هنر، ملیت نمیشناسد، متن سخنرانی اینگولف آلرز، ترجمه مینو خواجه الدین
من در این گفتار میکوشم تا به احساسات، یا بهتر بگویم، به عواطفم لباسی از واژهگان بپوشانم. همانطور که میدانید، عاطفه، زمینه و سببساز آگاهی و نیز دلیل تفاوت سطح آن است. هنگامی که من در یک تصویر دقیق میشوم، چه میبینم؟ آیا در این حالت مینگرم یا میاندیشم؟ اجسام، اسامی، حروف الفبا – مثلا هیروگلیفِ کاملا ناآشنا برای من ـ، ارقام و همهی آن چه که برای من در این کائنات، ناشناخته است. آیا چونان گاوی در برابر کوهی ایستادهام؟
مسلما نه؛ چرا که در فرهنگ من نیز اجسام، اسامی، الفبا و ارقام از نیروی نمادینِ عظیمی برخوردارند. بنابراین میتوان گفت که این علائم یا نشانههای نمادین، به نظم خاصی از پدیدهها تعلق دارند که فراتر از فرهنگ؛ یا میانفرهنگی است. این نیروی سمبلیک، به خصوص در چارچوبِ ایرانیِ آن علیرغم اشکالات ویژهای که دارد، اما به سبب خاصیت تعمیم پذیری که در آن نهفته، به من اعتمادِ غریبی میبخشد. من پیام تصاویر را به تصویر ترجمه میکنم و با این ترجمه، همهی آن علائم بیگانه و ناشناس را به شناختهها بدل میسازم. این یک کنشِ خودخواهانه نیست، چرا که این چنین میتوانم با روند انتقال میراث فرهنگ مشترک انسانی رابطه بگیرم. این سفرِ روح را در اصطلاح، ـ
Assoziation
(پیآیندی یا پیوستگی) مینامند. این نه یک حالت، که یک روند است به منظور ایجاد پیوند میان تصور و برداشت از پدیدههای نمادین. آنچه که این بافتِ متشکل از عاطفه، تجربه، آگاهی و شناخت، نمیشناسند، همانا تجزیه است و جداسازی. یک فرضیه در اندیشهی کهن وجود دارد مشهور به «نگریستن». و برای یونانیانِ باستان مسلم بود که «دیدن» همیشه برابر است با «اندیشیدن». من این آمیختگی را
Assoziation
مینامم. خاطرهی شخصی و نیز حافظهی تاریخی من چنان تنظیم شده که نقاشیهای منوچهر*، بلافاصله در من پیوستگی مییابد با بیرحمیهای دوران سلطهی فاشیستهای نازی و آن را پیش چشمم زنده میسازد. همان بدنهای مچاله، مطرود، منکوب و مهجور. از سویی تکرار قالبهای خموش در فضاهایی ظاهرا تهی، و مسلما از دیگر سو، یک فریاد به کمک تصویر و این یعنی تاریخمند شدن: زنده شدن و روح پذیری را آزمودن. ما با یک برنامهی کامل تصویری روبروییم.ـ
با نگریستن، با تاملِ فکورانه، با تئوریزه کردنِ عکسهایی از بچهها ـ که در زبان آلمانی طنین بهتری دارد تا واژهی «عکسِ بچههاـ بیدرنگ زرتشت به یاد من میآید، البته نه آن پیامبر باستانی ایرانی، بلکه اندیشمند و فیلسوفی که نیچه آفرید، منتقد تیزبین و رادیکالِ عصر مدرن با آن «ماشینِ فرهنگ»اش.ـ
زرتشت در فصل «سه دگردیسی بزرگ» از تکاملِ روح انسان، از آگاهی و ترکیب روح ـ احساس، سخن میگوید. او برای تجسم بخشیدن به این سه حالت از آگاهی، سه نماد را برمیگزیند: شتر، شیر و کودک. زرتشت در «فلسفه با چکش» میگوید که روح ـ روانِ کودک، برترین جایگاهِ معنای زندگی انسان را تجسم میبخشد، و آن را «دلیل» مینامد.ـ
کودک، بیگناه است، آغازی است نو، یک بازی، چرخی که بیاختیار میچرخد، یک بلهگویِ مقدس.ـ
اما روانِ کودک ظریف، شیرین یا بیخطر نیست. زیرا به سبب ساختاری که گفته شد، آیینهی جهانِ بزرگسالان است. و آنگاه که کودک میگوید: «آه، زرتشت! خود را در آینه بنگر» یعنی که خود را بشناس و زرتشت، ابلیس بچهی لوسی را میبیند که به او پوزخند میزند. در حقیقت او جهانِ بالغانِ تحقیر شده، گریخته، مبارز، هیولاهای اقتصادی، رشوهخواران، جنایتکاران، واپسگرایان، و زاهدان ریایی را میبیند. و زرتشت بر آن است که در این بینظمیِ محض، تنها نیرو و تواناییِ کودک، بیخیالی، بیگناهی، فراموشی و نوآغازی است. آینه در دست کودک، نماد روحِ آگاهی و آستانهی ورود به لحظهای است که فرد در آن، خویشتن خویش را باز میشناسد و خود را برانداز میکند. این خودبینی در آینه به رابطهی من ـ تو راه میبرد بیآنکه به چیز دیگری نیاز داشته باشد. خودشناسی. شناخت نام دیگری است برای آستانه. لطفا از من یک سخنرانی سلیس، بدون دستانداز و گره و گرفتاری توقع نداشته باشید. زیرا همانگونه که چشم، هنگام عبور از تصاویر، سرگردان به هر سو پرسه میزند و در یک کلام، روستایی عمل میکند، فکر نیز هنگامی که به پیآیندی میرسد همین رفتار را دارد. بسیار خوشحال و در عین حال هیجانزده هستم از اینکه مرا به نشستی که برای شما از اهمیت ویژهای برخوردار است دعوت کردهاید تا کلامی چند دربارهی نقش فرهنگ و هنر در مبارزات دمکراسیخواهی بیان دارم. میخواهم با دو اصل بنیادین آغاز کنم که به گونهای نمادین، جایگاه واقعی فرهنگ و هنر را به ما نشان میدهند. نخست: نه نقره، نه طلا، نه پلاتین و نه حتا کولتان، سختترین مواد موجود در بازار جهانی نیستند، بلکه سختترین ماده، امروز فرهنگ و هنر است. دوم: از دوستانی اهل آفریقای غربی آموختم که «هنر برای هنر» یا به قول فرانسویان
( l` art pour l` art )
چیزی نیست بجز گُهِ معطر شدهی سگ. چرا که در قاموس جامعه، هنر اسلحهای است برای آنکه ذهنیتها را تغییر داده و دیدگاهی تازه بیافریند.ـ
از نگاه من، هنر بیان توانایی انسان است در آفریدن نظم و جهان؛ آفریدن مفهوم و هدف. فرهنگ و هنر از اجتماع، یک مجموعهی معنادار میسازند. هنر برای من همچنین ترجمان خلاقیت و بیانِ تجرییات درونی و بیرونی و روند یادآوری در قالب نمادها است. هنر، اندیشیدن در درون شکلها و عکسها است. بیهوده نیست که سخن از قدرتِ عکسها یا پیکرهها میرود.ـ
این ارتباط میان «تجربه»، «یاد» و «برداشت» به ویژه در آن گروه از آثار هنری جلوه میکند که با زبان نمادها به بیان دردها و فجایع زندگی انسان از قبیل شکنجه، تعقیب، گریز، اسارت، فقر و گرسنگی میپردازند. همهی پدیدههای یاد شده،ـ
نیازمند کارشناسی و بررسیِ علمی هستند، اما هنر میتواند مهمترین رابط میان «برداشت» و «احساس» باشد؛ «برداشتِ حسی» به ما بدهد. هنر، پلی است میان تعقل، دانش، احساس و تجربه.ـ
هنگامی که هنر، حساسیت تاریخی و احساس همدردی ما را به غلیان درآورد، نگاهمان آنچنان ژرفایی مییابد که هرچه را در ورای پدیدههای صرفا عقلی و کاربردی قرار گرفته، میبینیم. هنر چنان فضای تجربی ایجاد میکند که در آن، قدرت تخیل ما، توان تجسم ما، نیروی خلاقهی ما بر آگاهیمان اثر میگذارد ـماورای تعقل، تفکر و ادراک.ـ
چند مثال در این مورد:ـ
تاکنون هیچ تصویری همچون تصویر تحقیرآمیز زنی کاملا پوشیده در جامعهی واپسگرای اسلامی در من این بازتاب نیافته، پژواکی همچون ظاهر شدن زنان در قطعهی تئاتری «خیمههای رقصان». بیانی تصویری از خشم: نامرئی کردن موجود زندهی مؤنث.ـ
یا، بیاندیشیم به قدرت نمادینی که در تصویر «زنجیر» نهفته:ـ
از سویی زندگی ما همچون یک زنجیر به هم پیوسته است. حتا ما حیواناتِ گله، توسط زنجیرهای انسانی به یکدیگر بسته شدهایم. از دید تاریخی، ما همچنین در زنجیرهی بزرگ موجودات زندهای قرار داریم که پیش از ما زیستهاند و ما اکنون میراث آنان را بر دوش میکشیم و در این مورد، فرهنگ من بسیار ویرانگر عمل کرده است.ـ
از سوی دیگر زنجیر یا ریسمان، یک نمادِ ضد فرهنگی برای تحقیر انسان است که «هیولای سرد حکومت» (به قول نیچه) آن را برای مجازات به کار میبندد. حکومتهای مدرن، به جای زنجیر، سیم خاردار را کشف کردهاند. و اینکه این مارِ پولادین در جهان به گونهی نمادین «سیمِ ناتو» نامیده میشود، خود مفهومی بسیار ژرف دارد.ـ
من در ماه فوریهی امسال از نمایشگاهی با عنوان «شکنجه» و همین یک هفته پیش از آثار نقاشی یک خانم نقاش ترک به نام س. نویهاوس دیدن کردم. هر دوی این نمایشگاهها درد و رنج و ادبار را در چشمان من نمودار ساختند. چشمانِ درشت، همچون سکوتِ غران، گاه بیفروغ و گاه سرکش، گاه خالی و گاه آگاه.ـ
زنجیر و چشم دو سوژهی عکس هستند که قدرت سمبلیک و نیروی اثرگذاری آنها، ارتباطی تنگاتنگ با حافظهی تاریخی ما دارد.ـ
همچنان که حتما توجه نمودهاید من هنوز یک کلمه از سیاست حرف نزدهام. چرا؟ زیرا به نظر من ضرورتی نداشت. تمام آنچه تا کنون گفتم، سیاسی بود. جز این چه میتوانست باشد؟ ما در فرهنگ و تصور خود از سیاست، مسحور و منکوب تعریفی شدهایم که طبق آن، سیاست تا سرحد یک جنگ بیپایان برای تصاحب قدرت، تنزل مییابد. حال آن که سیاست، در اصل جستجو برای یافتن شکلی از سازماندهی اجتماع است که در برابری خواستها و نیازهای افرادِ درونِ خود میکوشد. به این مفهوم، یک سیاست دمکراتیک، نوعی هنر شناخته میشود.ـ
من به عنوان مثال قادر نیستم بین آنچه که در ایران، مبارزهی فرهنگی نامیده میشود و آنچه مبارزه بر سر قدرت سیاسی است، جدایی قائل شوم.ـ
برای من منوچهر در این رابطه شکل هنری نقش و نگار و بدین طریق محتوای تزیینی نقش و نگار را تغییر میدهد. ذکر و شمارش نامهای بدینوسیله هویدا کردن آنها – حدالاقل برای من – خصوصیت یک قربانی و حتی یادبود یک قربانی و نقش و نگارها راهی را به پیوند قربانیان و ارتباطشان با زنده ها نشان میدهند.ـ
از نگاه تئوری دموکراسی میتوان گفت که در ایران دموکراسی در در تقدیرش بعنوان فرم زندگی طلب میشود. یعنی دمکراسی به عنوان آزادی تحقق خواسته های سیاسی، متمدن کردن مناقشات، بعنوان برابری ارزش علاقه ها و نیازها. اینها همه بدسیله کانال های رسانه ها و ابزار ارتباطی استوار شده بر تکنیک در ارتباط شبکه ای قرار میگیرند.ـ
در پایان میخواهم اندکی شما را تحریک کنم.ـ
میتوان در مورد دمکراسی و محتوای آن بسیار سخن گفت، میتوان حتا آزادیهای نوینی را خواهان شد، اما زندگی دمکراتیک از رابطهی بین دونفر و از رابطه میان فرزندان و والدین آغاز میشود. همچنین، دمکراسی موضوعِ ساختار درون نیز هست. به هرحال، روح دمکراتیک و رفتار مستبدانه یکدیگر را نفی میکنند. یک مثال کوچک در این زمینه:ـ
من بسیاری شبهای بزرگداشت انقلاب را در میان دوستانی از آمریکای لاتین و همسرانشان بودهام. غذایبینظیر، تکیلای خوب، قهوهی غلیظ و قوی و بحثهای داغ در مورد دمکراسی و برابرحقوقی انسانها. و در پایان، زنها برای شستن ظروف به آشپزخانه میرفتند و مردان گیتارها را به دست گرفته، مینواختند و میخواندند، و این ویژهی مردان آمریکای لاتین نیست.ـ
من به خود اجازهی بیان این مطلب را دادم، زیرا به عنوان کسی که در بیرون ایستاده، از موقعیت ممتاز نظارت برخوردار هستم. همچنین وظیفهی خود میدانم در مورد تابوهایی سخن بگویم که سنتهای یک جامعه را تشکیل میدهند اما با روحِ دمکراسی، هیچگونه همخوانی ندارند.ـ
به عنوان یک فرد بومی، سپاس و احترام خود را از اینکه توسط مترجم، مرا به حیطهی زبان خود راه دادید بیان میکنم. آرزو دارم که هم هر یک از شما و هم این نشست، آن تکهی کوچک از هنرِ سیاسی را بدست آورید که در آن، تجربه و شناخت در کنار یکدیگر قرار میگیرند.ـ
سپاس برای توجهتان
ـ ۱۸ سپتامبر ۲۰۰۹
ـ متن سخنرانی پروفسور اینگولف آلرز در مراسم افتتاح نمایشگاه نقاشی سومین گردهمایی سراسری در باره کشتار زندانیان سیاسی در ایران، هانوفر، ۱۸ تا ۲۰سپتامبر ۲۰۰۹
ـ اینگولف آلرز (۱۹۴۲-۲۰۱۵) از اعضای بنیانگذار انستیتوی علوم سیاسی در دانشگاه هانوفر و از استادان مترقی آنجا بود. او در هامبورگ به تحصیلات در زمینه های علوم سیاسی، جامعه شناسی مردم شناسی و تاریخ پرداخت. آلرز در دانشگاه هانوفر از تز دکترای خود در باره „استعمار و فرمهای حرکت سرمایه تجاری“ دفاع کرد. او از سال ۱۹۷۷ استاد دانشگاه هانوفر بود. ـ
ـ مینو خواجه الدین (۱۹۵۱-۲۰۱۴) نقاش ایرانی و فعال اجتماعی مقیم آلمان (هامبورگ) بود. او از مهاجرین سیاسی دهه ۶۰ و از سال ۱۳۶۵ در آلمان زندگی میکرد. مینو در دانشگاه تبریز ادبیات فارسی تحصیل و همزمان، در کارگاه آزاد نقاشی دانشگاه تبریز نقاشی میکرده است. پس از ترک ایران نقاشی برایش «جدیتر» گردید. در آلمان در مدرسهى هنرى «بلانکنزه» و «اتنزن» آموزش نقاشى را ادامه داد. پيش از اين مدارس هم ساليانی زياد در آتليهى بازسارى نقاشى و مجسمه گرهارد ارنست در مونيخ كه آتليهاى مطرح در بازسازى نقاشى و مجسمه در آلمان است كار بازسازى هنرى روى نقاشى و مجسمه انجام داد. مینو خواجه الدین در دهم سپتامبر ۲۰۱۴ از میان ما رفت.ـ
ـ منوچهر کنار مینو خواجهالدین وچند نفر دیگر در این نمایشگاه شرکت کرد. او مجموعه „۱۵۴۵۹ “ متعلق ٢٠٠٩ ، سه تابلوی رنگ روغن با تکنیک خاص (دو عدد در ابعاد ۲۰۰ در ۱۵۰ سانتیمتر و یک عدد ۲۰۰ در ۳۰۰ سانتیمتر) به نمایش گذاشته بود. برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به سایت نقد مراجعه کنید
: «۱۵۴۵۹: متن، دیسهها و تاریخ»
برای خواندن نسخه پی دی اف مطلب به لینک زیر مراجعه کنید