ما، همانيم: شصت و هفتي ها همچنان بر صليب خويش آونگ، شعری از رهیاب
ما ، همانيم: شصت و هفتي ها همچنان بر صليب خويش آونگ
ما اگر صد گروه ، يا ، سي رنگ ؛ باز يک دسته ايم و هم آهنگ
با يکي آخرين توان زده ايم يکصدا نعره بر سر نيرنگ
خندقي کنده ايم در سي سال در زمين و زمانه اي شب رنگ
خندقي پل نََبَند و پر ناشو به خَم ِخائن و چَم ِ الدنگ!(1)ـ
در يکي سوي آن حرامي ها مادراين سوي حرمت و فرهنگ
ما همانيم : شصت و هفتي ها همچنان بر صليب خويش آونگ !ـ
نور پرداز و روشنائي بخش چون شهابي به جان شب زده چنگ
گر فرو دست ، يا ، تهيدستيم ور تکيده ، و رخ پر از آژنگ(2)ـ
ما که سرمايه مان بجزجان نيست جان بي غلّ و غش ، رها ، بيرنگ
هر زمان شد بهاي آزادي اصل جان ؛ ماشديم پيشاهنگ !ـ
ياد شد باز هم از آزادي دل شد اندر فراق او گلرنگ(3)ـ
او نگاري اسير قلعهء ديو در ميان سپاهي و سرهنگ
ما در اين شامگاه سردِستان نغمه خوانان هجر سوزآهنگ
واي ازين همرهان اين دوران اين سواران باهم اندرجنگ
اسب هاي درشکهء نَخوت خستگان فسرده دل ، پا لَنگ
غمگساران ِ با صفا دانند تا کجا گشته ايم ما دلتنگ
وقت آن شد که باز برخيزيم در يکي صف شويم و تنگاتنگ
دست ها باز و چشم ها رهياب گام ها همرديف ِ ضرباهنگ
قلعهء بردگي فرو کوبيم وابشوئيم دامن از اين ننگ !ـ
یازده بهمن1389
رهياب
————————————————————————-
پاورقي ها: ـ
ـ1-خم و چم = در اينجا: ترفند ، ادا اطوار، الاّ کلنگ ، پشتک وارو، دلاّلي ، تسليم خائن و چرخش ِ الدنگ در اصل از : خميدن و چميدن ) ـ
ـ2-آزنگ = چين و چروک
ـ3-گلرنگ = سرخ ، و در اينجا : خونين