یاد سعید نصیری ( سهرابی ) گرامی باد

17 ژانویه 2023 مصادف است با اولین سالگرد خاموشی سعید نصیری ( سهرابی ). سعید سهرابی یکی از رفقای قدیمی فدایی ویکی از فعالین سوسیالیست دراستکهلم بود که تا آخرین روزهای زندگی پیگیرانه درراه دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان و برای سازمانیابی فعالین چپ و کمونیست و پشتیبانی از جنبش کارگری/شورایی مبارزه کرد.

بمناسبت گرامی داشت یاد او نامه ای از وی با محتوای نقد به گفتگوهای زندان باز نشر می شود. یادش گرامی

بگمان ما سبک کار همانگونه که رفیق سعید مطرح کرده:„شما (گفتگوهای زندان) با مدعای اعاده حیثیت از یک انقلابی به درستی دست به این کار شرافتمندانه زده اید. محدودیت های شما را میتوان فهمید . اما کسی که چنین مدعایی دارد بالاخص بر سر مسئله تهمت زنی باید حساسیت خاصی داشته باشد . من نمیگویم حرفهای خسرو نباید چاپ میشد . این خواسته ای غیر منطقی است و نوعی سانسور است . اما وقتی تهمتی به کسی زده میشود درست اینست که اگر آن شخص زنده وقابل دست رسی است به او هم مراجعه کنیم وشما هم حداقل از طریق نادر به ما دست . رسی داشته اید.“ دقیق و صحیح میباشد. به امید آنکه این نوع سبک کارپایه ی زیر بنایی برای همه ی آنان که دغدغه ی برابری، آزادی و آگاهی است باشد.

گفتگوهای زندان ژانویه 2023

**********************************************************

به رفقای گفتگوهای زندان

 تابستان 82 شما یادنامه بابک را داده اید. در این کتاب مطلبی غیر واقعی عنوان شده بود .ما ضمن انتقاد به این مطلب وروش کتاب  وعده شماره بعد را دریافت کردیم. اشکالی نداشت که صبر کنیم .اما قبول کنید که هشت سال مدت طولانی است . شماره دوم تا دربیاید فعلا این مختصر را داشته باشید . اگر مدعیان بی خبری پیدا نمی شدند که سراغ اسلحه را بگیرند شاید حالا هم این کار را نمیکردیم . جواب ما همان جواب توپچی بود که ازش سوال کردند چرا توپ در نکرده . گفت به هزارو یک دلیل . گفتند مثلا ؟ گفت یکیش اینکه توپ نداشتیم . گفتند بقیه اش را نمی خواهد بگویی. چنین سوالاتی نشان میدهد که شما  اگرچه با نیت  دفاع  از حیثیت و حق و حرمت انسانی قدم به عرصه گذاشته اید ناخودآگاه در رابطه با ما خود ناقض این حقوق شده اید. در صفحات 264و270 خسرو همدان درمطلبی مینویسد:

„انتقاد این رضا به دو نفر از کادر های محلات بود که چرا از تهران و از ایران خارج شده اند و سلاح و امکانات تشکیلات را پس نداده اند. این هردو از بقایای کمیته محلات بودندکه بعدها پس از سال 66و انشعابات شرم اور نهایی به هسته اقلیت پیوستند“

در جای دیگر بنا به تقاضای گفتگو های زندان نوشته شده  „افرادی که به ادعای“ رضا“ برادر

“ بهمن“  سلاح و امکانات کمیته محلات را سر به نیست کرده و به اروپا گریخته و در سال 66 به هسته اقلیت پیوسته بودند با نام های اصلی انها سعید و مهرناز می شناختم .انها زن وشوهر بودند ودر گذشته های خیلی دور که انها را میشناختم ادمهای فداکاری بودند.انها در خارج کشور /در کشور سوئد در ارتباط با اعظم مثل خیلی های دیگر در دیگر کشورهای اروپا مسحور نام مستوره احمدزاده بودندو به هسته اقلیت پیوستند اخرین اطلاعم از انهااین است که گویا همدیگر را ترک کرده انداز این که هنوز هسته اقلیت را ترک نکرده اند بی خبرم“

ببخشید که ادرس و شماره   و مابقی اطلاعات  در دسترس  نبوده . خسرو که با نام مستعار مینویسد در گفتن نام اصلی دیگران انقدرسخاوتمند است.البته از این بابت انتقاد شخصی ندارم. 

خسرو همدان درجواب من گفت من نمی دانستم که آنها میخواهند این را چاپ کنند. منظورش مشخصات ما است.

. شخصی که بنام رضا از او یاد میکنید زنده است و مصرا میگوید که ابدا چنین حرفی نزده است و اصولا نمی توانسته است چنین حرفی بزند زیرا نه از سلاح ونه از امکانات ما خبر داشته است ونه از خروج ما از ایران . او حداقل این سلامت نفس را دارد که بگوید سر قرار ما نیامده است . تنها رابطه ما با او یک قرار بوده است برای امکان یک تماس اهتمالی مجدد با سازمان،  قراری که علیرغم تگرار اجرا نشدودر پی زیر ضرب رفتن مجبور به ترک خانه شدیم . برای یک اهل فن مشخص است که ترک خانه یعنی وانهادن یک دستگاه پلی کپی وچند کارتون کاغذ وکسی نمی تواند در آن شرایط اینها را با خود ببرد وکجا ببرد که خود جایی ندارد. کسی که این حرف را میزند به سرنوشت کسانی که زیر ماشین ها وپل ها گذران کردند بی اعتنا است. با داشتن دوبچه خردسال داستان های غم انگیزی میتوان سرداد که حقیقت را ملتهب میکنند و بر آن سایه می اندازند هرچند بخشی از واقعیت اند.

 خوشبختانه همه افراد مرتبط با این حادثه زنده وقابل دسترسی هستند .از همسایه تا رابط ما تا رضا و…..

شاید بگویید ما مسولیتی نداریم مسولیت با نویسنده است. این حرف با هدف کتاب که پاسداری حرمت انسانی است متناسب نیست . اگر کسانی که به بابک کبوتر پر قیچی گفتند بگویند براساس گزارشات این حرف را زده اند آیا شما دامنشان را رها میکنید؟ امیدوارم اینطور دلیلی نیاورید .

اما جریان اسلحه: واقعیت اینست که سلاح ما تنها سیانور بود . چند ماه قبل از حادثه رابط ما اسلحه کمری اش را در جعبه انگور به ما تحویل داد تا نزد ما بماند. ما انگور را چون زیاد بود شراب کردیم هنوز شراب نشده بود که  درسر قرار ی(با عثمان) از او (بهمن) خواسته بودند که دفعه بعد با اسلحه بیاید واو با ما قراری داشت که باهم به خانه ما رفتیم واو اسلحه اش را برداشت ومقدار لازم فشنگ ورفت. بعدا در قرار سلامتی اش سرقرار نیامد . ما ناچارا خانه را پاکسازی کردیم و وسایل را پیاده کردیم ودرون بسته بندی قرار دادیم تا درصورت امکان بتوان نقل مکان کرد. دنبال خانه میگشتیم که آن رفیق پیدایش شد. شرح وقایع را گفت و گفت که فردی که با او قرار داشته از اوین آمده بوده است  قراری با رضا برای ما گذاشت ورفت تا خارج شود. این قرار برای ارتباط مجدد بود تا اگر رضا یا ما رابطه با سازمان برقرار کردیم همدیگر را درجریان قرار دهیم. او معتقد بود که ما زیر ضرب نیستیم . گفتم با این حساب او میتواند با ما زندگی کند اما وخامت اوضاع برای او چنان بود که جز رفتن چاره ای نداشت.  ما تلاش مان را برای خانه کشی ادامه دادیم و در همین فاصله متوجه تور شدیم وهمسایه ای هم در این رابطه به ما کمک کرد وخبر را به ما داد. از این پس خانه را طی برنامه معینی ترک کردیم. که شرح ماجرا همان موقع به سازمان گزارش شده است.

مادر آن زمان یک انتشارات ودر واقع  بن بست تشکیلاتی بودیم و زیر مجموعه ای یا رابطه ای با پایین تر خود نداشتیم .جز همان رابط کسی به خانه ما رفت وآمد نمی کرد. مدارکمان را از بین برده بودیم وهمانطور که گفتم دستگاه را تا آخرین پیچ پیاده کرده بودیم ولذا به مشتی آهن آلات تبدیل شده بود که البته قابل مونتاژ بودند. این واقعه را همانجا از کانالی که ظن ارتباط داشت گزارش دادیم و قرار با رضا را تا آخرین روز چک کردیم وعلامتی که قرار بود ندیدیم رضا بعدا در خارج گفت این قرار را اجرا نکرده است. بعد از چند ماه که خارج شدیم به سازمان مستقیما وقایع راگزارش دادیم. با این حساب در اولین قرار عثمان از بهمن خواسته بود سر قرار بعدی با اسلحه بیاید. بهمن بعد از او با ما قرار داشت وگفت سلاحش را از خانه ما برمیدارد وبه یک ماموریت که نمی داند چیست میرود وممکن است برنگردد از این رو قرار سلامتی گذاشت واسلحه را برداشت  ورفت . عثمان در قرار بعدی به او میگوید که از اوین آمده است . من نمیدانم که در قرار قبلی هم از اوین آمده بوده است یا نه . همه شواهد چنین است که قرار اولش هم از اوین آمده بوده است چون تقاضای حرکتی مسلحانه داشته از او میخواهد که در قرار بعدی مسلح بیاید. به این ترتیب اسلحه در دست بهمن ماند . گزارش کامل همان ابتدا به سازمان وقت داده شده است.

درباره بابک  : من هرگز بابک را ندیده ام . لذا مثل هر رفیق دیگری در سازمان تنها از زاویه دیگران با او آشنا هستم . اعتماد آن روزگار به سازمان چنان بود که طن هرگونه دروغ را منتفی میکرد. چنین شکلی از اعتماد امروزه نه لازم ونه مفید است . هیچ اعتمادی نباید جای تفکر مستقل انسان را بگیرد. „کبوتر پرقیچی“ یک شوک بود که به این اعتماد وارد شد.  برای ماهم سوالی بزرگ ایجاد کرد.

ماحدودا پنچ ماه بعد از ترک خانه از ایران خارج شدیم.  بعد از خروج از ایران تا سال 66 در منطقه بودیم . زمانی که برای جلسه ای از منطقه به اروپا آمدیم دیگر انشعابات داشت تکوین می یافت. ما با سه مسئله مرکزی وروز از منطقه خارج شدیم یکی مسئله شورای تشکیلات ودیگری مسئله بابک و 4بهمن بود . ما گفتیم که بر سر این ها مسئله داریم واینها سوال و مسئله ما است. نظر ما این بود که حتی اگر همه حرفها صحت داشته باشد چون عمدی در کار بابک نبوده گفتن کبوتر پرقیچی درست نیست واگر حرفها درست است باید از او انتقادکرد. این عنوان رفیقانه نیست. اما  در مورد شورا واقعیت اینست که پس از مبارزات طولانی تشکیلات فدایی در بلوچستان دو سال شورایی اداره شد. بعدا طی مخالفت  رابط سازمان این شکل برهم زده شد وما همزمان با چهار بهمن شاهد در هم ریختن نظم شورایی و ایجاد تشکل مرسوم تک رهبری شدیم . ما بعنوان طرح کننده ومدافع این شکل کار مورد انتقاد قرارگرفته بودیم وباید ازخود دفاع میکردیم . درباره 4 بهمن هم بخاطر دور بودن از روابط آنجا و محدودیت روابط واطلاعات عمیق  نبودیم و نقد عمیقی جز روابط تشکیلاتی ومخالفت با بوروکراسی نداشتیم آزادی عمل در محدوده کاری خودمان باعث شده بود به عمق روابط بوروکراتیک محفلی موجود پی نبرده باشیم وآنجا هم که نمودی داشت با عقل آنروزگار خودمان رابطه شورایی را برگزیده بودیم وتا حدودی موفق بود . گرایش راست طرف مقابل هم مارا در کفه دیگر ترازو میگذاشت و درکلیت موضع گیری در سوی مرکزیت قرار گرفته بودیم.با انحلال شورا داشتیم پی می بردیم که امکان دخالت گری در سیستم ما نیست و به فاجعه کشتار عاطفی بودیم و طالب سوال و پرسشی روبارو . آن جلسه هرگز برگزار نشد و انشعابات اوج گرفتند. وما ماندگار اروپا شدیم.   

اینکه امروز به آن مسائل چگونه نگاه میکنیم امری سوا است. این نقد ها درگذر زمان واطلاع بیشتر از روابط درون سازمانی اشکال دیگری به خود گرفته اند . پیوستن به هسته اقلیت تنها به خاطر طرح مقوله نقد کارمندی هم که شده باشد «شرم آور » که نیست بلکه از نزدیکی این جریان با درک شورایی حکایت میکرد . نه بخاطر رفیق اعظم «مستوره احمدزاده» که خسرو میگوید.  اگر چه کافی نبود اما آغاز یک نقد جدی میتوانست باشد که هنوز در جنبش ما به سامان نیامده است. اشکال سازمانی که ما را به کارمندان ساده دولت بورژوایی همانند نکنند شکل نگرفته اند.

حالا من حرفهایم را به خلاصه ترین شکلی گفتم و یک امر مانده است وآنهم نقدم به دست اندر کاران کتاب است.

شما با مدعای اعاده حیثیت از یک انقلابی به درستی دست به این کار شرافتمندانه زده اید. محدودیت های شما را میتوان فهمید . اما کسی که چنین مدعایی دارد بالاخص بر سر مسئله تهمت زنی باید حساسیت خاصی داشته باشد . من نمیگویم حرفهای خسرو نباید چاپ میشد . این خواسته ای غیر منطقی است و نوعی سانسور است . اما وقتی تهمتی به کسی زده میشود درست اینست که اگر آن شخص زنده وقابل دست رسی است به او هم مراجعه کنیم وشما هم حداقل از طریق نادر به ما دست رسی داشته اید. با این حساب شایدبرایتان اتهام زنی به دیگری موضوع انتقاد نیست بلکه از شخص معینی فقط دفاع میکنید. درمسیر هرکس قربانی شود امرخود نمیدانید. مورد ما مثال کوچکی بر این سبک کار است. انتظار من از کتاب این بود که این سبک کار با بینش های ناظر بر آن مورد نقد قرار گیرد . متاسفانه بنای کتاب و روش ورود به مسئله این انتظار را برآورده نمی کند. چینش مسئله طوری است که دست آخر یکی دو نفر مقصر میشوند ومابقی تبرئه . البته سهم ما همه یکسان نیست اما بینش هایی که مارا درعمل چرخانده اند درهم تنیده وبا جوهری یکسانند.   

چندی پیش از نشر کتاب یادنامه بابک نادر ساده به من زنگ زد و خواست چیزی در باره بابک بنویسم گفتم که اگر قرار باشد مسئله سازمان ونقد روابط موجود در میان باشد من شاید بتوانم چیزی بگویم امااگر به قول شما نقد بابک باشد و خاطره ای از او اولا با بررسی شخصیتی موافق نیستم زیرا اگر قرار باشد شخصیت آدمها بر رسی شود ونه حقوق وروابط موجودی که در ان نفس کشیده اند شخصیت دیگران نیز باید بررسی شود تا در مقایسه دفاعی از او محسوب شود وگرنه حتما هر کس دارای کاستی هاییست که اگر برجسته شوند تنها میتوانند به خلاف واقعیت خدمت کنند.از طرفی من هرگز اورا ندیده ام وبا او رابطه ای نزدیک نداشته ام.اما اوچیزی درباره نوشته خسرو نگفت .شاید اطلاعی نداشت.

 آنچه من در سال 64 خواستارش بودم با علم به این بود که حتی اگر هرچه میگویند درست باشد بازهم مسئله برای من حل نشده است. زیرا عمدی در کار او نبوده است . به این دلیل و به دلیل اینکه در آن مقطع ما بر سر اداره شورایی تشکیلات و اداره فردی در منطقه مشکل داشتیم.مقارن 4بهمن سیستم شورایی به هم زده شده بودو ….  لذا اگر چه من هم جزو تشکیلات و مسول انتشارات بامی استار  بودم اما به هیچوجه در جریان این مسئله نبوده ام که اگر میخواسته اند بابک را به منطقه آورده ومحاکمه کنند .این حرف را در خارج سالهای 67 به بعد شنیدم و معمایی است که با شنیده ها نمی توان حلش کرد مگر انکه مسولینش آنرا بعهده بگیرند. مسولین وقت آن تشکیلات ب و م بودند که با مرکزیت رابطه داشتند.

کتاب اما امروز در دست ماست. فلسفه ای بر پیشانی ومشتی خاطره وگاهی جرقه هایی از نقد.   کلیت رابطه ای که میتواندمقوله بابک ها را بوجود آورد همچنان در سایه است .ماحصل بیشتر روی خصوصیات بابک خم میشوند .سیاهکلی وجسور تنها بازمانده و پیگیر واز انسو محفل باز بی سواد …….. و گویی که اگر دیگری بود غیر از این خصوصیات غمی نبود. اگر یک نقد واقعی صورت گیرد ای بسا بسیاری از پایه های خلق واقعه بابک در دستهای „بی گناه “ ما قرار داشته باشند ودر افکار ماو حتی خود بابک و در روابط و سیستمی که ایجاد میکنیم. سیستمی که ما را به کارمندان ساده بدل میکند.

روش کتاب اساسا خاطره نویسی است . خاطره نویسی مسلما با محدودیت هایی روبرو است .از جمله اینکه در صورت امانتداری و تعهد به واقعیت تازه خود بخشی از واقعیت است و همه میدانیم که چگونه بخشی از حقیقت کل حقیقت را می پوشاند .  از سوی دیگر برخی از خاطره نویس ها با گذشته خود انطور برخورد میکنند که دوست دارند بوده باشند یا دوست دارند بوده باشد  . میلان کوندرادر کتابش بنام خنده  و فراموشی در باره شخصیت اصلی داستانش       „میرک“ مینویسد „طرز برخورد او (میرک)با زندگیش همانند طرز برخورد مجسمه سازی با مجسمه اش یا داستان نویسی با داستانش بود . یکی از حقوق لاینفک  داستان نویس این است که بتواند داستان خود را باز نویسی کند اگر از شروع داستان بدش بیاید بتواند آنرا از نو بنویسد یا روی همه آن خط بکشد “ این  نوع دوم دیگربهیچوجه در خدمت واقعیت نیست بلکه به توهم کمک میکند.

خارج از این محدودیت ها خاطره نویسی میتواند با علم به محدودیتهایش و رعایت پرنسیپهایی که چیزی جز وفاداری به واقعه نیستند مواد خام تحقیقات تاریخی قرار گیرد . برخی خاطره ها در کتاب این کیفیت را دارنداین کلیتی است در رابطه با خاطره نویسی اما همه شاهد هستیم که خاطره نویسی این دوران اغلب ویژه گی خاص تری هم دارد و ان فرار از بار گذشته و اتفاقاتی است که نویسندگان دوست ندارند با ان تداعی شوند . به گروه خون فعلی شان یا تصویری که از خود ارایه میدهند نمی خورد .خاطره نویسی برای اینها نوعی باز سازی شخصیت شان است . با گروههای راست وسرمایه داران وشاه پرستان سخنی  در میان نیست کارشان قلب واقعیت است. نانشان در این کار است که مرده و زنده شان باید بی بدیل باشند .اما از چپ رادیکال این نوع برخورد ها انتظار نمی رود . پیشینه این چنینی برای چپ واقعی یافت نمی شود .زیرا در پوشاندن حقیقت منفعتی ندارد . اما چرا با این نوع خاطره نویسی ها نیز در بین چپ گاها روبرو میشویم بر میگردد به اوضاع عمومی چپ .گروه بندی های درون چپ به هم خورده است وگروه بندی های جدیدی در حال شکل گیری است .نظرگاه این گروه بندیهای جدید برخورد به گذشته را ضروری میکند و اصولا از دل این برخورد متولد میشوند .این امری طبیعی و ضرورتی در اوضاع کنونی است .فاجعه جایی است که کسانی میخواهند تغییرات خود را انکار کنند و خود را از ابتدا چنین جلوه دهند تا با گروهبندی جدیدشان بخواند .از سوی دیگر برای پیشتازی این گروهبندی نیاز به دستکاری گذشته دارند .این مبنای ظهور ویژگی برخی خاطره نویسی ها در بین چپ است . به این دلیل است که کسانیکه معروف به امر بری بی چون وچرا  بوده اند هم میتوانند خودرا منقد سیستم ورهبری معرفی کنند و همزمان در تطبیق با شرایط موجود به موج حاکم دیگری چراغ بدهند. نقد وقتی عمیق نباشد عرصه چنین تمایلاتی هم قرار میگیرد.از این رو خاطره نویسی کفاف آن چه هدف کتاب معرفی میشود نمی دهد و به نقد دست نمی یابد.

„یاد نامه بابک „از جمله متونی است که میتوانست نقشی در نقد گذشته داشته باشد . و برای اینکه این نقش را دارا شود باید از این دیدگاه که بخشی از حقیقت خود حقیقتی است مجزا وبرای خود جداو قائم به ذات و  معتبر فاصله بگیرد پسا مدرنیسم از این رهگذر آسیب های جدی دیده وزده است .حقیقت جامعه انسانی رابطه اجتماعی و پراتیک ما است ذهنیتی که خود را بی نیاز از شناخت رابطه اجتماعی میداند پراکنده است زیرا به جمع بندی“ شناخت““ شناسنده „نام „حقیقت متکثر“مینهد شناخت و شناسنده ای که آغاز گاهش رابطه اجتماعی نیست وافراد وگروهها را فارغ از آن به بررسی مینشیند به شناخت نمی رسد به توهم میرسد. بخشی از حقیقت قربانی میشود وتمامیت را می پوشاند. برخورد غیر مسولانه با محتوای کتاب به پشتوانه ادعایی ژورنالیستی مبنی بر اینکه ما مسول نوشته ها نیستیم از مسولیت درقبال اعتبار کتاب شانه خالی میکند. هدف های کتاب را زیر سوال میبرد. اشتباه نشود منطور نزدیک تر شدن به امر تحقیق است نه سانسور مطالب در وفاداری به هدف. همینکه شما خودرا بی نیاز از مراجعه به متهم میدانید گواه این مدعاست.

با این همه شما کاری را آغاز کرد اید که پیگیری  می طلبد ودر هرحال ماتریال با ارزشی در نقد گذشته وادای دینی هر چند به نظر من ناقص به جانباخته انقلابی بابک محسوب میشود.

به یاد جانباختگان راه آزادی وسوسیالیسم              سعید سهرابی 11032012

   موضوع نوشته چون دفاع از حرمت کسانیست که در کتاب مورد تهمت قرار گرفته اند ازاینرو پخش آن به میزان پخش کتاب امری ضروری است. امیدوارم به این مسئله توجه کنید.

*********************************************************************

 به رفقا همایون ایوانی و سیاوش محمودی از گفتگوهای زندان

با سلام

درگفتگوهای زندان 5-7  ویژه نامه  محمود محمودی، نکته ای وجود دارد  که مربوط به حیثیت 2 نفر از رفقای تشکیلاتی داخل کشورسازمان اقلیت  درسال 62 است.

این دو  در سال 62 در تهران بوده اند ودرادامه  روایت ضربات ومسائل حاشیه ای توسط خسرو در نقل قولی از „رضا“ این دو مورد اتهام قرارگرفته اند .

درنوشته اول تحت عنوان „ضربات شروع شده اند“، خسرو همدان نام مشخصی را ذکرنکرده بود و به طرح کلی مسئله پرداخته بود و تنها با عمده کردن نام هسته اقلیت روشن کرده بود که اگر خواننده ای خواست بداند این دو چه کسانی بودند سراغ آنها را ازهسته اقلیت بگیرد . من بعنوان یکی از همکاران شما در تهیه این ویژه نامه اما خود در هسته اقلیت بودم وچنین موردی را نمی شناختم وهمین موضوع را همان زمان یکسال ونیم قبل ازانتشارگفتگوهای 5-7 با شما مطرح کردم .

بعدازچاپ کتاب وخواندن مصاحبه تکمیلی با خسروالوندی به نامهای „سعید و مهرناز“برخوردم .

مدتی بعد از چاپ کتاب این دو رفیق با توضیحاتی در سطح هسته اقلیت مطرح کردند که ادعای رضا و نقل آن توسط خسرو مبنی بر پس ندادند سلاح و امکانات تشکیلات کذب است .

طبق گفته ی این دو رفیق، بعدازانتشارکتاب آنها در گفتگویی با رضا وخسرو علت طرح چنین مسئله ای را جویا شده اند ورضا گفته است چنین حرفی را به خسرو نگفته بوده است و همانجا خسرو حرف رضا را تایید کرده و این مسئله که این دو رفیق اسلحه و امکانات سازمان را تحویل نداده و از کشور خارج شده اند را که به نقل از رضا نوشته بوده است ، شفاهی تکذیب کرده است .

این مسئله اما بعنوان یک نوشته به انتشارعلنی رسیده است و تکذیب مکتوب آن ضروری و باید علنی  به اطلاع افکار عمومی برساند و از این دو رفیق نیز عذرخواهی نماید.

طبق قراراولیه گفتگوهای زندان و تاکید براینکه مسئولیت نوشته ها با نویسنده گان آن است مناسب ترین راه این است که نویسنده و راوی به انتشار یادداشت توضیحی راسا اقدام نماید و یا از طریق گفتگو های زندان توضیح خود را انتشاردهد .

   علاوه بر این گفتگوهای زندان و من که همکار شما در انتشار این مجموعه بودم در رفع این اتهام مسئولیم .

چنانچه بهر دلیل خسرو تکذیب شخصی و شفاهی اش درگفتگو با سعید و مهرنازرا کافی تلقی می کند و نیازی هم به انتشار علنی آن نمی بیند ما بعنوان گردآورنده ی این مجموعه باید در توضیح و تکذیب این اتهام اقدام کنیم.

منتظر نظر شما هستم .

نادر 26 سپتامبر2006

پاورقی : این نامه را من برای رفقا سعید و مهرناز می فرستم . لطفا متن این نامه را برای خسرو نیز بفرستید یا وی را درجریان مسئله تکذیب و رفع اتهام قراردهید .

نقل قول اول :

„انتقاد این رضا به دو نفر از کادرهای محلات بود که چرا از تهران و از ایران خارج شده اند و سلاح و امکانات تشکیلات را پس نداده اند، این هر دو از بقایای کمیته محلات بودند که بعد ها پس ازسال 66 و انشعابات شرم آور نهایی به هسته اقلیت پیوستند“

(کفتگو های زندان 5-7  ویژه نامه محمود محمودی، صفحه 264

، ضربات شروع شده اند، خسروهمدان )

نقل قول دوم :

„گفتگوهای زندان : دو نفری که ازکمیته محلات، بدون تحویل دادن اسلحه هایشان به خارج ازکشور رفتند وبه هسته اقلیت پیوستند چه کسانی بودند؟

خسرو: افرادی که به ادعای رضا برادربهمن سلاح و امکانات کمیته محلات را سر به نیست کرده و به اروپا گریخته و درسال 66 به هسته اقلیت پیوسته بودند، را بانام های اصلی آن ها سعید ومهرنازمی شناختم .آن ها زن وشوهر بودند و درگذشته ها خیلی دورکه آن ها را می شناختم، آدم های فداکاری بودند. آن ها درخارج از کشور – کشور سوئد در ارتباط با اعظم مثل خیلی های دیگر در دیگرکشورهای اروپا مسحور نام مستوره احمدزاده بودند وبه هسته اقلیت پیوستند. آخرین اطلاعم از آن ها این است که گویا همدیگررا ترک کرده اند . ازاین که هنوزهسته اقلیت را ترک نکرده اند، بی خبرم .“

(گفتگوهای زندان 5-7 ویژه نامه محمود محمودی صفحه 270 پرسش های تکمیلی ازخسروالوندی)

                                                                          ***