متن نامه شریفه محمدی، ‌فعال کارگری محکوم به اعدام

متن نامه شریفه محمدی، ‌فعال کارگری محکوم به اعدام
و محبوس در زندان لاکان رشت برای پسرش آیدین

با عشق به زندگی و نام و یاد همه آنان که ارزش‌های انسانی و زندگی را پاس داشتند و پاس می‌دارند…

نازنینانم: از ۱۴ آذر ۱۴۰۲ که در یک روز عادی پاییزی، مثل همه روزهای دیگر، در حین بازگشت به منزل، در خیابان و در داخل یک ماشین دستگیر شدم!! تا به امروز که روزهای آغازین سال نو (سال ۱۴۰۴) را سپری می‌کنیم، بیش از ۱۵ ماه گذشته است. همیشه تصور می‌کردم که تحمل دوری از آیدین عزیزم را ندارم. اما الان می‌بینم که مثل خیلی از مادرها، نه‌تنها طاقت دوری فرزندم را پیدا کرده‌ام، بلکه فراتر از آن، حتی تحمل رنج‌ها و سختی‌هایی را نیز که علاوه بر دوری او بر من تحمیل می‌شود دارم. رنج‌ها و سختی‌هایی که عده‌ای با گزارش غیرواقعی، به ناحق بر من تحمیل کرده‌اند و در صددند تا با همین گزارش‌ها و ادعاهای نادرست و غیرواقعی زندگی را نیز از من بگیرند… بازنشر از کمپین دفاع از #شریفه_محمدی ۱۴ فروردین ۱۴۰۴ @collective98

گوشه‌ای مخصوص شریفه

(ارسالی به بیدارزنی)

«گل، گیاه، سبزی، برگ سیر، قلمهٔ گیاه… در بند قرنطینهٔ لاکان رشت همراه می‌شود با نام شریفه محمدی.

پیش از بازداشتم شریفه محمدی را از نزدیک نمی‌شناختم، بخواهم چند روز هم‌بندی بودن با شریفه را خلاصه کنم، زنی جسور، مصمم، تمیز و‌ مرتب که در گوشه‌ای از بند قرنطینه با اندک وسایلی که می‌شود نگه‌داشت در سبد میوه‌هایی که روی هم متصل کرده است همراه با عکسی از فرزندش آیدین روی دیوار، انگار که نظاره‌گر تابلویی نقاشی باشیم، سعی می‌کند روزها را به امید آزادی بگذراند…

بعد از دیدن نقاشی با دست اشاره می‌کند: «اول عکسش اونجا بود، حکم‌ام که اومد عکسش رو برداشتم، بغلش کردم…خیلی گریه کردم، بعد گذاشتمش اونور».
صبح‌‌ زود که بیدار می‌شود در تختش یا روزنامه‌ای در دست دارد یا در‌حال نوشتن در دفترش است. در زمان محدودی که برای هواخوری وجود دارد، در طولانی‌ترین‌ محیط حیاط می‌دود، طناب می‌زند و متوقف نمی‌شود.
با خواندن رنج‌نامه‌اش، چهره و صدایش که بیش از آنچه نوشته است برایم گفت بود از جلوی چشمم کنار نمی‌رود…».

اتود با خودکار از بند قرنطینه زندان لاکان رشت/ ۲۵ اسفند ۱۴۰۳

شصت‌وسومین هفته‌ی کارزار «سه‌شنبه‌های نه به اعدام» در ۳۸ زندان کشور

رد دوباره‌ی اعاده دادرسی پخشان عزیزی و اتهام «بغی» علیه کریم خجسته

با پایان تعطیلات نوروزی، که طی آن میزان اعدام‌ها به‌طور نسبی کاهش یافته بود، بار دیگر شاهد افزایش چشم‌گیر صدور و اجرای احکام اعدام هستیم. در روزهای اخیر، شمار زیادی از زندانیان برای اجرای حکم به قرنطینه منتقل شده‌اند. از جمله روز دوشنبه، دست‌کم ۱۰ زندانی در زندان قزل‌حصار به «بند امن» منتقل شدند که نشان‌دهنده‌ی احتمال قریب‌الوقوع اجرای حکم اعدام آنان است. هم‌زمان با این تشدید سرکوب، شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در پایان پنجاه‌وهشتمین نشست خود در ژنو، با تصویب قطعنامه‌ای، نقض گسترده‌ی حقوق بشر در ایران را محکوم و مأموریت «گزارشگر ویژه» و «هیئت حقیقت‌یاب مستقل» را برای یک سال دیگر تمدید کرد. در این قطعنامه، دامنه‌ی مأموریت هیئت حقیقت‌یاب از قیام ۱۴۰۱ فراتر رفته و شامل سایر جنایات نظام و جمع‌آوری اسناد و مدارک برای پیگرد قضایی مسئولان نیز شده است.
همچنین در همین هفته، پارلمان اروپا با صدور قطعنامه‌ای، موج گسترده‌ی اعدام‌ها در ایران و تأیید احکام اعدام مهدی حسنی و بهروز احسانی را محکوم کرده و بار دیگر خواستار آزادی تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی و تروریستی اعلام شدن سپاه پاسداران از سوی اتحادیه اروپا شده است.
با این‌حال، حاکمیت جمهوری اسلامی بی‌اعتنا به فشارها و اعتراضات داخلی و بین‌المللی، همچنان به روند سرکوب و صدور احکام مرگ ادامه می‌دهد. برای نمونه، اعاده دادرسی پخشان عزیزی، زندانی سیاسی کُرد، برای دومین‌بار از سوی دیوان عالی کشور رد شده و خطر اجرای حکم اعدام او بیش از پیش افزایش یافته است. همچنین، کریم خجسته، دیگر زندانی سیاسی در زندان لاکان رشت، به اتهام «بغی» متهم شده که می‌تواند مقدمه‌ی صدور حکم اعدام برای او باشد.

ما، اعضای کارزار «سه‌شنبه‌های نه به اعدام»، ضمن اعلام نگرانی عمیق از افزایش تهدید اجرای احکام اعدام علیه زندانیان سیاسی و عقیدتی، این احکام را قاطعانه محکوم می‌کنیم و نسبت به گسترش اعدام زندانیان با جرایم غیرسیاسی محکوم به اعدام هشدار می‌دهیم. همچنین ضمن قدردانی از حمایت‌های بین‌المللی، خواستار آن هستیم که جامعه‌ی جهانی ادامه‌ی هرگونه رابطه یا معامله با جمهوری اسلامی را مشروط به لغو کامل مجازات اعدام کند.

زندان‌هایی که در هفته‌ی شصت‌وسوم (سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴) در اعتصاب غذا شرکت می‌کنند: اوین (بند زنان، بند ۴ و ۸)، قزل‌حصار (واحد ۳ و ۴)، کرج، تهران بزرگ، خورین ورامین، چوبیندر قزوین، اراک، خرم‌آباد، اسدآباد اصفهان، دستگرد اصفهان، شیبان اهواز، سپیدار اهواز (زنان و مردان)، نظام شیراز، عادل‌آباد شیراز (زنان و مردان)، برازجان، رامهرمز، بم، کهنوج، طبس، جوین، مشهد، گنبدکاووس، قائم‌شهر، لاکان رشت (زنان و مردان)، رودسر، حویق تالش، دیزل‌آباد کرمانشاه، اردبیل، تبریز، ارومیه، سلماس، خوی، نقده، میاندوآب، سقز، بانه، مریوان، کامیاران.

لازم به ذکر است گزارش‌های هفتگی کارزار «سه‌شنبه‌های نه به اعدام» از این پس در لینک زیر منتشر خواهد شد. همچنین، تمامی بیانیه‌های پیشین نیز در این کانال در دسترس هستند. از همه رسانه‌ها، مخالفان حکم اعدام، همراهان و حامیان می‌خواهیم برای اطلاع‌رسانی بیشتر، لینک زیر را بازنشر دهند:

https://t.me/No_To_Execution_Tuesdays

ضرب‌وشتم مهرگان نام‌آور توسط ماموران لباس شخصی در دهدشت

مهرگان نام‌آور، شاعر و نویسنده اهل دهدشت، روز سه‌شنبه ۱۲ فروردین‌ماه مورد حمله‌ی نیروهای لباس شخصی قرار گرفته است. این حمله توسط «دو مرد و یک زن با پوشش مقنعه و ماسک با خودرو پژو سفیدرنگ» پس از تعقیب و گریز و متوقف کردن خودروی وی صورت گرفته است. او از ناحیه‌ی چشم، صورت و پاهای خود آسیب جدی دیده است و پس از ضرب‌وشتم نیز تلفن همراهش توسط مامورین، ضبط می‌شود.

مهرگان نام‌آور روز ۲۷ اسفند ۱۴۰۳ با قرار تودیع وثیقه، به‌صورت موقت از زندان آزاد شده بود.

نامه‌ی پرشنگ، خواهر پخشان عزیزی: «به همه بگو پخشان، دلش گرم است»

از متن:_ می‌خواهی بروی آنجا چه‌کار کنی پشی (پخشان) گیان؟

بروبر نگاهمان کرد و گفت: «واقعاً می‌پرسید یا شوخی می‌کنید؟»

سکوت کردیم. فهمید سوال جدی است. بابا و مامان دوست داشتند پشی (پخشان) بماند مهاباد پیش خودشان. گفت: – «نمی‌بینید اوضاع را؟ نشنیدید پنج هزار دختر ایزدی را دریده‌اند؟این همه آدم را  که آواره کوه و بیابان شدند ندیدید توی اخبار؟»

– توی این سرزمین همیشه جنگ بوده دخترم، همیشه یک جای خاورمیانه جنگ بوده و آدم‌ها از خانه‌هاشان آواره شده‌اند…

می‌دانستم این حرف‌ها پشی را از تصمیمش منصرف نمی‌کند.

گفت: – «اگر ما جای آنها بودیم و اگر آواره کوه و بیابان شده بودیم و آنها سکوت می‌کردند و بی‌خیال ما  می‌شدند، رباره‌شان چه فکری می‌کردیم؟»

_ آخر یکی دو جا که نیست پشی گیان، امروز آنجا جنگ است. دو روز دیگر یک جای دیگر..

– «جایش مهم نیست پدر جان، آدم‌ها مهم‌اند. عراق، سوریه، فلسطین، شنگال، حلب، غزه، لبنان… هر جا که جان آدم‌ها در خطر است، باید رفت و بی‌خیال نبود. لااقل می‌شود زخم‌ها را تیمار کرد. وسط جنگ، آواره‌ها بدون مدد، جان سالم به در نمی‌برند. اسم مکان‌ها را بردار پدر، به جایشان اسم آدم‌ها را بگذار: هانیه، احمد، هیوا، ماجد، لیلا، سارا. جان آدم‌هاست که بازیچه شده. سرزمین‌ها بدون آدم‌ها برهوت‌اند پدر».

نگاهم می‌کند. انگار چیزی ازم پرسیده باشد و من غرق در افکارم بوده‌ باشم و نشنیده‌ باشم. از نگاهم خوانده که حواسم نیست. می‌گوید:  «نگفتی هوگر چطور است؟»

متن کامل نامه را در لینک زیر بخوانید: https://shorturl.at/hh97A

برای بار دوم، اعاده‌ی دادرسی پخشان عزیزی در دیوان عالی رد شد

دیوان عالی کشور برای دومین‌‌بار درخواست اعاده دادرسی پخشان عزیزی، زندانی سیاسی کورد محکوم به اعدام را رد کرد.

مازیار طاطایی، یکی از وکیل مدافعان پخشان عزیزی با اعلام این خبر گفت که شعبه رسیدگی‌کننده، بدون مطالبه پرونده اصلی و صرفاً بر پایه تشخیص خود، دفاعیه‌های وکلای پرونده را «بلادلیل» دانسته و رد کرده است.

این دومین‌بار است که درخواست اعاده دادرسی پخشان عزیزی بی‌نتیجه می‌ماند. پیش‌تر، در بهمن‌ماه سال گذشته، امیر رئیسیان، دیگر وکیل مدافع پخشان عزیزی، از رد نخستین درخواست اعاده دادرسی توسط شعبه نهم دیوان عالی کشور خبر داده بود. در همان زمان، مازیار طاطایی اعلام کرد که دیوان عالی کشور با استناد به تبصره ماده ۴۷۸ قانون آیین دادرسی کیفری، با توقف اجرای حکم اعدام موافقت کرده است.

تو را با همان تصویر به خاطر دارم، شریفه‌ی آزاد و رها
نویسنده: فروغ سمیع‌نیا

از اعزام به بیمارستان به‌خاطر پای‌ات برگشته‌ای. می‌پرسم: «شریفه بعد از مدت‌ها چه حسی داشتی از دیدن بیرون، اون هم از پشت شیشه‌ی ماشین؟» می‌گویی: «بیرون همچنان دلگیر بود. همین اوایل شهر که رسیدیم، بچه‌ای رو دیدم که سرش توی سطل زباله بود و مستاصل جستجو می‌کرد، دلم گرفت…»

سکوت می‌کنم. این اولین چیزی است که به چشم شریفه محمدی بعد از یک‌سال دوری از فضای بیرون زندان می‌آید. با خودم فکر می‌کنم چگونه قاضی خودش را راضی کرده تا به تو حکم اعدام بدهد؟

دیوان، حکم اعدام‌ات را نقض کرده و ما خوشحالیم. همدیگر را در آغوش می‌گیریم و تاکید می‌کنیم: «خب معلوم بود که حکم می‌شکنه!حالا گویا اشتباهی در صدور حکم اولیه شده بود. چطور می‌خواستن برای فعالیت صنفی حکم اعدام بدن؟» یکی می‌پرسد: «حالا تموم شد؟ ممکنه باز شعبه‌ی هم‌عرض هم حکم اعدام رو تکرار کنه؟» همه هم‌صدا می‌خندیم و می‌گوییم: «نه! دیگه تموم شد. فقط باید امیدوار باشیم مدت حبس هم جوری باشه که زود آزاد شوی.»

روزی که شعبه‌ی هم‌عرض حکم اعدام را تکرار کرد، من نبودم. نمی‌دانم چطور این شوک که از حکم اعدام اول هم بدتر بود را در زندان تحمل کردی. ممکن است همه‌چیز این همه بی‌رحمانه ادامه پیدا کند و هیچ نهاد، فرد و یا قانونی هم نباشد که چنین روند ناعادلانه‌ای را متوقف کند؟

نوشته بودی بعد از ابلاغ حکم، خودت را جمع کردی تا به ملاقات آیدین بروی و تولدش را این‌بار در سالن ملاقات جشن بگیرید. تصور این‌همه بی‌رحمی همچنان سخت است، با اینکه تو اولین نفری نیستی که چنان بی‌رحمانه مورد شقاوت و ظلم قرار گرفته‌ای، اما ظلم، هرچندبار هم که تکرار شود باز قابل‌پذیرش نیست. شعبه‌ی هم‌عرض دوباره حکم اعدام صادر کرده است. رییس شعبه هم‌عرض، پسر همان قاضی اولی است که به تو حکم اعدام داده بود. پسری بر رای پدرش مهر تایید زده تا زندگی یک انسان دوباره پشت میله‌های زندان به انتظار کورسویی از عدالت سپری شود.

رنج‌نامه‌ای که نوشته بودی را خواندم. حالا همه می‌دانند بخشی از آنچه بر شریفه گذشته چه بوده است. هر چند همه‌چیز را نگفتی. نگفتی که پس از انتقال از سنندج به رشت به اتاق قرنطینه‌ی زندان منتقل شدی. آنجا قبل از آمدن ما وقتی تو تنها زندانی سیاسی زندان لاکان بودی، هنوز قرنطینه بود و انواع زندانیان می‌آمدند و بعد از چند روز به بند می‌رفتند. نگفتی چگونه در آن وضعیت غیربهداشتی زندگی کردی. نگفتی چندین‌بار از سوی زندانیان خاص تهدید شدی. از عفونت پای‌ات ننوشتی و از نبود دکتر متخصص در زندان لاکان که باعث تشدید عفونت انگشت‌ات شد. از نبود اتاق ملاقات و سالنی برای ورزش که به جسم‌ات آسیب زد هم نگفته‌ای. تو اگر بنا بود همه‌ی رنج‌هایی را که در این یک‌سال و چهار ماه متحمل شده‌ای را می‌نوشتی شاید طوماری می‌شد، هر چند می‌دانم که خسته‌ای و حتی توانی برای نوشتن از این‌همه رنج هم نمانده است. اما ما که مدت هر چند کوتاهی با تو هم‌بند بودیم می‌توانیم شاهدانی باشیم بر رنج زنی که که زندگی‌اش از ۱۴ آذر ۱۴۰۲ دستخوش کابوسی عجیب شد و هر روز این کابوس دردناک‌تر می‌شود.

ما رفقایت در بیرون از زندان وظیفه‌ی خود و همه‌ی انسان‌های آزاده می‌دانیم که به چنین حکمی اعتراض کنیم و قوه قضاییه گیلان باید درباره‌ی حکمی که به تو داده پاسخگو باشد و حداقل برای ما دوستان و همشهریان‌ات شفاف بگوید که چرا یک فعال کارگری باید برای فعالیت صنفی‌اش با چنین حکمی روبرو شده و زندگی خود و همسر و فرزندش بیش از یک‌سال دچار چنین بحرانی گردد؟

اما در پایان، اگر تو سال‌ها هم در زندان بمانی، من تو را مانند روز اولی که بعد از مدت‌ها اعتراض، کفش ورزشی در اختیارمان قرار دادند به یاد می‌آورم. همان روزی که بعد از یک‌سال کفش پوشیدی و در هواخوری کوچک زندان همچون آهویی تیزپا می‌دویدی و از شدت شعف فریاد میزدی…

من تو را با همان تصویر به‌خاطر سپرده‌ام. شریفه محمدیِ آزاد و رها. از صفحه‌ی اینستاگرام فروغ سمیع‌نیا

وخامت سلامت مرضیه فارسی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین

مرضیه فارسی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، با وجود وضعیت جسمانی نامناسب از رسیدگی تخصصی پزشکی و اعزام به مراکز درمانی محروم مانده است.

یک منبع مطلع نزدیک به خانواده این زندانی سیاسی ضمن تایید این خبر به خبرگزاری هرانا گفته است: «مرضیه فارسی از بیماری قلبی، سرگیجه‌های مداوم، سردرد، حالت تهوع و ضعف شدید جسمانی رنج می‌برد. وی پیش‌تر نیز به سرطان سینه مبتلا بوده و تحت عمل جراحی قرار گرفته است. اما پس از بازداشت و انتقال به زندان، او را جهت انجام معاینات تخصصی پزشکی به بیمارستان اعزام نکردند. امری که به وخامت وضعیت جسمانی او منجر شده و در حال حاضر سلامت وی در وضعیت نگران‌ کننده‌ای قرار دارد».

مرضیه فارسی در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران، به اتهام عضویت در سازمان مجاهدین خلق به ۱۵ سال حبس محکوم شد و در حال گذران دوران حبس در زندان اوین است.

بیش از دو ماه تداوم بازداشت و بازجویی ارغوان فلاحی در بند ۲۰۹ زندان اوین

خبرگزاری هرانا به نقل از خانواده‌ی وی گزارش داده است: «ارغوان فلاحی بیش از دو ماه است در زندان اوین بلاتکلیف است. در این مدت تحت بازجویی بوده و هنوز به پرونده او رسیدگی نشده است. خانواده و پدر او نیز احضار و بازجویی شده‌اند. همچنین، تاکنون امکان آزادی موقت برای او فراهم نشده است».

او روز ۶ بهمن ۱۴۰۳، در شهرک پرند بازداشت شد.ارغوان فلاحی پیش از این در آبان ماه ۱۴۰۱، همراه با پدرش نصرالله فلاحی و برادرش اردوان به اتهام عضویت در «سازمان مجاهدین خلق» بازداشت شدند. آنها بیش از دو ماه در بازداشتگاه‌های اصفهان تحت شکنجه و بازجویی قرار داشتند.
بازداشت آنها هنگامی بود که در یک مسافرت خانوادگی از اصفهان به شیراز رفته بودند. آنها بعد از اداره اطلاعات اصفهان به زندان اوین منتقل شده و به اتهامات «عضویت سازمان در مجاهدین خلق»، «اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت داخلی و خارجی» و «تبلیغ علیه نظام» توسط قاضی ایمان افشاری محاکمه شدند. بازداشت مجدد او و تلاش وزارت اطلاعات جهت کسب اعترافات اجباری، نگرانی پیرامون وضعیت سلامت وی را تشدید کرده است.

شهین عبدالقادری بیش از دو سال و نیم است که ۳۰۰ ساچمه در سمت راست صورتش دارد.

پس از اینکه در بوکان شهین عبدلقادری ‌(۶مهر)مورد هدف ساچمه، قرار گرفت (۲۷آبان) همسرش، عثمان مامه ربوده شد. حالا نزدیک به ۹۰۰ روز است که شهین این ساچمه‌ها را در سر و صورت خود حمل می‌کند، در حالی که هیچ خبری از همسرش ندارد و نمی‌داند که او زنده است یا جانش را گرفته‌اند.

در این مدت، به دلیل سرکوب و فشارهای امنیتی، نتوانسته‌اند وضعیت خود را علنی کنند. بارها به نهادهای مختلف در استان آذربایجان مراجعه کرده‌اند تا از سرنوشت عثمان مامه باخبر شوند، اما هر بار تنها پاسخی که شنیده‌اند این بوده: «به شما اطلاع می‌دهیم.» و صرفاً گفته‌اند که او زنده است.

قیام_ژینا، قیام علیه اعدام، ژن ژیان ئازادی

نه میبخشیم، نه فراموش میکنیم