شلیک هوایی 5 و چند قطعه دیگر، سیروس کفایی
در سرزمین ما
دیوار که از بالا به پایین آید
قسمتی از خرچنگ لگد می خورد و
دهان خواران
نوبت به نوبت سری بالاتر از طناب می برند تا
قلمبه
از هم پاچه اش دور ماند .
***
شلیک هوایی(5)
( بعد از نوشتن این متن حدود چهار سال از شدت تنفر به نوشتن ، قلم به دست نگرفتم . )
نامه.ـ
برای سپهر با کریمی (سپهر کریمی)
سگ رید تو روحت سپهر !ـ
مگر به تو نگفته بودم
رودخانه ای به دستم بسپارید که در آن ماهیها
بتوانند به دریا ببرندش تا
گورستان
استخوان خوار گلوگاه نباشد وگرنه
گیجگاه سرچشمه من بوده و هست ، نیست ؟
مگر نگفته بودم
نقشه ای که از بندر سبقت گیرد به دریا خواهد افتاد و این
تمبر
مرا به قمارخانه از خواهد بردکه در آن هر بازنده پوستینش را با یک ریشتر رنگ
سر به سر می کند ؟
سپهر!ـ
مرا گناه کار کنيد!ـ
هنوز از این جسدم بدنی نساخته ام …نه سپهر ! نه ! پشت در را با خود نبرید !ـ
باران به زمين نمی رسد….ـ
ما فرزندان هیچ انسانی نیستیم
و نخواهیم بود…ـ
وگرنه
دست انداز
پیش نشین مورخه ای نمی شد
تا آن مغلوب
گام را
فروزان کند…
مرا گناه کار کنيد!ـ
شب رفته است و روز نمی آید ……..ـ
خوبی؟ بچه ها خوبند؟… پناهنده ارسالی شما رسید…ـ
شب ها دیروقت می رسند…اینجا خوب است..ـ
تنقیه نیست ولی لِفت و لیس فراوونه…خُب…ـ
از سرما خوردگی همکارت برایم تعریف کن…ـ
نه…قرآن نخریده ام…ـ
سگی داریم با وفا و نا نجیب…گمراه نداریم و هر
بیراهه یک پیامد است…چنانچه می دانید و اذعان می کنید
یکی از ما دروغ می گوید…ـ
اگر بُز چوپانی در مصر به بیراهه نمی رفت٬ هنوز تاریخ فراعنه
کشف نشده باقی مانده بود…ـ
زنده باد علف!ـ
شما کلاهتان را قاضی کنید: وجدانن…شده حتی برای
نمونه٬ حتی برای یک جفت گیری…حتی به اشتباه(دیگه چطوری بگم)
روزی … روزگاری … شیری یک روباه(حتی مکار) یا هر حیوان دیگری
را بکند؟ چه نر چه ماده … به جان بچه هام…اصلن به جان شما قسم
می خورم (برای من فرقی نمی کند)…ـ
البته توی اَنیمال کانال چند بار آیت الله ال سیستانی…دیگه برات بگم…ـ
رئیس جمهورها… دیگه … دیگه …. دیگه …ـ
یه لحظه بقیه نامه را نخون (لطفا)…ـ
خانومم میگه اینها توی کانال خبری اومدند…ببخشید پس.
من دیدم که این نامه را به خانومت نشون دادی…ـ
تانک
تکامل اسب است.
تا اینجا صبر کردی…یه لحظه دیگه هم صبر کن…من بروم
یک لگد توی شکم یکی از بچه هام بزنم و برگردم… (جانانه)…ـ
بنشین …بنشین … الساعه بر می گردم…ـ
نه …. نشد…این کار هم از دست من ساخته نیست…ـ
اشتباهی زدم توی دهن خانومم !!… تقصیر خودش بود…ـ
حالا نامه را ادامه بده…ـ
سپهر جان!ـ
مرا گناه کار کنيد
باران به زمين نمی رسد.ـ
ما فرزندان هیچ انسانی نیستیم
و نخواهیم بود…ـ
وگرنه
پاپوش
مبادله ای نمی شد
تا آن دختر
در مسیری پر از متر مربع
با چند کیلو بچه
بر باسن اش
نام هر سه را صدا بزند…ـ
و گریه نکند!!…ـ
لیوان
شیشه خرده دارد.ـ
هنوز بیکارم…آدم کشی خیلی سخت شده…ـ
میگن باید دیپلم داشته باشی…امتحان داره…ـ
سلامتی می خواد… تازه اگر قبول شدی باید چهار سال
در دانشکده افسری آموزش علمی- تئوریک و عملی ببینی…ـ
تو چقدر ساده شده ای…ـ
تعریف میکنن٬ آدم رو با هواپیما می برند تو آسمون٬
بعد بهش میگن بپر!!… یا سوار کشتی٬ می برنت توی دریا٬
بِِهِِِت میگن حالا لباساتو اطو کن!!ِـ
در اینجا سگ ها یاد گرفته اند در شب بخوابند!…ـ
فرهنگ اختلاف
مختلف است
دوست گرامی٬
می دانم که به راه رفتن علاقه داری. مزاحمت نمی شوم.
اما “ تعاریف “ محصولی تاریخی هستند در شرایطی نا موزون و
مرکب که خرد آنها را فرموله کرده است…(دستاورد؟)…ـ
هنر تا زمانی هنر است که مادیت نپذیرد…تا زمانیکه تعریف نا پذیر
ظاهر شود…تا زمانیکه هدفمند عرض اندام نکند… تا زمانیکه خرد منفعل
باقی بماند… تا زمانیکه حق انتخاب از بین رفته باشد … تا زمانیکه خصیصه های ابهام در
مقابل برونی شدن از خود فرد مقاوم پذیر باقی بمانند…ـ
تا زمانیکه قادر باشد منطق را به انشعاب وادارد…آن چیست؟…تمام. شاید…ـ
مگر مادرت نگفت:ـ
سپهر!ـ
مرا گناه کار کنيد
باران به زمين نمی رسد و شب رفته است و روز نمی آید
مگر نگفت :ـ
ما فرزندان هیچ انسانی نیستیم
و نخواهیم بود…ـ
وگرنه
مرجع حذف
دعانویس پیچکی نمی شد
تا فاتح نیمی از من و
سنتی از آن دختر
… باشد
مگر نخواندی
سپهر!ـ
مرا گناه کار کنيد
باران به زمين نمی رسد.ـ
ما فرزندان هیچ انسانی نیستیم
و احتمالا نخواهیم بود…ـ
وگرنه
تئوری احتمالات
وعده ای نمی شد تا
آن دختر با چهار انگشت و
یک ناز شست
دلی از من ببرد
که نبرده باشد…ـ
سپهر جان!ـ
مرا گناه کار کنيد
باران به زمين نمی رسد.ـ
بستگی دارد ببینم نفر بعدی کی هست که توی تور می افتد تا بقیه این نامه را برایش
بنویسم… چقدر تلاش می کنم فراموشتان کنم…چه اشکالی داره اگه بخوای از دیوار همسایه تون بالا برین و سر و گوشی به آب و آسیاب بدین ؟
فداتون. چند ضربدر. نام خودم.ـ
تاریخ٬ پس از دریافت.ـ
***
در سرزمین ما
قبل از نقطه چین
پرانتز از شرق باز می شود با
گریزگاهی از باروت و
ثانیه هایی
که تک تیراندازانش
رختکن خویش اند .