در گرامی داشت یاد جانباختگان تمامی این سالها سیاه نظام جمهوری اسلامی ایران و بخصوص جانباختگان اخیر، شهاب شکوهی
یادداشتی جهت گرامی داشت یاد جانباختگان تمامی این سالها سیاه نظام جمهوری اسلامی ایران و بخصوص جانباختگان اخیر: سینا قنبری، وحید حیدری، سارو قهرمانی، محسن عادلی محمد صادقی ، سید شهاب الدین ابطحی ، علی پولادی ، کیانوش زندی، محمد نصیری ، حسن ترکاشوند.و جانباختگان دیگر که هنوز اسمشان در رسانه ها نیامده و به امید افقی روشن برای کشورمان ایران .ـ
تحولات چشمگیر اخیر در سرزمینمان ، بی شک دل هر ایرانی را در هر نقطه از دنیا به لرزه درآورد . در این ١٠ روزی که ایران بویژه نظام سیاسی آن لرزید درسهای بزرگی برایمان داشت. این نوشته ضمن یاد آوری بخشهای از گذشته ، فقط اشاره به یک مورد از موارد اتفاق افتاده دارد.ـ
امروز حدود ۳۸ سال از اولین سرکوبهای خشن و بی مهابای رژیم خود خوانده به اسم نماینده الله و قیم مردم می گذرد. در تمام این سالها، هر اعتراض به حق و آرامی را تحت عنوان کلی دشمن و یا اتهام هایی شبیه مرتدد و یاغی و باغی و امثالهم با داغ و درفش جواب داده اند. اعتراضات مسالمت آمیز مردم را به خشونت کشانند و بجای جواب دادن به درد مردم ِ از قدرت سرکوب خشن استفاده کرده که یا منجر به مرگ افراد یا زندان های طولانی آنها و در نهایت فرار ارزش های مملکت به خارج از کشور شده است با این امید که صدای مردم را به خاموشی بکشانند. زهی خیال باطل.ـ
در اوایل انقلاب عمده دستگیر شده های رژیم گذشته را با محاکماتی محدود و خود خواسته از میان برداشتند .بعد از آن نوبت به دیگران رسید . با همان شعار ها و توجیحات من درآوردی به عنوان نمایندگان خدا ، از ترکمن صحرا تا کردستان از دانشگاه ها تا کارخانجات قلع و قم کردند و حتی از کنترل و سرکوب تمامی آزادی های مدنی مردم چشم پوشی نکردند. هشت سال جنگ اگر چه برای کنترل اوضاع و توجیح سرکوب مردم و بخصوص حیف و میل کردن و ملا خور کردن ثروت کشور برای جمهوری اسلامی نعمت بود ولی برای مردم فقر ؛ آوارگی و بد بختی به بار آورد.ـ
سال ۶۰ تیغ سرکوب متوجه جوانانی شد که: یا به رژیم توهم نداشتند و یا کمتر خوشبین بودند. شعارهایی را که نیرو های مترقی می دادند و با منافع مردم همخوانی داشتند و عمدتاً ضد امپریالیستی و ضد سرمایداری بود با تسخیر سفارت امریکا و عوام فریبی ضد امریکای بودن و دادن شعار های دروغین مستضعف نمایی از دست پیشروان جامعه خارج کردند.. در سال ۰۶ جمهوری اسلامی شمشیر را از رو بست و قصد بریدن گلوی هر صدایی را که با نظامشان هماهنگ نبود کردند. هجوم وسیعی به دانشگاه ها ، مدارس ، کارخانه ها و تمامی مراکزی که می توانستند متعرض باشند انجام شد. زندانها چنان مملو از زندانی شده بود که جمعیت زندانی روز ها و شبها جایی برای نشستن نداشتند و نوبتی می نشستند . در تابستان سال ٦٠ زندان جهنمی بود که شاید در تاریخ کم نظیر می مانست . هر صبح سحر در تمامی قبرستانهای کشور تعدادی با محاکمه و بدون محاکمه اعدام می شدند . صدای تیرهای خلاص را هر شب، زندانیان اوین که در نوبت مرگ بودند و امروز بعضاً خوشبختانه زنده مانده اند به یاد می آورند. هر شب وارد بند می شدند و با یک نگاه قربانیان را انتخاب کرده به شکل گروهی به پشت بند چهار اوین می بردند و بعد از رگبار های متعدد ، صدای تک تیر های خلاص یک دو سه ……صدو چهل! صد و پنجاه ! را به حساب تعداد اعدامیان می شد شماره کرد . فردا هم با وقاحت تمام اسامی اعدامیان را در روزنامه ها و تلویزیون اعلام میکردند. پیامشان روشن بود مثل امروزه که جوانان ما را در هنگام اسارت با وقیح ترین شیوه ها از میان بر می دارند بعد اسمش را می گذارند خود کشی!. اگر چه بخشهایی از این اخبار در روز نامه های وقت درج شده موجودهستند ولی لازم است به مواردی عینی که به یاد دارم اشاره ای بکنم.ـ
در شهرستان قم تیر ماه سال ٦٠ : جواد امینی نوجوانی که پدرش گیوه دوز بود و پسر برای تامین هزینه خانواده به پدر ناتوان کمک میکرد. در خیابان به طور مشکوک دستگیر شده بود و برای روشن شدن بی گناهیش در انتظار به سر می برد. تلویزیون اخبار ساعت ٦ بعداظهر را پخش می کرد که مجری شروع کرد به خواندن اسامی اعدام شدگانی که روز قبل از پیش ما برده بودند. ناگهان اسم جواد هم خوانده شد. طفلک نگاهی به من کرد ، رنگش مثل کچ سفید شده بود . به او گفتم صد در صد اشتباهی شده و احتمالا تشابه اسمی است . هنوز کلماتم تمام نشده بود که پاسدار نگهبان با عجله جواد را بدون اینکه اجازه بدهند وسایلش را جمع کند بردند. روز بعد هم همان پاسدار برای یک آخوند زندانی با آب و تاب تعریف می کرد که جواد چون اسمش به اشتباه خوانده شده بود ! چاره ای نبود و حاکم شرع حکم اعدامش را صادر کرد و ما هم صبح همان روز در بهشت معصومه اعدامش کردیم. نفر بعد فردی به نام علی شریعتی یا شریعت مداری بود که جزء آخرین افرادی بود که در زندان قم به محاکمه بردند. (قبل از او همه کسانیکه به دادگاه برده شدند توسط آخوند اندلیب جلاد زندان شیراز که به قم انتقال داده شده بود اعدام شدند) او هنوز سن قانونی نداشت. جرمش داشتن دفتر چه خاطراتی بود که خبر های روزانه ای که با چشم خودش می دید، به عنوان خاطرات زندگیش یاداشت می کرد. پدرش از سر شناسان قم بود از این رو حتی پاسداران می گفتند که او صد در صد آزاد خواهد شد. اما همان شب او را هم بی رحمانه اعدام کردند. و چون اعتراض بعضی از پیروان پدرش را بر انگیخت . روی قبرش نوشتند شهید! و آخوند اندلیب را هم از آن پست به پستی بهتر گماردند.ـ
نمونه های دیگر مواردی از شهرستان بروجرد: احمد کیانی نوجوانی که پدرش برای نگرانی از اینکه بچه اش هیچ وابستگی گروهی ندارد و سنش کم است او را به سپاه تحویل میدهد. آنها به پدر احمد می گویند که نگران نباش ما از او سوالاتی می کنیم و بعد به خانه می فرستیمش. بعد از کمی به پدر ش زنگ می زنند که پول گلوله را بیاور و جسد پسرت را ببر. نمونه بعدی حسن پیریایی بازهم نوجوان پر شوری که بعد از دستگیری در فاصله کمی تیربارانش کردند. و هزاران اعدامی دیگر که امروزه اسامی تعداد قابل توجهی از آنان در دسترس است. اعدام نو جوانانی زیر سن قانونی که نه تنها جرمی نداشتند بلکه با قوانین بین المللی و انسانی اصلا هم خوانی ندارند.ـ
یک مثال از دستگیری خودم هم شاید به روشن شدن موضوع بیشتر کمک کند. در مرداد ماه سال ٦٢ یک روز از بیرون به خانه رفتم. هنگامی که کلید را به در انداخته و لای در را باز کردم متوجه شدم کسانی غیر منتظره در خانه هستند . طبیعی بود که هر فردی در آن حالت می ترسد پس بنابر این آرام برگشتم و پا به فرار گذاشتم . در انتهای کوچه هنگام پیچیدن به طرفی صدای شلیک گلوله آمد و درد شدیدی در دستم احساس کردم. به زمین افتادم استخوان دستم خرد شده بود و از تنم آویزان . خون تمام لباسم را قرمز کرد . چند نفر پاسدار مسلح بالای سرم رسیدند . با مشت و لگد به جانم افتادند و همزمان رو به مردم کنجکاو اطراف شعار می دادند مرگ بر قاچاقچی!. شدت خون ریزی به گونه ای بود که مجبور شدند برا ی خارج کردن تیر و جلو گیری از زود تلف شدنم به بیمارستان ببرند در بیمارستان یکی از پاسداران منسوب به گروه ضربت که وظیفه محافظت از.من را داشت در هنگام عمل جراحی به پرستار حکومتی گفت این خبیس خیلی شانس آورد . پرستار پرسید چرا شانس آورد. وقیحانه پاسخ داد : من در ماشینی کنار در خانه ایشان کمین کرده بودم و او را می دیدم و به راحتی می توانستم اسلحه را روی شقیقه اش بگذارم ولی چرا این کار را نکردم . چون می خواستم اگر به خانه نرفت و قصد فرار داشت کار را یک سره کنم. پرستار به او گفتم اگر قصد کشتنش را داشتی چرا به دستش شلیک کردی. گفت من گرده او را نشان گرفته بودم ولی شانس آورد و به دستش خورد، پس مردم بیرون ریختند و کاریش نمی شد کرد. اینجا روشن است که آنها من را بدون اینکه اولا مطمئن باشند که سوژه مورد نظر آنها هستم ( در باز جوی ها تا مدتها مطمئن نبودند که من فرد مورد نظر آنها هستم یا نه)، دوما .وقتیکه می توانستند به راحتی دستگیر کنند و بعد محاکمه . چرا مورد قضاوت قرار داده بودند و قصد کشتنم را داشتند. حداقل زنده بودنم امروز نشان از این دارد که آنها کسی را که می تواند ادامه حیات داشته باشد به راحتی میکشند. این مورد و هزاران مورد دیگر که همه اسنادشان موجود است نشان میدهد که در این ٣٨ سال گذشته از دهه شصت خونین تا سال ٨٨ که معترضین به رای را چنان بی رحمانه سرکوب و بعضا مورد تجاوز قرار دادند تا سرکوب و کشتار اخیر همه از نظر جمهوری اسلامی باید بمیرند و در برابر به فلاکت کشید کشورمان دم بر نیاورند چرا که آنان نمایندگان خدا هستند و دیگران بردگانی هستند که فقط باید بهره بدهند و بس. آگر آن روز توجیح سرکوب مخالفین ، مبارزه با گروهای مسلح ، معاندین ، دستور گرفتگان از کشور های خارجی و در یک کلام ׳دشمنان خارجی׳ .بودند . امروزه پرورش یافتگان در نظام اسلامی و تهیدست ترین افراد جامعه آسلامی !. حکومت اسلامی فاسد را به چالش کشیده اند. حکومت فاسدی که در این ٣٨ سال گذشته نه تنها کوچکترین قدمی در جهت وعده های دروغینشان بر نداشتند بلکه همه خواستهای به حق مردم را با زندان و شکنجه و اعدام جواب دادند. در زمانی که فقر جامعه را به مرز از هم پاشیدگی اخلاقی و انسانی کشانیده و موعظه گران با وقاحت مطرح می کنند که به خاطر گناهان مردم است که دچار بدبختی می شوند . فرزندان فاسدشان در بهترین امکانات خارج کشور به عیاشی مشغولند و به ریش مردم ساده ای که هنوز هم از درد فقر به امام رضا و حضرت معصومه و هزاران امامزاده دست ساز! دیگر پناه می برند می خندند. تجربه نزدیک به چهار دهه نظام اسلامی حتی تلاش های بی وقفه اصلاح طلبان برای نجات حکومت و کوتاه آمدنهای بی اندازه ای مردم در برابر تمامی ملا خوری ها زور گویی ها و حتی تحقیر کردن های متعدد نشان می دهد که این نظام نه با سلام وصلوات بلکه فقط با پس گردنی و تیپای مردم از دور خارج خواهد شد.. در غیر این صورت همچنان که در ٣٨ سال گذشته خاک و مال این کشور و مردم را به توبره کشیدند ، دختران و پسرانمان یعنی سرنوشتان آینده ایران را معتاد ، بی آینده و از پای در آوردند ، همچنان سالهای دیگر بر گرده ها سوار خواهند بود و به خشکاندن ریشهای این آب و خاک فلک زده ادامه خواهند داد.ـ
ـ ١/بهمن / ۹٦
شهاب شکوهی
@schabname
به نقل از کانال تلگرامی شبنامه
https://t.me/schabname