صدای غالب، شعری از سعید یوسف
بسا صدا که درین باغ است
صدای فش فشِ فوّاره یا که خش خشِ برگ
صدای زنجره و غوک و سهره و قمری —ـ
به رغمِ اینهمه، بی تردید،ـ
صدای غالب در باغ، قارقارِ کلاغ است:ـ
بلندگوئی
که می خراشد گوش ات را
و قار و قورش انگار لازم الاجرا
به محضِ ابلاغ است
و مثلِ استفراغ است.ـ
* * *
بسا صدا که درین باغ است
ولی صدای تو در این میان گُم است
و یا که نیست، به تاراج رفته است
و دیگر، انگار، با تو گفتیم
هرآنچه شرطِ بلاغ است…ـ