تریالوگ/هنر/جامعه/سیاست، ناصر تیمورپور

ـ “شبه وبا و شبه هنرمند” عنوان سخنرانی غلامحسین ساعدی در شبهای گوته بود. سخنانی که در آن تلاش شده بود تا تعریفی ارایه شود از شبه هنرمند در مقابل هنرمند راستین. وی تصویری را ارایه می‌دهد از فضای هنری آلوده‌ای که منجر به رشد  شبه هنرمندانی می‌شود که او مشتی از خصایص و مشخصاتشان را بر می‌شمرد، بی آنکه به تعریفی درست از آنچه او هنرمند مردمی و راستین می‌خواند بپردازد. ـ

شاملو نیز در جواب پرسشی که در مورد هنر متعهد از او می‌شود اعلام می‌دارد: به زعم من هنر متعهد وجود ندارد! این هنرمند متعهد است که وجود دارد و در ادامه می‌افزاید: ـ

ـ“بنده هنر بدون تعهد را دو پول ارزش نمی گذارم. هنرمند هميشه بر قدرت است نه با قدرت، حالا اگر يکی می خواهد برود با قدرت باشد، بگذار برود خودش را با بند تنبان فلان رئيس جمهور دار بزند. اصلآ برايم مهم نيست نه زنده بودنش برايم مهم است نه مردنش. هنر که می تواند چيز مفيدی را زيباتر عرضه کند و به آن قدرت نفوذ بيشتری بدهد بايد از خنثی بودن شرم کند.”ـ

و ‌این تعاریف نادقیق و نمونه‌های مشابه آن از هنرمند متعهد در چند دهه‌ی اخیر، محک باز شناسی هنرمند راستین و متعهد از شبه هنرمند بوده‌اند. بر خود لازم دیدم تا با پرداختن به خاستگاه‌های تاریخی و نمودهای عینی فعالیت هنرمندان در حوزه‌ی تجسمی، دستکم به سؤال‌هایی حول این مفهوم دست یابم و آنها را به اشتراک گذارم تا مگر در آینده پاسخ‌هایی را سرانجام شود. برای خواندن مطلب کامل لطفا لینک زیر را کلیک کنید: ـ

http://dialogt.de/wp-content/uploads/2019/11/Nasser_Teymour_pour.pdf