانایی انجام داشتند برای خانواده انجام می دادند. دختران و پسران دانشجوی خانواده کارگران مجبور به ترک تحصیل و کارکردن شدند. کمیته زنان با نمایندگان محلی و شهردار وارد مذاکره شدند. به پایتخت رفتند و در بحث های زیادی شرکت کردند. در مصاحبه های مطبوعاتی زیادی شرکت کردند و این امر توان کارگران را برای ادامه اعتصاب جهت یک زندگی بهتر افزون می ساخت.

 

 حمایت های مردمی

دامنه حمایت ها هرلحظه فزونی می گرفت. گذشته از اتحادیه های مراکز دیگر، سازمان های مردمی، انجمن های دهقانان خرد، مردم مناطق فقیرنشین شهری، احزاب سیاسی چپ و افراد در مکزیک به حمایت از کارگران برخاستند. اتحادیه انقلابی ملی کارگران لاستیک سازی اوزکادی با پرداخت کمک مالی ماهانه  از حق عضویت کارگران به آن ها یاری می رساند. با این کار پیمان دوستی بین گروه های اتحادیه ای و سازمان های مردمی مکزیک تقویت شد. در فاصله سال 2002 تا 2005 دو کارگر اعتصابی به دست اعتصاب شکنان مزدور سرمایه به قتل رسیدند. فرستنده های تلویزیونی که رشوه گرفته بودند، اعتصاب را نادیده  می گرفتند و تنها بعضی از کانال های محلی و تلویزون گروه  رپ  Rapاعتصاب را پوشش می دادند.

سپس نوبت به حمایت بین المللی رسید. بدون حمایت بین المللی پیروزی برای کارگران مشکل می شد. چند تن از افراد اتحادیه انقلابی به اروپا، برزیل، نیکاراگوئه، آرژانتین، اوروگوئه و اکوادور فرستاده شدند. امکان مسافرت هوایی رایگان آن ها را خلبانان فراهم می ساختند. در مقابل این عملیات، حکومت فاکس رئیس جمهور مکزیک و نیروهای پلیس برشدت عمل خود علیه کارگران افزودند. نمایندگان کارگران به آلمان سفر کردند و در شهری که اداره مرکزی کنسرن کنتیننتال قرار دارد یعنی هانوفر مورد استقبال گرم فعالان کارگری و کارگران قرار گرفتند. در جلسات حمایتی زیادی شرکت کردند و وضعیت خود را توضیح دادند و از مبارزه خود با کنتیگفتند. یک کمیته حمایتی از شهروندان هانوفر تشکیل شد و اعلامیه هایی به دوزبان آلمانی و اسپانیایی آماده و در دو کشور پخش شد که در روحیه کارگران اعتصابی تاثیری مثبت داشت.

جریان سفر رئیس جمهور مکزیک به اروپا با سفر نماینده کارگران اوزکادی همزمان شد. سفر دور اروپای کارگران با موفقیت بسیار همراه بود. کارگران به این نتیجه رسیدند که  به جهانی سازی امپریالیستی باید با مبارزه و همبستگی کارگری جهانی پاسخ داد و آلترناتیو خود را در برابر آنان ارائه داد. مانفرد وننر، رئیس کنسرن کنتیننتال، بالاخره مجبور شد در جلسه سالانه کنتیدر هانوفر در این باره صحبت کند. او گفت که کارخانه اوزکادی اصلا بهره وری ندارد و ما برای جلوگیری از ضرر بیشتر باید آن را ببندیم. یسوس تورز در جوابش گفت این کارخانه سودآورترین کارخانه در مکزیک است و چند سال قبل رکورد تولید را با 5/4 میلیون حلقه لاستیک در سال شکست. چگونه می توان چنین کارخانه ای را بدون بهره وری خواند؟ سپس ادمه داد: ما به این جا آمده ایم که راه حلی پیدا کنیم نه این که در دوئل سخنرانی شرکت کنیم و پیروز شویم. و بعد از آن پیشنهاد خود را که توسط اتحادیه انقلابی تهیه و رویش کار شده بود ارائه داد. باردیگر در جلسه ای با حضور وزیر اقتصاد آلمان، نماینده کارفرما، سفیر مکزیک در آلمان و نمایندگان اتحادیه سراسری آلمان ، اتحادیه شیمی و دو سازمان غیردولتی آلمان شرکت کردند. وکیل اتحادیه انقلابی، غیرقانونی بودن تعطیل کارخانه را با توجه به قوانین مکزیک توضیح داد. دوباره در سال 2002 نمایندگان اوزکادی همراه با یک گروه مرکب از یک نماینده پارلمان از حزب دموکراسی انقلابی، یک  کارشناس حقوق کارگری، دو کارگر جنرال تایر سن لوئیس که به دلیل فعالیت های دموکراتیک توسط کنتیاز کار اخراج شده بودندو یک خبرنگار به آلمان سفر کردند.

در 10 آوریل 2003 نماینده کارفرمای آلمانی و نماینده دولت مکزیک با صدها نیروی امنیتی وحراست کارخانه و صفی از کامیون برای خروج ماشین آلات و مواد اولیه موجود به محل کارخانه آمدند. می خواستند سنگرها را درهم بکوبند  و 15000 حلقه لاستیک موجود در کارخانه و سایر وسایل را با خود ببرند . اما مقاومت کارگران همراه با مقاومت مردم محلی و حامیان کارگران آن ها را فراری داد.

 

پیروزی در مبارزه

اشکالی که کارگران برای تداوم مبارزه خود انتخاب کردند جدایی ناپذیری مبارزه اقتصادی از سیاسی را به وضوح نشان می دهد. کارگران می خواستند جلو بسته شدن کارخانه را بگیرند. کارگران می خواستند محل کار خود را حفظ کنند و از آن دفاع نمایند. کارگران می خواستند نان بچه های شان قطع نشود. همه این خواسته ها در ظاهر امر و به سادگی خواسته هایی اقتصادی هستند. اما با اولین گام در راه این خواسته ها می بینیم مساله کاملا سیاسی می شود. کارگران برای حفظ کارخانه سنگر می بندند. تظاهرات و راه پیمایی می کنند و سایر کارگران و تمام مردم زحمتکش را به حمایت از خود فرا می خوانند. در همان اولین گام پلیس و نیروهای امنیتی وارد عمل می شوند و ضرب و شتم و دستگیری ها آغاز می شود. نمایندگان کارفرما و نمایندگان دولت سرمایه داری نیز به یاری هم می شتابند. برای یافتن بهترین راه خفه کردن اعتصاب و اعتراض و جلوگیری از عواقب آن جلسات مشاوره تشکیل می دهند. قوه قضائیه وارد عمل می شود. آسمان و ریسمان به هم بافته می شود تا جلوی یک خواست انسانی و برحق را بگیرند. بگذار عاشقان صنفی کردن صرف مسائل کارگری آب در هاون بکوبند و حتی مناسبات جاری بین رهبران اتحادیه ها و کارفرمایان و دولت های سرمایه داری و فساد حاکم را نیز صنفی ببینند و در سوگ آرزوی از دست رفته جلسات محترمانه سه جانبه ی روسا در خفا اشک بریزند، گرچه بعد از وقوع حادثه امروز از کارگران قهرماناوزکادی  سخن می گویند. کارگران اوزکادی قهرمان نیستند. آنان کارگرانی هستند که به مسیرآگاهی طبقاتی راه یافته اند. آن ها هیچگاه به این اعتماد نکردند که در دنیای سرمایه داری تنها از طریق قانونی می توانند حقوق خود را به دست آورند. آن ها فهمیدند که باید برای این حقوق با تمام قدرت بجنگند. باید جلوی خروج ماشین آلات را بگیرند، بنا براین بستن سنگر و گماردن نگهبانان اعتصاب شبانه روزی ضروری بود. اگر از کارگران می پرسیدند علیه چه چیزی مبارزه می کنند، با صراحت پاسخ می دادند علیه کنسرن کنتیننتال و علیه حکومت مکزیک. زیرا دولت را نماینده طبقه سرمایه دار می شناسند.

 

پایان اعتصاب

در 23 ژانویه 2004 دادگاه، اعتصاب کارگران را به رسمیت شناخت. در 19 فوریه،  دادگاه کارگران را در مقابل کارفرما محق اعلام کرد و به این طریق بعد از 2 سال اعتصاب پر تب و تاب، کارگران از نظر حقوقی پیروز شدند. طبق حکم دادگاه کارفرما موظف به پرداخت حقوق عقب مانده دو ساله کارگران شد. امتناع کنتیاز پرداخت دیون سبب می شد که هر روز ادامه اعتصاب، یک روز به نفع کارگران به حساب آید و دیون کنسرن را بالا ببرد. این پیروزی نتیجه دو سال مبارزه مداوم همراه با حمایت مردمی بود. کارگران به تنهایی نمی توانستند پیروز شوند. دستگاه قضایی به میل و از روی علاقه به کارگران این حکم را صادر نکرد بلکه در مقابل فشار عمومی مجبور به این کار شد. این  پیروزی فقط به کارگران اوزکادی تعلق نداشت بلکه پیروزی کل طبقه کارگر مکزیک بود، زیرا سبب شد که از نظر قانونی حق اعتصاب کارگران به رسمیت شناخته شود و این کاری شگرف بود. پذیرش حق اعتصاب از طرف دولت تحت تاثیر عمل مستقیم کارگران بود و نه به علت تصمیم پارلمان. کارگران برای به دست آوردن آن به خواهش و تقاضا نپرداختند بلکه در عمل آن را به دولت تحمیل کردند و به نیروی خویش حق خود را به کارفرما، به پارلمان و به دولت قبولاندند و این حق به صورت قانون در آمدکارگران خود قانون خویش  را تصویب می کنند.

بدین سان، در تاریخ 17 فوریه 2004 حق اعتصاب کارگران از طرف دولت قانونی اعلام شد. روسای کنتیباور نداشتند که کارگران اوزکادی این چنین برای احقاق حقوق و برای حفظ محل کار خود جدی باشند. بالاخره کنتیتسلیم شد و پیشنهاد خود را برای 600 کارگر اعتصابی کارخانه لاستیک سازی اوزکادی ارسال کردواگذاری 50 درصد مالکیت کارخانه به کارگران در مقابل دیون! صد البته که کنتیننتال فکر نمی کرد که کارگران بتوانند کارخانه را سرپا نگه دارند و به تولید ادامه دهند. در روزهای اول ماه ژانویه 2005 قرار دادی بین کنتیو نماینده کارگران به امضا رسید. در 18 فوریه 2005 کارگاه اوزکادی در ال سالتو به کارگران واگذار شد. کارگران اسم جدیدی برای کارخانه خود انتخاب می کنند                     “ Corporacion de Occidente S.A. de C.V. “  و محصولات خود را با نام های Blackstone و Pneustone  به بازار می فرستند. سه سال مبارزه سرسختانه کارگران با موفقیت به پایان رسید. کارگران اوزکادی همراه با همه مردمی که از آن ها حمایت کرده بودند، پیروزی را جشن گرفتند و این پیروزی در دفتر مبارزات کارگری جهانی علیه سرمایه داری به ثبت رسید و به تاریخ مبارزه طبقاتی تعلق گرفت تا از طرفی در شرایط کنونی به عنوان یک مثال موفق برای درس گیری و کمک به سایر مبارزات طبقه کارگر در جهان مورد بازبینی و استفاده قرار گیرد و از طرف دیگر آیندگان شاید در زمانی که دیگر سرمایه داری نباشد، بدانند که بر پیشینیان چه گذشته است و آن چه که آن ها دارند حاصل چه مبارزه ها ، چه همبستگی ها و چه رنج ها است.

 

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

کارخانه می بایست دوباره آغاز به کار می کرد و این مبارزه ای دیگر بود. مبارزه ای شاید سخت تر. سنگرها بعد از سه سال برچیده شد. محوطه تمیز شد. در فضای داخل کارخانه عنکبوت ها برای خود قصرهای تو در تو ساخته بودند و شبکه سراسری تارعنکبوت فضای مرده ای را تصویر می کرد. قصرها متاسفانه می بایستی تخریب می شد و نمی شد آن ها را به عنوان موزه حفظ کرد! گرد و غبار فضا را تیره و تار کرده بود. بسیاری از مواد شیمیایی لاستیک فاسد شده بود و می بایستی از محوطه خارج و معدوم می شد. دستگاه های سه سال روغن کاری نشده زنگ زده بود. کاری سخت در انتظار کارگران بود.  احتیاج به یک اراده جمعی برای مرمت خرابی بود. از کارگرانی که در سال های قبل اخراج شده بودند دعوت به همکاری شد اما از اعتصاب شکنان و همکاری کننده گان با کارفرما و عواملش نه. کار با شور و عشق آغاز گردید. کارگران خستگی نمی شناختند. ماه اول دسته جمعی در سه شیفت کار کردند. بدون دستمزد و بدون تولید تا کارخانه دوباره آماده به کار شد و کارگران نفس راحتی کشیدند. برای درک این شور و حال باید حتما فیلم مستند آن را دید.

تا به امروز کارگران در پیشبرد کارها موفق هستند. اداره کارخانه به طور دموکراتیک توسط کارگران انجام می شود. سرکارگری و مدیریت دفترنشینی وجود ندارد. کارگران خود بحث می کنند، انتخاب می کنند، تصمیم می گیرند و کنترل می کنند و سعی دارند تولید را افزایش دهند. نباید فراموش کرد که آن ها نه در جامعه سوسیالیستی که در بطن سرمایه داری زندگی می کنند و قوانین بازار خود را به آن ها تحمیل می کند.

ازماه دوم همه ماهیانه 500 دلار دریافت می کردند اما امروز شرایط بهتر شده است. بیش از نیمی از کارگران ماهانه حداقل 1000 دلار دریافت می کنند. مشکل اصلی اما خرید مواد اولیه در بازار بود که تحت کنترل شرکت های فراملیتی بود و برای یک تعاونی کارگری دستیابی به قیمت های مناسب بدون هیچ پشتوانه ای مشکل بود. بانک ها رغبتی به دادن اعتبار به آن ها نشان نمی دادند چون فکر می کردند که آن ها بدون وجود سرمایه دار نمی توانند موفق شوند. در نتیجه، حاضر به ریسک نبودند و شاید هم این امتناع ادامه مبارزه سرمایه با کارگران بود. اما بالاخره آن ها قراردادی را برای خرید مواد اولیه و کمک های تکنیکی با شرکتCooper Tire بستند که هشتمین کارخانه بزرگ لاستیک سازی جهان است. آن ها 190 کارگر جدید استخدام کرده اند . تولید آن ها هنوز با تولید قبل کارخانه بسیار فاصله دارد، یعنی 6000 حلقه لاستیک در برابر ظرفیت 15000 حلقه. اما امیدوارانه به پیش می روند. بی گمان، این پیروزی به مفهوم پیروزی کامل برسرمایه نیست بلکه تولیدی انسانی تر در درون همان شیوه تولید سرمایه داری است و در قانون اساسی بسیاری از کشورهای سرمایه داری به عنوان شکلی از مالکیت خصوصی  به رسمیت شناخته شده است اما کارگران اوزکادی این را می دانند و برای فردای دیگری حرکت می کنند. یکی از کارگران این را این گونه توضیح می دهد: ما نگذاشتیم آن ها حتی یک میخ را از کارخانه بیرون ببرند. و حالا دور جدیدی از زندگی ما آغاز می شود. ما می بایستی شروع به تولید می کردیم. می بایستی یک سیستم جدید تولید را می آزمودیمما می خواهیم ایده سوسیالیسم را دنبال کنیم!

در 8 دسامبر 2007 در گردهمایی عمومی، انتخابات جدید اتحادیه انقلابی انجام گرفت. کارگران تصمیم گرفتند که کاندیداها نه به صورت کاندیداهای بلوک ها و دسته بندی ها بلکه به صورت انفرادی خود را کاندید کنند تا جلوی باند بازی ها گرفته شود. به این طریق آن ها خود شورای رهبری و شورای کنترل کارخانه را برای این دوره انتخاب کردند. آن ها تا کنون مبارزات  بسیاری از کارگران دیگر را مورد حمایت قرار داده اند. به خانواده زندانیان سیاسی ای که طی اعتصاب آن ها فعالیت می کردند و حامی آن ها بودند کمک مالی می دهند. به کارگران اخراجی کارخانه های جنرال تایر، تورنل، یونی رویال و شیشه سازی سن لوئیس کمک کردند. به کارگران زن کارخانه نساجی Ocotlan که کارخانه شان بسته شده و برای بازگشایی آن در حال مبارزه هستند، کمک می کنند. این کارگران زن اعلام کرده اند که اگر کارفرما کارخانه را بازگشایی نکند آن ها تعاونی تشکیل خواهند داد و کارخانه را در کنترل خود خواهند گرفت.

 

تاثیر مبارزه کارگران اوزکادی بر سایر کارگران در مکزیک و دیگر نقاط جهان

مبارزه کارگران اوزکادی در وحله اول تاثیر خود را روی کارگران شعبات دیگر شرکت کنتیننتال گذاشت. از جمله روی کارخانه جنرال تایر در سن لوئیس پوستوسی که جدیدا توسط کنتیخریده شده بود. در آن جا کارفرما با اتحادیه CTM به توافق رسید و کارگران را برای پذیرش مقررات جدید زیر فشار گذاشت و تهدید به بستن کارخانه کرد. دیدار کارگران اوزکادی در طی راه پیمایی 6 روزه به سمت مکزیکو از کارخانه جنرال تایر سبب شکل گیری جنبش مقاومت در جنرال تایر شد و سپس بین کارگران دو کارخانه برای ادامه مبارزه ارتباط برقرار شد. در سوم جولای 2003 کارگران جنرال تایر اعتصاب خود را آغاز کردند. رئیس کنتیرئیس جمهور مکزیک را مورد خطاب قرار داد و گفت یا به ما کمک می کنی یا ما کل سرمایه خود را از مکزیک بیرون می کشیم.  او دولت مکزیک را به خاطر کوتاهی نیروهای پلیس در برخورد موثر با کارگران مورد انتقاد شدید قرار داد. چند ماه بعد کارگران جنرال تایر در انتخابات مجمع عمومی خود تصمیم  خود را علیه رهبری اتحادیه CTM گرفتند. آن ها به تهیه لیست سرخ اقدام کردند و در روز انتخابات صد ها کارگر با پوشیدن تی شرت سرخ، در اکثریت بودن خود را با رنگ سرخ به عنوان علامت رزمندگی نشان دادند و با تعین نمایندگان جدید اتحادیه خود بعد از مدتی خروج اتحادیه خود را از CTM اعلام کردند و مبارزه شان همچنان ادامه دارد.

این مبارزه روی کارگران کونتی در کارولینای شمالی به ویژه مبارزه بازنشستگان برای احقاق حقوق بازنشستگی و بیمه بهداشتی مناسب، تاثیر گذاشت . آن ها از کارگران مکزیک حمایت کردند و امکان سفرشان را به ایالات متحده برای جلب همبستگی کارگری فراهم کردند و خود نیز برای کسب حمایت برای خویش تا کنون دوبار به آلمان سفر کرده اند که مورد حمایت کارگران و فعالان کارگری آلمان قرار گرفته اند.

 

نتیجه گیری

درس آموزی از فعالیت های جنبش کارگری در سراسر جهان در مقابل سرمایه به ویژه برای طبقه کارگر ایران که با اشکال هارتر سرمایه داری مواجه است امری ضروری است. چنان که گفته شد، از آغاز دهه 80 سرمایه داری با تکامل شیوه های پیشین فاز جدیدی را در خودگستری و توحش آغاز می کند که با تقدم و تاخری اندک در تمام جهان سرمایه داری به کار گرفته می شود. درایران نیزچون سایر نقاط با قبول سیاست های نئو لیبرالی به عنوان استراتژی جدید توسعه ، کارگران با تشدید استثمار،  اخراج، بازنشستگی پیش از موعد، قراردادهای موقت کار، قراردادهای یک ماهه و سفید امضا، پرداخت نشدن حقوق های چند ماهه تا چند ساله، تعطیل کارخانه و پرتاب کارگران به خیابان، شرایط بد کار، عدم وجود ایمنی در محیط های کار، عدم وجود بیمه درمانی و بازنشستگی برای کارگران و خانواده های شان، عدم امنیت شغلی و جانی رو به رو می شوند، و اعتراض به این شرایط وحشتناک خطر دستگیری و زندان و شکنجه و مرگ را درپی دارد. آن چه که در کشورهای دیگر به صورت جزئی مطرح است در جمهوری اسلامی به طور کامل حکمفرماست. بنابراین اشکال مقاومت طبقه کارگر جهانی می تواند برای انتخاب راه درست به کارگران ایران کمک کند.

مسئله اول در مقاومت کارگران متشکل بودن آنان است. مبارزه فردی کارگری شاید بتواند در موارد نادری و تنها برای خود فرد کارساز باشد اما مشکل جمعی را نمی شود با مقاومت فردی پاسخ داد. مقاومت باید جمعی، همبسته، منسجم و با برنامه و مداوم باشد. و این تازه آغاز راه است. مقاومت فردی کوچک و حتی بزرگ به راحتی می تواند سرکوب شود.

 مسئله دوم پیوند مقاومت کارگران با جنبش مقاومت در سایر مراکز به طور عام  و یا با کارگرانی که مشکل مشابهی دارند و با جنبش کارگری در کلیت خود است. بهترین حالت در این جا وجود یک جنبش سراسری است که بتواند به فوریت این ارتباط را برقرار کند. می بینیم در مکزیک تشکل سراسری اتحادیه ای عموما هم چون جاهای دیگر دنیا بنا به خصلت محافظه کارانه اش در صد سال اخیر تنها وظیفه ی واسطه گری بین کارگران و کارفرمایان را انجام می دهد و در بهترین و رزمنده ترین حالت خود با فراخوان اعضایش به گردهمایی، تظاهرات، آکسیون ها و اعتراضات می خواهد از آنان به عنوان اهرم فشار در مذاکرات و توافق ها استفاده کند و اصولا برنامه ای برای بسیج کارگران علیه سرمایه ندارد. بنا براین یک تشکل سراسری کارگری واقعی باید  یک تشکل سراسری ضدسرمایه داریباشد. این که این تشکل ها چه در سطح کارخانه یا در کل چه نامی داشته باشند، مهم نیست ولی تجربه صد سال اخیر نشان داده است که اتحادیه ابزار این کار نیست. منظور از اتحادیه تنها یک نام با ترکیب چند حرف نیست بلکه محتوا و کارکرد آن مد نظر است. دیر زمانی است که در جهان کارگری نسبت به این تشکل حساسیت و عکس العمل ایجاد شده است. کارگران یا آن را ترک می کنند و یا در درون آن می مانند و برای بدیل خود مبارزه می کنند و از آن با نام های مختلف استفاده می کنند. در اروپا تحت عنوان اتحادیه چپ، اتحادیه آلترناتیو، اتحادیه مستقل و چپ اتحادیه ای و در قاره آمریکا از آن با اتحادیه سرخ یا اتحادیه ی انقلابی نام می برند. اکثر این فعالین خود را سوسیالیست و ضد شیوه تولید سرمایه داری معرفی می کنند. بنا براین، درک آن ها از اتحادیه درک رایج از اتحادیه های سنتی موجود نیست. اما اشکال در این است که جایگزینی برای این نام نیافته اند یا اصولا به آن نپرداخته اند  و این برخلاف درک رایج در میان بسیاری از فعالان کارگری ایرانی است که وقتی از اتحادیه صحبت می کنند دید شان از DGB و CJT  و  ITUCو سایر اتحادیه های کارگری نظیر این ها فراتر نمی رود و حرف از ضد سرمایه داری بودن و متعاقب آن حرف از الغای کار مزدی را در ایران تابو قلمداد می کنند و از آن هراسانند. اما در مقابل اتحادیه، ما تشکل دیگری را داریم که در موارد متعدد توان و صلاحیت خود را نشان داده است. تشکلی که به علت ساختار اساسا ضدسرمایه داری اش کارگران در آن خود تصمیم گیرنده، عمل کننده، کنترل کننده و همه کاره اند. این تشکل، شکلی از کار و زندگی است که تمام عرصه های زندگی را می تواند در بربگیرد. تشکلی که درعین عزیمت از مسائلی چون تعین حداقل دستمزد یا افزایش دستمزد، می خواهد و می تواند برای شیوه زندگی و تولید نیزتعیین تکلیف کند. شوراها را می گویم که درعین آن که در شرایط انقلابی مظهر قدرت سیاسی طبقه کارگرند و به سوی کسب قدرت  خیز بر می دارند اما در شرایط غیرانقلابی نیز می توانند کنترل کار و تولید را در مراکز تولید و خدمات به دست گیرند. همین شوراهای  اداره کننده مراکز تولیدی و خدماتی،  در اوضاع انقلابی می توانند به تشکل هایی از نوع کمون پاریس و شوراهای انقلاب اکتبر تبدیل شوند، تشکل هایی که می خواستند بنیاد طبقاتی جامعه را درهم بریزند و کله پا کنند، شوراهایی که کلیت ارتجاع در سطح کشوری و یا قاره ای در مقابلشان صف آرایی کردند و نگذاشتند پابگیرند. اما در همان زمان کوتاهی که برقرار بودند با وجود اشکالاتی که داشتند و امروز نقد آن ها برای ما راحت تر است، مُهر خود را بر تاریخ  مبارزه ضدسرمایه داری طبقه کارگرحک کردند و ما امروز می توانیم تا وقتی بدیل دیگری را پیدا نکرده ایم که با توجه به زمان از نظر تکاملی پیشرفته تر باشد به عنوان بهترین گزینه تاکنونی از آن ها استفاده کنیم.  این که چرا در غرب به این تشکل رجوع نمی شود مسئله مهمی است که به درک رایج از چپ، استقلال، ضدیت با سرمایه داری و هم چنین ترس از انقلاب برمی گردد و نیاز به بررسی جداگانه دارد  .  

مسئله سوم تبدیل مشکل کارگری به امری طبقاتی و اجتماعی است. مساله اخراج و بستن کارخانه و نپرداختن دستمزدها نباید به صورت مشکل فردی کارگران دیده شود بلکه باید کارگر مشکل خود را با طبقه کارگر و با جامعه در کل در میان بگذارد و این دومین گام بعد از تشکیل جنبش مقاومت است. اولین گروه اجتماعی ای که با این امر مواجه می شود خانواده کارگر است. خانواده کارگران، چنان که خانواده کارگران اوزکادی نشان دادند نه به عنوان قربانیان بلکه به عنوان بخشی از نیروی مبارزه جوی طبقه کارگر باید در نظر گرفته شوند. هیچ کارگری حق ندارد زن و به ویژه کودکان خود را برای برانگیختن احساس دلسوزی و شفقت به جلوی ماشین پلیس ونیروهای مسلح بفرستند. این نیروها سوای  خواستگاه طبقاتی شان، به نیروی سرکوب سرمایه تعلق دارند و چشم بسته آن چه را انجام می دهند که به آن ها آموزش داده اند و از آن ها می خواهند. کودکان باید به حال خود گذاشته شوند اما زنان به عنوان یک نیروی طبقاتی اجتماعی برابر با مردان در این جا می توانند و یا باید خود را سازمان دهند و به پیشبرد مبارزه کمک کنند، چنان که هزار خانواده کارگران اوزکادی دست به این اقدام زدند. از عمل همسران شان حمایت کردند و مردم را به حمایت از کارگران فرا خواندند. رژیم را مورد انتقاد قرار دادند و تهدیدش کردند که اگر آن اوضاع را که درآرژانتین به وجود آمد می خواهی، اخراج کارگران را ادامه بده و شاید ایده تصرف کارخانه را نیز آن ها به میان کارگران بردند. به هر حال، هرزن خانواده کارگری خود یک کارگر است و در میلیون ها مورد در ایران زن، کارگر بدون مزد و مواجب سرمایه برای بازتولید نیروی کارآتی است  که  درحالت بیکار شدن همسر خود حداقل مزد همسر را نیز دریافت نمی کند، و خوشبختانه می بینیم که درایران این مسئله نیزدارد به تدریج جای پای خود را باز می کند، هرچند هنوز در نطفه است و جنبه فردی دارد.

دومین گروه اجتماعی مورد نظر، اهالی محله و سپس شهر مورد نظر است. برای برقراری این ارتباط خود کارگران، خانواده کارگران و حامیان کارگری می توانند از طریق اجتماعات کوچک، گردهمایی های کوتاه مدت برای اطلاع رسانی استفاده کنند. هرچه این کار در سطحی وسیع تر انجام گیرد عملیات بعدی موفق تر خواهد بود. بعد می توان با توجه به دامنه اطلاع رسانی اقدام های موفق تری انجام داد، مثلا اجتماع کارگران معترض یا اعتصابی در جلو مکانی خاص یا راه پیمایی به طرف آن، چنان که کارگران اوزکادی اولین راه پیمایی را به سمت شهرداری انجام دادند. بعد نوبت به اطلاع رسانی به کل کشور می رسد. برای این کار می شود برای نمایندگان کارگران یک سفردورایران برای تماس با کارگران شهرهای مختلف ترتیب داد تا هم مساله به یک نقطه محدود نماند و برای دیگران نیز مطرح شود. حمایت کارگران مناطق دیگر را جلب کند. حین سفر با سایر کارگران و با کارگرانی که با مساله مشابه مواجه اند و در ایران کم نیستند، هم آهنگی برای همکاری و تبادل تجربیات و حرکت های زنجیره ای سازمان یافته و برنامه ریزی شده ، برقرار شود و کمیته اعتراض به صورت شاخه ای و هم چنین سراسری برای مقاصدی که در بالا ذکر شد ایجاد گردد. به طور مثال صنعت نساجی، ریسندگی و بافندگی و لباس یکی از صنایعی است که در آن بحران گریبان کارگران کارخانه های بیشماری را از شمال و جنوب و غرب و شرق کشور گرفته  و هزاران کارگر و خانواده های آن ها را درگیر کرده است. تشکیل چنین کمیته ای می تواند به حرکات سازمان یافته، منسجم و موثر بینجامد. یا هم چنین در کارخانه های تولید قند و شکر و محصولات جانبی که امروز مساله روز مبارزه کارگری ایران است و کارگران نیشکر هفت تپه بسیاری ازاین شیوه ها را با موفقیت به کار گرفته و به پیش می برند. با توجه به این که مسئله واردات شکر نه تنها کارگران صنعتی بلکه کارگران کشاورزی شاغل در کشت چغندر و نیشکر خصوصی را نیز در برمی گیرد، این هماهنگی سراسری و حرکت شانه به شانه کارگران نقاط مختلف و مطرح کردن مسئله کارگران کشاورزی و در مواردی دهقانان میانه  می تواند به حمایتی گسترده تر در سطح کشور بینجامد.

مسئله چهارم ایجاد شبکه اطلاع رسانی است. بخشی از آن را تحت عنوان سفرهای منطقه ای یا سفرهای دورایران در بالا مطرح کردم. بخشی دیگر شامل خبرنامه اعتصاب یا خبرنامه مقاومت است که می تواند به صورت کتبی و الکترونیکی در اختیار کارگران قرار بگیرد و در سطح کشور فرستاده و توسط خود کارگران تکثیر و توزیع گردد.

مسئله پنجم جلب حمایت کارگری بین المللی است. یکی ترتیب مسافرت نماینده کارگران به کشورهای دیگراست که البته امکان دستگیری و زندان و عواقبش را در پی دارد، اما تاثیرش البته اگر محدود به حضور در محافل و مجامع ایرانیان خارج کشور نشود –  بسیار بالاست.  باید مزایا و مضارش را با هم سنجید و مقایسه کرد و تصمیم گرفت. دوم، نقش فعالین کارگری و سیاسی در خارج کشور است که باید مسئله را به میان کارگران، فعالان کارگری و مردم محل اقامت خود ببرند. به نشر و پخش اخبار کارگری ایران در سطح جامعه محل سکونت خود کمک کنند، و این مستلزم تماس وحضور در فعالیت های جاری در این جوامع است تا بتوانند با جلب حمایت و همبستگی بین المللی کارگری پشتوانه حرکت کارگران را قوی تر سازند.

مسئله ششم  که امروزه می تواند به مسئله اساسی کارگران تبدیل شود تصمیم گیری برای تصرف کارخانه و ادامه تولید با کنترل کارگری در مراکزی است که سرمایه داران به دروغ مساله ضرر وزیان و نابارآوری کار را پیش می کشند و در حقیقت قصد آنان با بستن کارخانه  و بردن سرمایه به بخش هایی است که ارزش افزایی سرمایه بالاتر است و یا حتی در همین صنعت در جایی دیگر و با نیروی کار بسیار ارزان تر جدید که به دلیل بالا بودن نرخ بیکاری و استیصال تمامی شروط غیر انسانی سرمایه دار را می پذیرند و این امر میزان کار اضافی پرداخت نشده را به گونه ای شگرف  بالا می برد. هم چنین به دلیل بالا رفتن قیمت زمین و شیوع زمین خواری  لذت فروش زمین کارخانه زیر دندان سرمایه داران می نشیند. زمینی که به دلیل موقعیت صنعتی بسیار بالا تر از زمین های مسکونی است و معمولا سرمایه داران در آغاز آن را با قیمت ارزان از دولت دریافت کرده اند و برای کار بعدی در جای دیگر نیز چنین امکانی برایشان وجود دارد. در رابطه با تعطیل مراکز دولتی ای که به بخش خصوصی واگذار نشده است نیز ازجمله عوامل مورد توجه تجارت و واردات تولیدات بخش مورد نظر از خارج است که خود نتیجه ی یک سیاست جهانی است و دولت در پاسخ گویی مثبت به آن این گونه عمل می کند. معمولا انحصار واردات به اطرافیان و نزدیکان مسئولین حکومتی واگذار می شود و سودش به جیب خودشان برمی گردد. بنابراین به طور مستقیم با مجوز دادن به واردات از بازار جهانی که که به دلیل امکانات تکنیکی پیشرفته و کاربرد شیوه های جدیدتر که بارآوری کار را بالاتر، امکان تولید انبوه تر را فراهم و مخارج تولید را پایین می آورد و درنتیجه ارزان تر است، همراه با تخفیف های چشم گیر گمرکی، صنعت مورد نظر را فلج می کنند و مقدمات بسته شدن آن را فراهم می آورند. بخش هایی را هم قبل از اقدام، با هدف فروش به بخش خصوصی که در حقیقت اعوان و انصار خودشان اند با قیمتی ناچیز واگذار می کنند تا در مواجه با عمل پای دولت و حکومت  به میان کشیده نشود. این امر البته برای نهاد هایی چون صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و گات و سازمان تجارت جهانی مثبت تلقی شده و کوچک شدن دولت تعبیر می شود که از سیاست های دیکته شده ی آنان است. اما یاد شان نمی رود که برای قربانیان سیاست خود نیز ابراز نگرانی کنند. اما کارگران به خوبی می دانند که سیاست اقتصادی کشور را دولت و در مجموع رژیم حاکم با توجه به منافع طبقه ای که نماینده آن است تعین می کند. به همین سبب چنان که در اوزکادی دیدیم و چنان که در هفت تپه می بینیم روی سخن کارگران با حکومت گران است و آن ها را همراه با سرمایه داران مسئول شرایط پیش آمده و عواقب آن می دانند و مرزی بین سیاست و اقتصاد قایل نیستند. برای اقدام به تصرف کارخانه باید از قبل با توجه به تجربیات جهانی انجام یافته مقدمات کار را فراهم کرد. کارخانه ای که توسط کارگران تصرف می شود باید با تشکیل شورای کارگران که همه کارکنان در آن دارای حق برابر هستند به خود مدیریتی و برنامه ریزی کار بپردازند. دفترهای کارخانه را باز و حساب سود و زیان آن را علنی کنند و در این جا کارگران بانک ها به ویژه بانک مرکزی چنان که در سال 57 جریان داشت می توانند با دادن لیست حساب های بانکی سرمایه داران و مسئولان که به فساد مالی، بند و بست و خارج کردن پول مشغولند را علنی و به این امر کمک کنند، مسلما چنین کاری نیز باید با احتیاط تمام انجام گیرد. همزمان دوره های آموزش خودگردانی دایر کنند و شرایطی فراهم سازند که همه امکان دسترسی به اطلاعات لازم را داشته باشند و بتوانند در تصمیم گیری ها آگاهانه دخالت کنند. از یک کارخانه در خود فراتر بروند و با پیوند با سایر کارگران و شوراهای آن ها، چه در مکان هایی که وضع مشابه دارند و چه در بخش های دیگر که مشکلی این گونه برایشان پیش نیامده، یک زنجیره  همبسته را در جنبش کارگری تشکیل دهند. مجموعه مواردی که ذکر کردم و مواردی که به آن ها توجه نکردم و کارگران باید در عمل به آن ها برخورد و خود آن ها را اضافه کنند باید به صورت شبکه ای از اعمال به هم پیوسته در آید تا کارکرد لازم را داشته باشد. بنا براین، این فهرست برای تکمیل باز می ماند.

 

 در این جا ذهنم مرا به کارخانه لاستیک سازی اوزکادی می برد، جایی که شبکه سراسری و زیبای تارعنکبوت ها تمام فضای مورد تصرف شان را به هم مربوط کرده بودندشاید عنکبوت ها نیز همگام با کارگران در کارخانه سنگر بسته بودند!!

 

 

13 خرداد 1387/ سوم ژوئن 2008

 

* معمولا به اتحادیه هایی گفته می شود که طبق سنت اتحادیه ای درصد ساله اخیر ایجاد شده اند و بنا برتعریفی که از خود دارند خود را واسطه ی بین کارگران و کارفرمایان در امور مربوط به مزد و تعرفه مزدی می دانند. در این اتحادیه ها کارگران تنها پرداخت کنندگان حق عضویت هستند و هیچ اشرافی براین ندارند که پول های پرداخت شده چگونه مصرف می رسد. کنترلی بر سیاست های جاری  و مناسبات رهبران آن ندارند. از آنان به عنوان لشگر پیاده نظام احزاب به ویژه احزاب سوسیال دموکرات در موقع انتخابات استفاده می شود. رهبران اتحادیه ها با حقوق های بالا و در مواردی در حد یک وزیر در مجموعه بوروکراسی حاکم قرار دارند و ارتباطات شان نیز با سیاستمداران و وزرا و وکلاست و گاه نیز لطف می کنند در مجامع کارگری چون روز اول ماه مه یا کنگره ها یا گردهم آئی ها به ایراد سخنرانی می پردازند. سیستم اتحادیه هرمی است و انبوه کارگران در پایه و روسا در راس هرم قرار دارند. مناسبات درونی آن سلسله مراتبی و از بالا به پایین است. روسا تصمیم می گیرند و به کارگران ابلاغ می کنند. در دهه جاری میلیون ها تن از کارگران ناراضی اتحادیه را ترک کرده اند و اتحادیه های بزرگ کشورهای مختلف صنعتی با بحران مواجه شده اند.

 

 

 

برگرفته از سایت کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری (منطقه تهران)

http://hamaahangi.com/