زمان انتخاب نیست، زمان انقلاب است:علیه بی تفاوتی علیه سکوت زندانی سیاسی آزادباید_گردد

« نوبت اعدام خود را انتظار می‌کشم و بخاطر بچه‌هایم ملاقات نمی‌گیرم»

اولین باری که همدیگر را دیدیم برقی را در چشمانش دیدم گویی گمشده‌ایی را یافته و یا رایحه و بوی شهرش و خویشان و دوستانش را استشمام می‌کرد و من به منزله همه خاطرات زنده‌ای برای او بودم که دیگر قرار نیست هیچگاه آنها را ببیند و استشمام کند.

فرهاد سلیمی را می‌گویم.
اردیبهشت امسال ( ۱۴۰۲ ) در زندان گوهردشت( رجایی شهر ) برای اولین بار همدیگر را دیدیم … از همان لحظه که بعد از حدود ۱۴ سال زندان واسارت مرا بعنوان یکی از اقوام خود می‌دید، سرشار از شعف و خوشحالی، مرا در آغوش می‌کشید و همین احساس هم مرا واداشت که او را به گرمی بغل کرده و می‌بوسیدم. مادرم همیشه سراغ او را ازمن می‌گرفت و گمان می‌کرد می‌توانم او را ببینم لذا همیشه به قول خودش در این زندانگردیهایم سراغ او را می‌گرفت و نگران او بود. آخه فرهاد از نزدیکان مادرم بود.
هر روز همدیگر را می‌دیدیم از خاطرات دوستان و آشنایان مشترکمان می‌گفتیم و می‌خندیدیم.

یک بار از او پرسیدم: کی می‌توانی ملاقاتی بگیری که باهمدیگر هماهنگ کنیم که خانواده‌هایمان با همدیگر از سقز بیایند؟ او گفت من دوسه سال اخیر به بهانه‌های مختلف مانع از این شدم که همسر و بچه‌هایم و حتی مادرم به ملاقاتم بیایند چون از اینکه مرا اعدام می‌کنند مطمئنم و به همین خاطر می‌خواهم خانواده‌ام و بچه‌هایم به نبود من عادت کرده و فشار روحی کمتری را تحمل کنند.
پیشاپیش خودش را برای شهادت آماده کرده بود اما با وجودی که می‌دانست اعدام می‌شود روحیه‌‌اش فوق العاده و ستودنی بود. هر روز غروب در هواخوری ورزش می‌کرد و در زمینه‌های مختلف جمعی و یا تنهایی فعالیت و مطالعه می‌کرد.
همیشه مواظب بچه‌های بند بود پمپاژ روحیه برای همه آنها بود و با صحبت و انتقال تجربه و … و این را به دیگران هم توصیه می‌کرد که هوای فلانی را داشته باشید.

در چند ماه اخیر با جابجایی ما از گوهر دشت به قزلحصار بندهایمان از هم جدا شد و یکی دو بار بیشتر نتوانستم ببینمش. در این روزها که ضحاک انگار از خون و مغز جوانانمان سیر شدنی نیست و یکی پس از دیگری هم پرونده ای های فرهاد را به پای چوبه دار می‌بردند و شمارش معکوس برای فرهاد شروع شده بود بیشتر نگران او بودم که در این روزها چه می‌کشد. هر اذان صبح یکبار با او می‌مردم و با هر غروبی با او در انتظار مرگ فردا. انگار طلوع خورشید در این سرزمین اشغال شده ناقوس مرگ است نه زندگی.
این بار نوبت به فرهاد هم رسید بامداد سه‌شنبه در قزل اُخدود ( قزل حصار ) بوی خون همه جا را گرفته  و صدای ناله و ضجه مادران عرش را هم به لرزه در آورده بود.
خبر اعدام محمد قبادلو هم پیچید و هر لحظه که می‌گذشت نگرانی ما بیشتر می‌شد. نکته آنکه آن شب این دو قهرمان با همدیگر به پای چوبه دار رفتند و تنها نبودند. ئی داخی گرانم ( اصطلاح کوردی)

عطری که در اولین دیدارمان به من هدیه داد، تنها یادگاری از اوست که رایحه آن بوی او را تداعی می‌کند. حال که چهل روز از سربدار شدن این دو قهرمان گذشته، جمهوری اسلامی، وقیحانه برای نمایش انتخابات دزدان مجلسش راَی ندادن را حرام دانسته است
آخر چه حرام و چه حلال
ای گَشتگان از اهل ضَلال
غیرخونتان نمی‌بینم حلال و باید هم بداند زمان انتخاب نیست زمان انقلاب است.

گرامیداشت یاد فرهاد و محمد و تک تک سربداران زمانی رقم خواهد خورد که انتقام خونشان را از ضحاک مار دوش بگیریم و خشم و نفرت خود را جمع کنیم و بیت خامنه‌ای و تک تک مزدورانش را به آتش بکشیم. خون پاک آنها در رگان تاریخ و تک تک ما جاری است.
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو…

یادداشتی از لقمان امین پور زندانی سیاسی زندان قزلحصار  اسفند ۱۴۰۲ به مناسبت چهلم فرهادسلیمی و محمد_قبادلو

آخرین پرفورمنس‌

امروز ۸اسفند، چهارمین روزی‌ است که مرتضی پروین در زندان اوین در اعتصاب غذا به‌ سر می‌برد‌.

پروین، صبحِ روزِ ۱۷بهمن، توسط ماموران وزارت اطلاعات در خانه‌اش دراردبیل بازداشت شد و سپس به تهران منتقل گردید. او روز ۴ اسفند در تماس کوتاهی به والدین خود اعلام کرد:
„با‌ عنوان اتهامی اجتماع‌ و‌ تبانی‌ تفهیم‌ اتهام‌ شده‌ ام، نمی دانم چرا این‌ها تلاش و اصرار دارند مرا به افرادی وصل کنند که نه ارتباطی با آنها داشته ام و نه هیچ سنخیتی بین ما وجود دارد، تاکنون‌ بازجویی نداده‌ ام‌ و‌ از‌ این‌ به‌ بعد‌ نیز‌ نخواهم‌ داد بازجو‌ها‌ گفته‌ اند برگه‌ ها‌ را‌ امضا‌ کن‌ و‌ من‌ فقط‌ در‌ حضور‌ قاضی‌ سخن‌ خواهم‌ گفت، تا‌ مشخص‌ شدن‌ وضعیتم‌ و در اعتراض‌ به‌ وضعیت‌ غیر قانونی موجود‌ از‌ فردا‌ دست‌ به‌ اعتصاب‌ غذا‌ خواهم‌ زد‌ و‌ این‌ آخرین‌ پرفورمنس‌ من‌ خواهد‌ بود“.

ویدئو، اجرایی‌ست از محمد جولانی، نوازنده‌ی اردبیلی، در مقابل خانه‌ی مرتضی پروین‌.

در حالی‌که جسدمعاشان به‌ نامِ حمایت از مردم ایران مشغول سفرهای توریستی و صله‌ی رحم به‌جا آوردن با سیاستمداران رذل اروپایی و آمریکایی هستند، در حالی‌که چرخنده‌ها به‌ نام حمایت از قیام، کنسرت برگزار می‌کنند، چمدان‌ چندان دلار به جیب می‌زنند و عربده می‌زنند: „کت تن کیه؟“ هزاران مبارز در زندان‌های ایران تحت شکنجه قرار دارند و همان لاشخورهای_سیاسی حتی حاضر نیستند نام‌هایشان را به زبان آورند.

سامان_یاسین رپ‌کُنِ۲۵ساله از ۱۸ماه پیش تاکنون تحت انواع آزاد و اذیت جسمی و روحی قرار گرفته و اکنون به نقطه‌ای رسیده است که خطاب به سرجلادِ قوه قضائیه بنویسد: هیچ اعتراضی ندارم. اعدام‌ام کنید!

آن‌چه یک زندانی سیاسی را به این مرحله می‌کشاند را پیش‌تر بهنام_محجوبی در یک فایل صوتی این‌گونه خلاصه کرده بود: „من این‌جا افولِ انسانیت را دیدم.“

متن نامه‌ی سامان: با سلام خدمت رییس قوه‌قضاییه،اینجانب سامان یاسین (صیدی) ۱۸ماه بلاتکلیف در زندان‌های تهران و کرج دارم جابجا می‌شوم و بدون هیچ مدرک و هیچ مستندی بلاتکلیف در زندان محبوس هستم،دراین ۱۸ماه بارها برای من قرار دادگاه تعیین شده اما برگزار نشده. کماکان با مشکلات روحی و روانی وجسمی که مسئولان بیکفایت حتی قادر به اعزام اینجانب به مراکز درمانی نیستند، به سر می‌برم.
لطفا به من بگویید مرتکب چه جرمی شده‌ام؟ اگر مجرمم پس حبس بدهید، اگر مجرم نیستم منع تعقیب بزنید. من نمی‌دانم دلیل این همه خشم، آزار و اذیت دستگاه‌های قضایی نسبت به من به چه معناست.از شما درخواست اعدام دارم!من تحمل زندان و بلاتکلیفی را به جرمی که نه شما می‌دانید و نه من، ندارم.
لطفا حکم اعدام من را صادر کنید! بنده هیچ اعتراضی نداشته و خودم با اثر انگشت و امضا رضایت کتبی می‌دهم!زندگیم از هم پاشیده، سلامت رو‌حی و روانی و جسمی‌ام را هم گرفتید، اعدام مصنوعی کردید تیمارستان بردید، چه مانده است به سرم بیارید؟ جانم را هم بگیرید و خلاص …

علیه بی تفاوتی علیه سکوت زندانی سیاسی آزادباید_گردد

@Blackfishvoice1

تعیین جلسه دادگاه فعالان زنان و فعالان سیاسی رشت

روز پنج‌شنبه دهم اسفندماه، دادگاه رسیدگی به اتهامات بازداشت‌شدگان مردادماه در رشت، به ریاست قاضی مهدی راسخی در شعبه سوم دادگاه انقلاب رشت، برگزار خواهد شد.

صبح روز ۲۵ مردادماه، سارا جهانی، هومن طاهری، یاسمین حشدری، شیوا شاه‌سیاه، نگین رضایی، واحده خوش‌سیرت، متین یزدانی، آزاده چاووشیان، زهره دادرس، زهرا دادرس، جلوه جواهری و فروغ سمیع‌نیا بازداشت شدند.

بازداشت گسترده‌ی این فعالان حقوق زنان و فعالان سیاسی با یورش ماموران امنیتی به منازل شخصی آنها در شهرهای رشت، انزلی، لاهیجان و فومن صورت گرفت.

پس از گذران قریب به دوماه، همگی این بازداشت‌شدگان در فواصل زمانی متفاوت، با تودیع قرار وثیقه به‌صورت موقت از زندان لاکان رشت آزاد شدند.

ژن ژیان ئازادی

اعتراضات_سراسری

@bidarzani

بنابر اخبار برخی از خانواده‌های زندانیان سیاسی بند۴ اوین جمعی از زندانیان این بند در هفته پنجم اعتصاب غذا در #سهشنبه‌های_سیاه نه به اعدام همراه با سایر زندانیان اعتصابی اعتصاب غذا خواهند کرد.

به گفته این منبع آگاه زندانیانی که از هفته دوم به این اعتصاب غذا پیوسته‌اند اعلام کرده‌اند که توقف ماشین اعدام با اتحاد و عمل جمعی امکان‌پذیر است. بنابراین ما در همراهی با سایر زندانیان از جمله اعتصابیون قزلحصار، ندامتگاه کرج، خرم‌آباد، مشهد، سقز و…درهفته پنجم روز سه شنبه ۸ اسفد به #اعتصاب_غذا ادامه خواهیم داد.

لازم به ذکر است اعتصاب غذا درسه‌شنبه‌های نه به اعدام با فراخوان جمعی از زندانیان قزلحصار یک ماه پیش آغاز شده و این سه‌شنبه به عنوان پنجمین هفته ادامه خواهد داشت.

اعدام قتل عمد دولتی است

نه به اعدام قیام علیه اعدام

زندانی سیاسی آزاد بایدگردد

علیه بی تفاوتی

زندان سیاسی ‎ مهدی معربی ۳۲ساله، معلم اهل حمیدیه كه در حال سپرى دوران محكوميت خود در زندان شهر تربت جام است، یک‌ ماه پیش دچار حمله قلبى شده و وضعيت او وخيم گزارش شده است.

آرش_صادقی در حساب توئیتر خود نوشته است:

مهدى معربى در فروردين ۱۳۹۴ بازداشت و در دادگاه انقلاب اهواز به اتهام اقدام عليه امنيت كشور و محاربه با خدا و افساد فی‌الارض به ۳۰ سال حبس در تبعید به زندان تربت جام محكوم شد. سه نفر از هم پرونده‌هاى مهدى معربى بنام‌هاى قیسع بیداوی ۲۵ ساله، به همراه برادرش احمد عبیداوی ۲۰ ساله و پسر عموی‌شان سجاد بلاوی اعدام شدند.

مهدی در حالی وارد نهمین سال حبس خود می‌شود که به دلیل فشارهای زندان و بیماری و حمله قلبی جهت درمان چندین بار درخواست مرخصی کرده اما دادستانی جواب مثبتی به او نداده است.
همچنین تقاضای او برای دسترسی به درمان از سوی مسولان زندان مورد توجه قرار نگرفته است.
خانواده با مراجعه به دادستانی برای درمان وی درخواست مرخصی نموده، اما با درخواست خانواده موافقت نشده است.

ماشالله کرمی از شش ماه پیش تاکنون در اسارتِ قاتلینِ فرزندش است. کرمی خواستی ندارد مگر دادخواهی برای فرزندش محمدمهدی کرمی که با طنابِ دارِ جمهوری اسلامی به قتل رسید.

صدای خانواده های دادخواه باشیم.

@Blackfishvoice1

#زینب_جلالیان زندانی سیاسی کُرد که وارد ۱۷ سالگی حبس اش شده و در تمام این مدت از حق مرخصی و درمان پزشکی محروم بوده، پیامی از زندان یزد خطاب به مردم نوشته که توسط شبکه حقوق بشر کردستان منتشر شده.

متن پیام :

من زینبم! زینب جلالیان، زن مبارز کُرد که ۱۶ سال است، نه! بگذارید دقیق‌تر بگویم، ۱۶ سال و ۴ روز است که پشت میله‌های زندان هستم. شانزده سال است که به خاطر آزادی و حقوق مردم سرزمینم پشت میله‌های زندان به سر می‌برم.دلم می‌خواهد بعد از ۱۶ سال اسارت تنها به خاطر آزادی، از شما مردم سرزمینم خواهشی کنم. همچون سال‌های گذشته سر صندق‌های رای نروید.

مردم عزیز ایران، بخش کوچکی از شما ۴۴ سال است که به این حکومت ستمگر رای می‌دهید، به این امید که شرایط زندگی شما بهتر شود. اما متاسفانه شاهد آن هستیم که شرایط زندگی هر روز بد و بدتر شده است. در بدتر بودن شرایط کشور همه شما مسئولید. مسئولید چون با رای دادن به این حکومت ستمگر عمر این ظالمان را زیاد می‌کنید.

من به خاطر شما پشت میله‌های زندان می‌مانم و شما هم به خاطر من فقط یک روز در خانه‌های خود بمانید و در این انتخابات فرمایشی شرکت نکنید.

بهترین درودها برای شما