گاهشمار تعدادی از جانفشانانِ سازمان رزمندگان آزادی طبقهی کارگر – بخش سوم و پایانی
رفیق فهیمه تقدسی سال 1332 در شهر آمل به دنیا آمد. با گسترش اعتراضات علیه رژیم شاه و اوجگیری مبارزات دانشجویی رفیق فهیمه فعالیت خود را در دانشگاه تبریز با شرکت در مبارزات دانشجویان آغاز کرد. بعد از قیام به فعالیت در سازمان «اتحاد مبارزه در راه آزادی طبقه کارگر» پرداخت. سال 1360 با جمعی دیگر از یاران خود با مارکسیسم انقلابی آشنا گردید و همزمان با تشکیل فراکسیون هوادار مارکسیسم انقلابی در سازمان رزمندگان، به این فراکسیون پیوست. بعد از بحران در رزمندگان، رفیق فهیمه و دیگر رفقای این فراکسیون به اتحاد مبارزان کمونیست پیوستند. او در بخش کارگری تشکیلات تهران این سازمان به مبارزاتش ادامه داد.ـ
رفیقی دربارهی او نوشته: «فهیمه تقدسی 1361 بهمراه چند تن از همرزمانش از سوی ماموران امنیتی رژیم اسلامی در تهران دستگیر شدند. رفیق فهیمه پس از تحمل 9 ماه شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی در روز 3 مرداد ماه سال 62 در مقابل جوخه آتش مزدوران سرمایه قرار گرفت و تیرباران شد و قلب سرشار از عشقش به رهایی کارگران و زحمتکشان برای همیشه از طپش بازایستاد. یاد و خاطره رفیق „فهیمه تقدسی“ و تمامی جانباختگان راه سوسیالیسم گرامی باد!»ـ
***
رفیق عباس پاک ایمان در خرداد سال ١٣٣١ در همدان متولد شد. وی دانشجوی مدرسهی عالی بازرگانی بود. قبل از انقلاب با محفل حزب الله و همراه ابوشریف بود. سپس به هواداران مجاهدین خلق پیوست و مدتی مخفی بود. بعد از انشعاب در سازمان مجاهدین، به مارکسیسم روی آورد و عضو سازمان آرمان کارگر شد و پس از آن به سازمان رزمندگان و سهند گروید. او متاهل بود و یک فرزند داشت.ـ
رفیق در روز ٢٠ اسفند ١٣٦٠در تهران دستگیر شد. او حدود یک سال در شکنجهگاه کمیتهی مشترک و اوین نگهداری شد و توسط پاسداران بازجوئی شد. تعداد ملاقاتهایش با خانواده بسیار محدود بود. رفیق در روز ١١ مرداد ١٣٦٢ در تهران تیرباران شد.ـ
***
رفیق محمد یزدانیان، قبل از سال ١٣٥٤ از اعضای سازمان مجاهدین بود. او در زمان پیوستن به سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۴۸، دانشجوى رشته فیزیک در دانشگاه صنعتى آریامهر (شریف ) بود. پس از اوج دستگیرىهاى شهریور ۱۳۵۰به زندگى کاملا مخفى روى آورد و شدیدا مورد تعقیب ساواک قرار داشت. در دوران تغییر و تحولات ایدئولوژیک سازمان مجاهدین از سال هاى ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۴ از اولین کسانى بود که مارکسیسم را پذیرفت. در آذر ماه ۱۳۵۷، او به ایران بازگشت. وى فعالانه در قیام ضد سلطنتى شرکت کرد. و به همراه عدهاى دیگر، گروه «مبارزه در راه آرمان طبقه کارگر» ( آرمان) را بوجود آوردند.ـ
محمد یزدانیان در ۲۴ دى ماه ۱۳۵۸ دستگیر شد. گروه آرمان، طى اعلامیهاى دستگیرى وى را اعلام کرد. او در زمان دستگیرى در حین پخش اعلامیه در بین کارگران کفش ملی بود. محمد یزدانیان در اواسط خرداد ماه ۱۳۵۹ از زندان آزاد شد، در تمام این مدت وى در زندان انفرادى در اوین و یا دادستانی انقلاب محبوس بود.ـ
در خرداد ۱۳۵۹ بیشتر افراد گروه آرمان به سازمان «رزمندگان در راه آزادى طبقه کارگر» پیوستند و اطلاعیه وحدت با این سازمان را در نشریه رزمندگان شماره ۱۸ به تاریخ ۹ تیر ماه همان سال منتشر کردند. پس از شروع جنگ ایران و عراق در مهر ماه همان سال و آغاز بحران سیاسى/ایدئولوژیک در این سازمان، یزدانیان و اکثر افراد گروه سابق آرمان و عدهاى از اعضاى سابق رزمندگان در اوایل سال ۱۳۶۰ به گروه اتحاد مبارزان کمونیست (سهند) پیوستند. وى به همراه این گروه در تشکیل حزب کمونیست ایران شرکت داشت و تا زمان دستگیرى در اوایل سال ۱۳۶۲ از مسئولین تشکیلات این حزب در تهران بود.ـ
محمد یزدانیان در شهریور ١٣٦١ بخاطر برقراری شرایط امنیتى بسیار شدید از طرف رژیم و اجراى طرح شناسایى مستاجرین در تهران، شناسایى و دستگیر شد و بشدت مورد شکنجه قرار گرفت. در طی دوران حبس، او از ملاقات با خانواده محروم بود. طبق اطلاعات موجود، در زندان بسیار لاغر و موهایش سفید شده بود. «دادگاهی» که در کمیته مشترک شهربانی تهران بین ماه آبان و دی سال ١٣٦١ تشکیل شد او را به مرگ محکوم کرد. در اواسط این سال و در پى یک میزگرد تلویزیونى، او به همراه تنی چند از رهبران زندانى گروهها توسط رژیم اسلامی شرکت داده شد، وى در این نشست هیچگونه صحبتى نکرد. رفیق محمد یزدانیان سرانجام در 11 مرداد ۱۳۶۲ در اوین اعدام شد و در خاوران به خاک سپرده شد.ـ
***
رفیق سید احمد حسینی آرانی: متولد ۱۹ خرداد ۱۳۳۰ در یک خانواده مذهبی در شهر کاشان به دنیا آمد. او دوران دبیرستان را در مدرسه البرز تهران گذراند و در سال ۱۳۴۸ دانشجوی رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه صنعتی شریف شد. بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی در بهمن ماه ۱۳۵۲، برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفت. سفر و تحصیل او بیش از یک سال طول نکشید و پس از آن به ایران بازگشت. مدتی در کارخانه ماشین سازی اراک مشغول به کار شد. چند کتاب از انگلیسی به فارسی ترجمه کرده بود و زبان فرانسوی را نیز به صورت خودآموز فرا گرفته بود.ـ
او مدتی بعد با «کمیته نبرد» آشنا شد و فعالیتهای خود را با این جریان ادامه داد. با شروع جنگ ایران و عراق، بخشی از سازمان رزمندگان با پیوستن به کومله، فراکسیون رزمندگان را تشکیل داد. حسینی آرانی با شاخه کارگری به نام «اتحاد، مبارزه در راه آرمان طبقه کارگر» همکاری گستردهای داشت.ـ
ماموران کمیته مشترک سپاه در تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۶۱ حسینی آرانی را به همراه همسرش در تهران دستگیر کردند. پس از حدود ۳ ساعت تفتیش منزل و توقیف بخشی از اموال (شامل کتابها، آلبوم عکسهای خانوادگی، ضبط صوت و نوارهای موسیقی) ماموران، حسینی آرانی و همسرش را با چشمبند و دستبند، به زندان کمیته مشترک (معروف به بازداشتگاه توحید یا بند شکنجه و بازجویی ۳۰۰۰) انتقال دادند.ـ
رفیق در طول دوران بازداشت، تنها ۲ ملاقات اتفاقی و بسیار کوتاه با همسرش داشت. آخرین دیدار او با همسرش در تاریخ ۲۳ تیر ۱۳۶۲ در زندان اوین و به مدت ۵ دقیقه بود، اما به آنها گفته نشد که این ملاقات، آخرین دیدارشان خواهد بود. در این ملاقات او به همسرش گفت که تا کنون هیچ ملاقاتی با خانوادهاش نداشته (خانوادهی رفیق حسینی آرانی که با گرایشات سیاسی فرزندشان مخالفت داشتند، در دوران بازداشت هرگز به ملاقات او نرفتند) و از همسرش درخواست کرد که از خواهر خودش بخواهد تا پروندهاش را پیگیری کند.ـ
حسینی آرانی در دوران بازداشت تحت شکنجه قرار گرفت. همسر او در این ملاقات چند دقیقهای که با چشمان بسته و در حضور بازجویان با همسرش داشت، از زیر چشمبند دیده بود که هر دو پای او در اثر ضربات کابل، مجروح و باندپیچی شده بود. در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۲ حسینی آرانی و همسرش به زندان اوین منتقل شدند و حسینی آرانی تا زمان اجرای حکم در بند انفرادی آسایشگاه زندان اوین نگهداری شد.ـ
سید احمد حسینی آرانی در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۶۲ به همراه ۱۹ نفر دیگر در محوطه زندان اوین اعدام شد.ـ
به گفته همسرش، «آقای حسینی آرانی فردی بسیار صبور و با پشتکار بود و با دیگران رابطه خوبی داشت.» دوست دوران دانشگاه و سالهای پس از دانشگاه او …، در توصیفی دربارهاش میگوید: «احمد بینهایت تیزهوش بود. او دانش علمی و اجتماعی و سیاسی و هنری گستردهای نیز داشت. به موسیقی آذربایجانی و موسیقی کلاسیک علاقه زیادی داشت و هنر، ادبیات و فیلمهای شوروی را دوست میداشت … احمد عاشق نجاری بود و نجار ماهری بود. بسیاری از مبلمان و قفسهبندیهای خانهشان را به دست خود ساخته بود.»ـ
***
رفیق محسن زادرافعی ماسوله فرزند محمد در سال ١٣٣٥ در چالوس متولد شد. او هوادار سازمان رزمندگان بود. او در سال ١٣٦٢ بازداشت شد و به زندان اوین منتقل شد. چند بار با پدرش ملاقات داشت. رفیق درحالی که 28 سال داشت در اردیبهشت ١٣٦٣ در زندان اوین اعدام شد.ـ
***
رفیق بابک غدیری فرزند سجاد در سال ۱۳۳۷ در تهران متولد شد و دانشجوی موسسه علوم بانکی در رشته بازرگانی بود. وی فعالیت سیاسی خود را از دوره دانشجوئی و بر علیه سلطنت آغاز کرد و پس از چندی به فعالیت کارگری روی آورد. او کوهنورد و عضو کانون کوهنوردی تهران بود. رفیق از بنیانگذاران سازمان رزمندگان آزادی طبقه کارگر بود. به گفته نزدیکانش، او انسانی مهربان، خلاق و یاریدهنده دیگران بود.ـ
در روز ١۸ مهرماه ١٣۶٣، وقتی ماموران برای دستگیری رفیق به خانه وی هجوم بردند، وی قصد فرار از حیاط خانه را داشت که توسط شلیک تیر ماموران به قتل رسید. او هیچ نوع اسلحهای به همراه نداشت. همسر و پسر پنج سالهی او شاهد این حادثه بودند. ماموران آندو را با خود بردند و فرزند او را بعد از چند روز «آزاد» کردند ولی همسرش پس از ۶ ماه بازداشت، سرانجام «آزاد» شد. به گفته یکی از نزدیکان، زن و مردی از فعالان سیاسی که به خانه آنها رفت و آمد داشتند توسط ماموران دستگیر شده بودند و زیر شکنجه محل زندگی آنها را لو داده بودند. ـ
خانوادهی آنها اجازه برگزاری هیچگونه مراسم عزاداری را نداشتند. آنها پس از گذشت یک سال از محل دفن بابک غدیری در بهشت زهرای تهران باخبر شدند.ـ
***
رفیق پرویز (نام مستعار: احمد) حیدری، پیک رزمندگان م. ل (سازمان رزمندگان آزادی طبقه کارگر) رابط کردستان و تهران بود. رفیقی میگفت آخرین بار از او بین سالهای 66 ـ 65 که در راه برگشت به کردستان بوده، اطلاع داشته. او هیچگاه به کردستان بازنگشت. هیچیک از نزدیکانش هم تابحال اثری از او نیافتهاند.ـ
***
رفیق رضا قریشی لنگرودی: فرزند میرنقی در سال ١٣٢٧ در شهسوار متولد شد. دانشجوی دانشگاه صنعتی بود. او دارای همسر و دختری است که از زندان و شکنجۀ رژیم اسلامی جان بهدر بردهاند.ـ
او از فعالان سیاسی شناختهشدهی چپ بود. به خاطر مبارزات ضد دیکتاتوری قبل از انقلاب (52 تا 57) و در دوره دانشجویی در زندان بود. در هر دو دوره زندان، رفیق از چهرههای مقاوم بود و در بین زندانیان از محبوبیت زیادی برخوردار بود. همسر و خواهر او هم سالهای زیادی در دهه ٦٠ در زندان بودند.ـ
سازماندهی و شرکت در تظاهرات دانشجوئی سالهای ۴۶، اعتراض به گرانشدن بلیت اتوبوس در اسفند ماه ۴۸، اعتصاب آذرماه ۴۹ به مناسبت روز ۱۶ آذر، روز دانشجو و اعتصابات و تظاهرات اردیبهشت سال ۱۳۵۰ پس از رخداد سیاهکل، او را به یکی از فعالان و رهبران جنبش دانشجوئی تبدیل کرد. با رشد جنبش دانشجوئی در سال ۵۰ و۵۱ و روی آوردن دانشجویان پیشرو به فعالیتهای سیاسی، رضا و همفکرانش در سه محفل دانشجوئی متشکل شده و به تبلیغ و ترویج در راستای حمایت از مبارزات مسلحانه جاری پرداختند. در ۹ خرداد ۱۳۵۱ به مناسبت ورود نیکسون و سرمایهگذاران آمریکائی به ایران و سنگباران کاروان نیکسون و همراهان او در پارک، چندین تظاهرات در دانشگاهها و بازار انجام شد که به دستگیری تعدادی از دانشجویان از جمله رفقای رضا منجر شد. او نیز در اواخر سال ۵۱ به تور ساواک افتاده و به همراه سه تن از رفقایش به زندان افتاد. رضا در زندان در ارتباط با محافل «سیاسیکار» خیلی زود از رفقای همپروندهاش متمایز شد و یکی از فعالان این خط در زندان شد. در آن زمان این خط، جریانی در اقلیت بود و در مقابل طرفداران مشی چریکی، گرایشی بود که قاطعانه و به طریقی رادیکال مبارزۀ ایدئولوژیک سختی را برای جا انداختن این خط مشی و نقد خط مشی حزب توده از یک سو و خط مشی چریکی از سوی دیگر به پیش میبرد. فعالیتهای او طبعاً از چشم پلیس در زمان رژیم شاهنشاهی پنهان نماند و رژیم در اولین یورشی که به زندانیان سیاسی در بند، در سال ۵۵ آوردند، او را به همراه عدۀ زیادی از فعالان بندها به زندان اوین منتقل کردند که مستقیماً زیر نظر ساواک اداره میشد.ـ
رژیم شاه از سال ۵۴ به بعد آزادی زندانیان سیاسی را که مدت محکومیتشان تمام شده بود، معلق کرد. امری که در اصطلاح آن روزها «ملی کشی» نامیده میشد. این امر تا اواسط سال ۵۶ ادامه داشت. سال ۵۶ همراه با رشد مبارزات مردم و اعتراضات بینالمللی، رژیم شاه آزادی تدریجی زندانیان سیاسی که محکومیتشان تمام شده بود را در دستور کار قرار داد. در سال ۵۶ گرایش سیاسیکار در میان چپها رو به رشد بود که باعث بوجودآمدن هستههای کارگری ـ دانشجویی متعددی شد. مهمترین تشکل دانشجوئی در آن دوران به نام «دانشجویان مبارز» سازماندهندهی اصلی تظاهرات و دورههای حمایت و تبلیغ در محلات فقیرنشین و کارخانههای اطراف تهران بود. در میان این مجموعههای گوناگون که از سالهای ۵۲ به فعالیت در بین کارگران و دانشجویان پرداخته بودند از جمله سازمان «رزمندگان آزادی طبقۀ کارگر» تأسیس شد. رضا قریشی از همان ابتدای تشکیل این گروه از فعالان آن بود. ابتدا مسئولیت شاخۀ تهران را داشت و در اولین کنگرۀ رزمندگان عضو رهبری شد و تا آخر در رهبری باقی ماند. رضا قبل از پیوستن به رهبری رزمندگان مدتی در یک کارگاه به کارگری پرداخت، امری که در آن روزها در دستور کار همۀ مبارزان سیاسیکار قرار داشت. از فردای قیام و از زمان پیوستن رضا به رهبری، او مسئولیت بخشهای کارگری را به عهده گرفت.ـ
اشغال سفارت آمریکا در آبان ۵۸ و شروع جنگ ایران و عراق در سال ۶۰ بحرانی ایدئولوژیک در رزمندگان بهوجود آورد. رضا در هردوی این بحرانها با قاطعیت در مقابل دیدگاههای متزلزل و انحلالطلبانهای ایستاد که در رژیم خمینی رگههای مترقی ضدامپریالیستی جستجو میکرد و سعی در کنارآمدن با رژیم را داشت. رزمندگان در ابتدای جنگ ایران و عراق، دفاع را عادلانه ارزیابی میکرد و با شعار دفاع مستقل و تشکیل هستههای دفاعی در مناطق جنگی اشغالشده، دفاع مستقل تودهای را تبلیغ میکرد. به زودی با رشد گرایش سازشکارانه در سازمان رزمندگان که توامان دفاع مشروط از خمینی و گرایش ضد امپریالیستی در داخل و پذیرش اردوگاه سوسیالیستی در خارج را مجاز اعلام میکرد، بحرانی عمیق سازمان را فرا گرفت، که به انشعاب اقلیتی از کادرها و اعضای ساده از آن منجر شد. انشعابی که در راستای مواضع حزب توده قرار داشت و با سرکوبهای سالهای ۶۰ و۶۱ همزمان شد. رضا در کنار رزمندگان ابتدا با این گرایش، قاطعانه مبارزه کرد و در انتشار چند نشریهای که به تصحیح مواضع سازمان رزمندگان در رابطه با جنگ و رژیم پرداخت، همکاری فعالی داشت. رضا در این مرحله فعالانه در مبارزۀ ایدئولوژیکی که میکوشید برونرفتی از بحران پیدا کند، شرکت میکرد و با محافل متعددی ارتباط داشت.ـ
متاسفانه رضا قریشی و همسرش مریم، در سال ۱۳۶۱ در تهران دستگیر شدند و بلافاصله تحت شکنجه قرار گرفتند. او در «دادگاه» بدوی پس از ماهها شکنجه و آزار به ۱۲سال زندان محکوم شد. رضا در مراسم چند نفره روز اول ماه مه در بند ١٣ زندان گوهردشت در سال ١٣٦٧ برای آخرین بار شرکت فعال داشت. بعد از چند ماه از همین بند بود که او با پای برهنه برای رفتن به «دادگاه» به صف شد. رفیقی زندانی که تا آخرین روزها (خرداد 67) با او بوده حکایت آن را چنین به نگارش آورده است: «… رضا در صف رو به من کرد و گفت، همهی ما را ميزنند و اين را مطمئن بود. او جزو اولين گروه اعداميها در اين روز بود.»ـ
***
رفیق داریوش کایدپور در یک خانوادۀ کارگری در شهر مسجدسلیمان خوزستان در سال 1331 به دنیا آمد. در سال 1349 دانشجوی رشتهی فیزیک دانشگاه صنعتی (شریف) بود. او در دهۀ 1350 از سالهای 51 تا 57/56 به دلیل فعالیتهای سیاسی به زندان افتاد. تهرانی جلاد معروف ساواک او را خیلی شکنجه کرده بود به طوریکه برای مدتی خون استفراغ میکرد و غذا خوردن برایش به عذابی مبدل شده بود.ـ
داریوش همزمان با قیام در 56/ 1357 از زندان آزاد شد و به سازمان رزمندگان در راه آزادی طبقۀ کارگر پیوست که از جمله گروههای منتقد مشی مسلحانه و معتقد به مشی سیاسی ـ تودهای و موسوم به «خط 3» بود. رفیق داریوش عضو رهبری و هیات تحریریۀ نشریه بود. سازمان رزمندگان مانند سایر سازمانهای چپ انقلابی از سال 1359 و همزمان با تشدید سرکوب و فشار رژیم اسلامی، درگیر یک بحران سیاسی و ایدئولوژیک درونی گردید. به تدریج سه جریان اصلی در درون سازمان شکل گرفتند: 1) گرایشی که با پذیرش تز «راه رشد غیر سرمایهداری» مانند سازمان اکثریت به حزب توده پیوست، 2) جناح موسوم به «فراکسیون انقلابی» که طرفدار دیدگاههای گروه اتحاد مبارزان کمونیست (سهند) بود و پیوستن به روند تشکیل حزب کمونیست ایران به محوریت کومله و اتحاد مبارزان کمونیست را در دستور کار داشت و 3) یک گرایش دیگر که قصد بازسازی سازمان رزمندگان را داشت و منتقد سرسخت دو گرایش دیگر بود و نام «کمیتۀ انقلابی سازمان رزمندگان آزادی طبقۀ کارگر» را برگزیده بود. رفیق داریوش مهمترین سخنگوی گرایش سوم بود و آثار بسیاری را در شرایطی بسیار سخت و سیاه آندوره در نقد گرایشهای دیگر به نگارش درآورد. از وی مقالاتی در نقد دیدگاههای اتحاد مبارزان کمونیست و حزب کمونیست ایران … و مقالات تئوریک زیادی بر جای مانده است. رفیق داریوش در دشوارترین اوضاع خفقان و پلیسی و جاسوسی آن روزها در سنگر مبارزه در داخل کشور باقی ماند. او فرا رسیدن دوران ارتجاع و حاکمیت ضد انقلاب را درک کرده بود و لزوم عقبنشینی انقلابی، حفظ کادرها، کار درازمدت صبورانه، نقد آوانتوریسم در سبک کار و… را مطرح میساخت. از سال 1363 رفقای «کمیتۀ انقلابی رزمندگان» ارگان تئوریک این گرایش را در داخل کشور منتشر میکنند. رفیق داریوش در سال 1364 در شرایط خفقان و پلیسی و امنیتی در شرایط بسیار سخت و وحشتناک زندگی و مبارزۀ مخفی از ایران به کردستان عراق رفت و به فعالیتهای خود ادامه داد. او در سال 1365 جهت رسیدگی به امور تشکیلاتی مجدداً به ایران باز میگردد و بازداشت میشود. او را به زندان اوین منتقل میکنند و به خاطر سوابق و جایگاهش تحت شکنجههای شدید قرون وسطایی قرار میدهند اما رفیق، با استواری تمام تن به سازش با رژیم نمیدهد و در گروه زندانیان سر موضعی، اوین را به محل آموزش و بحثهای کمونیستی تبدیل میکند.ـ
او در بندهای انفرادی آسایشگاه اوین، جدا از سایر زندانیان سیاسی نگهداشته میشد. با این حال، دستنوشتههای رفیق داریوش در سال های 1365 و 1366 از انفرادیهای اوین به دست زندانیان سیاسی اوین میرسید. در ضمن اشعاری انقلابی نیز از این رفیق دوستداشتنی بجا مانده است.ـ
اواسط شهریور 67 نام این افراد خوانده شد که همگی اعدام شدند: داریوش کایدپور، رضا باقری، علیرضا تشید، علیرضا صمدی، سعید متین، سعید طباطبائی، سعید خواجهنوری، حسین فتحی و… را با کلیه وسایل صدا زدند و برای همیشه بردند.ـ
***
رفیق منصور موسوی: فرزند مصطفی، در اول دی ماه ١٣٣٧ در الیگودرز (استان لرستان) متولد شد. وی متاهل و دارای یک فرزند دختر بود. همسر او هم سالهای زیادی را در دهه ٦٠ در زندان گذراند. او کارگر فلزکار و عضو سازمان رزمندگان آزادی طبقه کارگر بود که در سال ١٣٦٢ در تهران دستگیر شد و در شهریور ۱۳٦۷ اعدام (حلقآویز) شد. رضا قریشی لنگرودی برادر همسرش بود
رفیق همبندی دربارهاش نوشته: بهیاد سرخ رفیق. «منصور موسوی کارگر بود و کارگر زاده، از خانوادهای فقیر در خرمآباد. بسیار جوان بود که زمان شاه در ارتباط با گروههای معتقد به مشی کارگری به زندان افتاد و به دو سال حبس محکوم شد. در زندان با زندهیاد رضا قریشی آشنا شد و پس از بهمن 57 با خواهر رضا که پزشک بود ازدواج کرد. حاصل این ازدواج که عمری طولانی نداشت یک دختر است. در سالهای اول انقلاب کاندید عضو سازمان رزمندگان آزادی طبقهی کارگر شد و با همسرش برای فعالیت سیاسی میان کارگران به اراک رفت. در ضرباتی که سازمان رزمندگان در خلال سال 1360 خورد، منصور و همسرش شناخته شدند و ناگزیر همراه با دختر چند ماههشان به تهران میآیند.ـ
در دورانی که جمعی از اعضا و هواداران سازمان درصدد احیای سازمان بودند، منصور فعالانه به بحث تئوریک دربارهی علل فروپاشی سازمان میپرداخت. او در جریان این فعالیتها در سال 61 بر سر قراری لو رفت. بازجویان به خوبی او را میشناختند و از سابقهی او در زمان شاه باخبر بودند و از همان لحظهی اول شکنجهی شدیدی را آغاز کردند…ـ
منصور با روحیهای عالی دوران قبل از دادگاه را گذراند. در دادگاه از عقاید خود دفاع کرد و به رغم اینکه به او گفته بودند که در صورت عدم پذیرش مصاحبه محکوم به اعدام میشود او مصاحبه را نپذیرفت. به او ده سال حکم دادند. در حکمش آمده بود که به دلیل عدم پذیرش مصاحبه یکسال از این ده سال را میبایست در گوهردشت در سلول انفرادی بماند. بعد از اتمام انفرادی در گوهردشت او را به قزل حصار و سپس به اوین فرستادند و در همانجا در کشتار تابستان 1367 همراه با رضا قریشی که محکوم به حبس ابد شده بود، سر به دار شد.ـ
زندانیان اوین و گوهردشت و قزلحصار او را که شجاعتی بیهمتا، روحیهای خونگرم و رفیقانه داشت و رفیق و برادر اغلب زندانیان بود از یاد نمیبرند. منصور به رغم اینکه زیر حکم اعدام بود، هرگز در هیچ مورد از موضع سازشناپذیرش در قبال کوچکترین ستمی که در همان زندان چه به خود چه به دیگران میدید دست برنداشت. بارها و بارها برای دفاع از زندانیان دیگر به بحث و جدل با پاسداران و نگهبانان بند میپرداخت و تاوان آن را با کتکخوردن، انفرادی رفتن، قطع ملاقات میداد. او که از فروپاشی سازمان رزمندگان سخت ناراحت بود، تمام تلاش خود را میکرد که در آن محیط محدود دایره دانش و آگاهی خود را چه در خصوص مارکسیسم و چه در خصوص علل فروپاشی سازمان افزایش دهد. در زندان مصرانه شروع به آموزش خود کرد، زبان انگلیسی میآموخت، ریاضیات میخواند، نهایت استفاده را از کتابهای محدود بند میبرد، در گروههای مطالعاتی بند فعالانه شرکت میکرد و با شور و شوق میآموخت. در تمامی کارهای اتاقهای بندهای مختلفی که حضور داشت، صمیمانه شرکت داشت و در محیطی که حضور اعضا و هواداران گروههای سیاسی متفاوت میتوانست فضایی آکنده از تنش بیافریند، وجود او در هر اتاق به واقع نعمتی بود چرا که با حس تدبیر و رفتار محترمانه و سرشار از خونسردیاش میتوانست فضایی اعتمادبخش میان افراد اتاق به وجود آورد. دریغا که شعلهی عمرش بسیار کوتاه بود.ـ
یاد عزیز رفیق سرخمان گرامی باد.»ـ
***
رفیق فتحالله گلابلو در سال 1334 در آغاجاری ـ امیدیه بدنیا آمد که به همراه خانواده به شیراز مهاجرت کرده بودند. رفیق از اعضای سازمان رزمندگان، عضو شورای کارگران گاز گچساران بود که در سال 63 دستگیر شد و با اینکه حکم 10 ساله به او داده بودند، رفیق در شهریور سال 1367 در زندان اوین اعدام شد. رفیقی که «فقط نامی تشکیلاتی از او باقی مانده و خاطرهی مقاومتش در مقابل شکنجههای طاقتفرسای ارتجاع برای همبندانش فراموششدنی نیست.»ـ
***
رفیق غلام نقدی بیگی از اعضای سازمان رزمندگان که به دنبال به زیر ضرب رفتن این سازمان، در سال 61 دستگیر شد و با مقاومت در صفوف زندانیان انقلابی تا لحظهی آخر بر سر موضعش باقی ماند. رفیق در کشتار تابستان 1367 به جوخهی اعدام سپرده شد.ـ
***
رفیق سعید مقدس از سازمان رزمندگان در بابل اعدام شد. متاسفانه اطلاع بیشتری از او در دست نیست
***
سید محمد رضا سجادی در لیست اعدامیها بود. متاسفانه اطلاع بیشتری از او در دست نیست.
***
اسدالله خرمی دانشجوی دانشگاه جندی شاپور در لیست اعدامیها بود. متاسفانه اطلاع بیشتری از او در دست نیست.ـ
***
غلامحسین صالحی دانشجوی ریاضی دانشگاه جندی شاپور اهواز در لیست اعدامیها بود. متاسفانه اطلاع بیشتری از او در دست نیست.ـ
***
ـ (این افراد لزوما همگی به سازمان رزمندگان متعلق نبودند. این مجموعه اما، «فقط» گزارشی چندروزه از تعدادی چند از اعدامهای اولیهی خلخالی در کردستان است که در نشریهی رزمندگان در سال 58 درج شده بود)
اعدامهای خلخالی در سنندج ـ کردستان:ـ
در اوایل عید سال 58، بعد از 6 ماه یورش نهایی ارتش، سپاه و تسخیر کردستان، این رفقا جزء اولین اعدامهای خلخالی در مسافرت او در 28 مرداد به سنندج بودند:ـ
عبدالله زارعی، حامد امینی، محمد حیدری، علی شهباز، بهدین شیرین، حبیب چراغی، فیضلاله ضیایی، ابوالقاسم رشوند، دارو دستهی خلخالی شهر به شهر پیش میرفتند و انقلابیون را دسته دسته اعدام میکردند،ـ
هرمز گرجی بیانی در زندان دیزلآباد کرمانشاه اعدام شد،ـ
احسن و شهریار ناهید (دو برادر) را در فرودگاه سنندج به جوخهی اعدام سپردند،ـ
جمیل یخچالی را بعد از شکنجههای وحشتناک قرون وسطایی به قتل رساندند،ـ
دکتر رشوند سرداری که برای کمک به آنجا رفته بود را در 30 مرداد اعدام کردند،ـ
آذرگسب دارابی، 14 ساله را بخاطر اینکه تف به صورت خلخالی انداخته بود، درجا اعدام کردند،ـ
در عرض چند روز 18 نفر از اهالی شهرستان پاوه در زندان دیزلآباد کرمانشاه، 9 نفر در مریوان در 3 شهریور، 11 نفر در محوطهی فرودگاه شهر سنندج در 5 شهریور، 20 نفر در شهر سقز در تاریخ 6 شهریور، اعدام شدند: اسامی تعدادی از این جانشیفتگان:ـ
عبدالله نوری، هوشنگ عزیزی، محمدبن محمدی، یدالله محمودی، حسین شیبانی، هرمز گرجی بیانی، مظفر فتاحی، صفر عزیزی، آذرنوش مهدویان، اصغر بهبود، محمد عزتی (28 مرداد)، …ـ
در پاوه:ـ
بهمن عزتی، عباس کریمی، عبدالله زارعی، حامد امینی، محمد حیدری، علی شهباز بهدین شیرین، حبیبالله چراغی، ابوالقاسم رشوند سرداری، فیضالله ضیائی (30 مرداد)، …ـ
در کرمانشاه:ـ
حاجی افراسیاب، عبدالوهاب مبارک شاهی، عماددالدین ناصری، عبدالکریم کریمی، محمدعلی نقشینه، آذرگسب دارابی (بعداً اعدام شد)…ـ
در سقز:ـ
ـ 9 نفر نظامی و 15 نفر غیرنظامی:ـ
نظامیان: احمد سعیدی، قادربها خاطر خطیبی، محمد بابامیری، رسول امیه، محمد غفاری، ناصر حدادی، ناجی خورشید، کریم رضایی، …ـ
غیرنظامیان: انور اردلان، سیفالله فیضی، علی فخرایی، عبدالله بهرامی، سید حسن احمدی، مهر درویش نقرهای، کریم شیربانی، ابوبکر حمیدی، احمد مقدم، جلیل جمالزاده، یوسف کشیزاده، …ـ
در مریوان بین 5 تا 12 شهریور:ـ
قاسمی، عراقی …ـ
در سنندج:ـ
احسن ناهید، شهریار ناهید، ناصر سلیمی، جمیل یخچالی و … (29 مرداد).ـ