خاک وتاک، رهیاب

در این دوران تلخی که مرارت ها فراوانند
کجا  باید  پناه  آریم ؛ جز آنجایی که  یارانند ؟

اگرخاک است و بی آبی و گرتاک است وبی تابی
بنازم  نسل ِ باران را که عین ِ چشمه سارانند

رفیقانم  کجا رفتند  بگو  ای  صبح  آزادی
عزیزانم که می دانی همه مرغ سحرخوانند ؟

یقیناً غربت است آنجا که بی یاران غمخواریم
واز غربت بتر اینجا  که کفتار و شغالانند

ـ« ورای حد تقریر است شرح آرزومندی » (1) ـ
بیا حافظ  ولی بنگر بسی در خط ّ ِ پایانند !ـ

شما  ما را مسنجید از طریق عقل ِ بازاری
که ره پویان راه عشق کجا سود وزیان دانند ؟!ـ

صفایی هست اگر اینجا ، وفایی هست اگرباما
خوشا بر حلقه ای کانجا پراز این و پرازآنند

فدای  همّت  آن گل  که  در مرداب  میروید
و تفسیرش ازاین هستی که درژرفاش حیرانند

از این نامردمی ها و ازاین تاراج بی پروا
یقیناً   رفتنی  هستند  و  اینها هم  نمیمانند

یگانه حسن این عالم ،همین تغییر و تغییر است
که ما در متن آن هستیم و فیلسوفانش میدانند !ـ

یکی رفت و یکی آمد ، وزیری هم نمی ماند
در این شطرنج عشق آری ،همه مات اند وحیرانند!ـ

———————————————————–
ـ (1) مصراعی از حافظ

   ماهشهر

ـ  9 اسفند86