پادگفتارهای تسلیمطلبی-1، همایون ايوانی
غوغا بر سر چیست؟
بیرنگان رنگیان را به بردگی میخوانند
میگویند: به شهادت صریح سندی عتیق
نیم روزی در زمانهای از یاد رفته
بازماندگان توفان بزرگ را بر عرشه كشتی
به نمایش شرمگاه پدر مشتركمان
از خنده بیتاب كردید
حالیا عارفانه به كیفر خویش تن در دهید!ـ
غوغا بر سر چیست؟
بیكارگان هر گروه كنایتی ظریف را به نیش خنجر
گرد بر گرد خویش
خطی بر خاك كشیده بودند
كه اینك قلمروی مقدس ما!ـ
و كنون را بر سر یكدیگر تاختهاند
كه پیروزمند مقدستر است!ـ
چرا كه این برسختن را میزانی دیگر به دست نیست
هیاهو از اینجاست!ـ
جنگاوران خسته شمشیر در یكدیگر نهادهاند تا حق كه راست!ـ
غوغا بر سر چیست؟
ظلمت پوشانی از اعماق برآمدهاند كه مجریان فرمان خداییم
شمشیری بیدسته را در مرز تباهی و انسان نشاندهاند
و بر سفرهیی مشكوك جهان را به سادهترین لقمهیی بخش كردهاند
ما و دوزخیان!ـ
فرمان خدایم!ـ
فرمان خدا چیست؟ خدا!!!ـ
احمد شاملو
***
طبقات حاکم در ایران، بیش از پیش به تلاش خود برای سیطره سیاسی و نظری برکل جامعه افزودهاند. آنان با گسترش کمنظیری در تبلیغات مغزشویانه و عوامفریبانه، ستمدیدگان را به پذیرش شرایط غیرقابل تحملشان فرامیخوانند.ـ
این فرایند، اتفاقی نیست. این رویکردی استراتژیک و سیستماتیک از سوی دشمنان مردم است. اینک، حاصل سالها تجربهاندوزی و طراحی استراتژیک حاکمان برای هدایت افکار عمومی، در قالب گفتارها و بحثهای ظاهراً آکادمیک و روشنفکرانه به خوردِ همگان داده میشود. این گفتارها، زهرآگیناند و زهرهای مهلک خود را برپیکر جنبش مردمی و انقلابی میپاشند تا آن را ضعیف ساخته و برای مدتی هم که شده به دوران نکبت بار حکومتی انگلی و خطرناک بیافزایند. حاکمان و ستمگران کنونی و پیشین، همریختیهایشان روز به روز بیشتر و آشکارتر میشود: با تاختن به انقلاب با مستمسک «خشونت»، با مقدس خواندن سیستم، با مشروعیت بخشیدن مستقیم یا غیرمستقیم به مذهب و خرافات، با دامن زدن به وطنپرستی افراطی (شووینیسم) و نژادپرستی نفرتانگیز، با فخرفروشی به طبقات پایینی و بیرحمی در چپاولگری آنان که زندگی لوکس و خوشگذرانیهای اشرافی انگلهای سرمایهداری را تامین میکند و با دهها نمونه دیگر…ـ
بازبینی سیستماتیک چنین تعرضی بایستی در یک تلاش منظم و پیگیر از سوی ما انجام شود. انبوه آکادمیسینهای همکار این سیستم و توپچیان مُبَلغ رژیم، به انحای مختلف تودههای کارگران و زحمتکشان را به پذیرش „خفت و خواری جاودان“ و رعیتمنشی در قبال صاحبان قدرت، سرمایه و سلاح فرامیخوانند. عدم پاسخ مناسب به تهاجم مداوم رژیم، آنها را به گسیل داشتن بیش از پیش دستههای راستگرای قدارهبند و فالانژ به خیابانهای شهرهای کشور تشویق کرده است.ـ
در خارج از کشور نیز، فالانژها و قدارهبندانِ آشکار و پنهان رژیم، دُمی دراز کردهاند. از مجلس دیسکو تا سفره حضرت ابوالفضل، از مراسم افطار سفارت تا سِلفی گرفتن در روز انتصاب جلادان مردم و… ردپای این جماعت آشکار است. در دوره سیاسی کنونی، ناظر رقص شتری لمپنها، فالانژها، جماعت ابنالوقت و هُرهُری هستیم، که به چیزی جز منافع لحظهای خود فکر نمیکنند. (ظریفی میگفت: „اگر اصلاً فکر کنند یا قادر به فکر کردن باشند!“) از نسخه شخصیت «آقای چوخ بختیار» نوشته صمد بهرنگی فراتر رفتهاند، «مدرن»تر و دریدهتر شدهاند! البته این توضیح صمد، هنوز معرف حالشان است: «هر اتفاقی میخواهد بیفتد، هر بلایی میخواهد نازل شود، هر آدمی میخواهد سر کار بیایید، در هر صورت آقای چوخ بختیار عین خیالش نیست، به شرطی که زیانی به او نرسد، کاری به کارش نداشته باشند، چیزی ازش کم نشود.»[1]ـ
باشناخت دقیقتر اجتماعی و طبقاتی این لایههای اجتماعی که در هر دوره، شکل و شمایل آقای چوخ بختیار را پیدا میکنند؛ بخشی از معمای روی کار ماندن جمهوری اسلامی تاکنون را میتوان دریافت. برای نمونه، در بازی انتخابات که هر از چندگاهی «شورِ حسینی» جمهوری اسلامی را فرامیگیرد، نشانههایی را ببینیم که دقیقاً ترکیبِ متنوع و ناهمگونی از اعوان و انصار رژیم، الیگارشیهای برخاسته از ثروت نفت و لایههای متوسطی که از پول نفت به نان و نوایی رسیدهاند به همراهی تودههای ناآگاه و متوهم، مخالفینِ ناپیگیر همین رژیم به پای این بازی و نمایش میروند. مخالفین ناپیگیر و نیز مردمی ناآگاهی که به دنبال جارچیان حکومت میافتند؛ به بهایی اندک، رای به بردگی خود و سیطره الیگارشیهای حاکم بر جمهوری اسلامی میدهند. استدلالهای آنان را در این مجموعه پادگفتارها، دقیقتر نگاه خواهیم کرد و خواهیم دید که بحثهایشان بنیانی سست دارند که مخاطبین را به تسلیمطلبی و پذیرش سیطره این حکومت نفرتانگیز فرامیخوانند. به بیان شاملو، اینان میاندیشند «که پیروزمند مقدستر است!» این استدلالهای بیمایه درست در دورهای کاربرد پیدا میکنند که در اثر یک دوره طولانی نبرد که با موفقیت قطعی و سرنگونی جمهوری اسلامی همراه نبوده است، ملاک ارزش و ضدارزش؛ درست یا نادرست؛ از دست میرود. ملاک این است که چه کسی «زور» بیشتری دارد؟ از زور میتوان توانگری مالی، قدرت مسلح، تعداد رسانههایی که به سوی افکار عمومی نشانه رفتهاند و جوّ غالب اجتماعی و فاکتورهایی از این دست را فهمید.ـ
این استدلال تسلیم به قدرت حاکم، تازه نیست. «بستهبندی» استدلالها کمی عوض شده است ولی در هر دوره شاهد چنین رویکردی هستیم. اولین مواردی که در تاریخ معاصر خواندم، مورد دکتر محمد علی فروغی، نخست وزیر رضاخان بود که نوشته بود: «در کف شیر نر خونخوارهای…غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟!» اما، تسلیم و رضا، کفایت خواست رضاخان را نمیداد و فروغی را برکنار کرد تا این که رضاخان توسط متفقین از سلطنت کنار گذاشته شد و فروغی دوباره به نخست وزیری رسید.ـ
در سال 1357 و 1358، در ماههای پس از روی کارآمدن جمهوری اسلامی و اولین حملات چماقداران و فالانژها به کتابفروشیها و میتینگها، در روزهای حمله به کردستان و ترکمن صحرا، در روزهای حمله به حقوق زنان و محرومیتهای شغلی، تکه کلام دیگری از تسلیمطلبان آن زمان شنیده میشد: «هر کی خر شد، ما پالونش، هر کی در شد، ما دالونش!» درست در همین زمان بود که جماعت فرصتطلب و منفعتطلب به لقب «اعضای حزب باد» مفتخر شدند!ـ
تفاوت «آن موقع» و «این موقع» در چیست؟ «آن موقع» ما شاه را سرنگون کرده بودیم، مردم در کارخانجات، ادارات، دانشگاهها، کوچه و خیابان و… برای حقوق از دست رفته خود، مبارزه میکردند. در کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان، سیستان و بلوچستان روز به روز بر آگاهی و امید مردم برای به رسمیت شناخته شدن حقوق بدیهی خودشان، افزوده میشد. به بیان دیگر، سطح مبارزه طبقاتی و اجتماعی بالا بود و جمهوری اسلامی به راحتی نمیتوانست، مردم را به بردگی دائم وادار کند.ـ
اما، «این موقع» چی؟ این را در بخشهای دیگری از نوشته دقیقتر توضیح خواهم داد. اما ویژگی خصلتنمای دوره سیاسی کنونی در فضای ایران، این است که نقش فعال و سخنگویی را یا تئوریسینهای رژیم در دست گرفتهاند و یا مخالفان متزلزلی که از طبقه متوسط شهری برخاستهاند. ایشان عادت کردهاند که به سنت توتالیتر جمهوری اسلامی، هر گونه صدای دیگری را با خشونت (اعم از خشونت کلامی تا خشونت فیزیکی و یا حتی پلیسی) در نطفه خفه کنند و خود را سخنگوی «جامعه» بخوانند. اولین پرسش بیپاسخ از این جماعت این است که به سادگی بپرسیم: «کی به تو گفته که به جای من و ما تصمیم بگیری و حرف بزنی؟!» همین پرسش ساده و بدیهی، امروزه در تمام بحثها گم میشود و به راحتی از پاسخ به آن طفره میروند و یا موضوع را عوض میکنند!ـ
مشکل اما، از سوی «من و ما» نیز هست! اگر ما به روشنی سخن نگوییم، اگر ما قدرت آلترناتیوی را در مقابل چنین قدرتهای اهریمنی به وجود نیاوریم، انتظاری از جبههی حاکمان نباید داشت. آنان خوب و خوش و خندان به غارت مردم و چاپیدن منابع طبیعی کشور ادامه خواهند داد؛ برای حفظ قدرتشان تعداد بیشتری تفنگچی عازم کشورهای دیگر میکنند؛ برای «آینده خود و فرزندانشان» پولهای بیشتری در بانکهای کانادا، امریکا و اروپا ذخیره میسازند.ـ
از این مقدمات چه نتیجهای بایستی گرفت؟ پاسخ من این است که برای هر زهری، پادزهری هست. برای هر گفتار مسموم و عوامفریبانهای «پادگفتار»ی هست! در این مجموعه که به تدریج منتشر خواهد شد، نخست گوشههای مختلفی از سیاست سرکوب طبقاتی و اجتماعی و گفتمانهای تسلیمطلبانهای را نشان خواهیم داد. سپس در قدم بعدی و با نگاه دقیقتر، همبستگی درونیای را بررسی میکنیم که جهت عمده حرکت سیستم جمهوری اسلامی را به سوی کیفیت پیچیدهتری در سرکوبگری طبقاتی، اجتماعی و سیاسی نشان میدهد. برای مقابله با چنین سیاست پیچیده سرکوبگری طبقاتی راهی شایسته باید اندیشید. کارگران، زحمتکشان و روشنفکرانی که خود را در اردوی کار و اردوی ستمدیدگان تعریف میکنند، نیاز به روشهای دقیقتر و پختهتری دارند که نشان از رشد آگاهی رهاییبخش و بلوغ طبقاتی در جامعه ما خواهد داشت. اگر دشمن طبقاتی ما، حاکمان جمهوری اسلامی و دار و دستههای ضربت آنها، تیغ سلاحهایشان را علیه جنبش رهاییبخش و مردمی تیز میکنند، در اردوی ستمکشان و آزادیخواهان پیگیر نیز درنگ جایز نیست. نبایستی همچون روزهای روی کارآمدن حکومت اسلامی تا کشتار دهه شصت و به ویژه کشتار سراسری تابستان 67، فاجعهای بزرگ رخ دهد تا متوجه شویم، مردم را دارند به مسلخی میبرند که باز به قول شاعر بزرگ مردم، احمد شاملو، خودشان „عارفانه به کیفر خویش تن در دهند“.ـ
با این پیش درآمد شتابزده، آرام آرام وارد بحث خواهیم شد… (ادامه دارد)ـ
همایون ایوانی
دوم ژوئن 2017
ـ[1] آقاي چوخ بختيار، صمد بهرنگي، مجموعه مقالات، 1348، انتشارات روزبهان، ص 290، همچنين نگاه کنيد به