سلام شکستگان سالهای سیاه ، تشنگان آزادی
ما دادخواه آرمان رفقایمان هستیم» نخستین پادکست «رادیو دادخواهی» است که به شکلگیری گردهمایی سراسری در باره کشتار زندانیان سیاسی...
رادیو دادخواهی / گردهمایی سراسری درباره کشتار زندانیان سیاسی در ایران / گفتگوهای زندان / یادمان ها / یادمان کشتار زندانیان سیاسی دهه شصت
ما دادخواه آرمان رفقایمان هستیم» نخستین پادکست «رادیو دادخواهی» است که به شکلگیری گردهمایی سراسری در باره کشتار زندانیان سیاسی...
اسناد تاریخی / برگی از تاریخ / جنبش دادخواهی / زندان در ایران / سعید یوسف / شبنامه / گفتگوهای زندان / یادمان ها
در بخش سوم، سعید یوسف به پرسشهای مربوط به دستگیری ۱۳۵۰ و شکنجههای زندانهای شاه، روش بازجوییها، روند قضایی و دادگاه نظامی شاه پاسخ میدهد. برخی نکاتی که در این بخش به آن پرداخته شده است:ـ
ـ • توضیح بخشی از شکنجههای اعمال شده در زندان شاه
ـ • روند دادگاه نظامی
ـ • گذراندن زندان در زندانهای مشهد، اوین، جمشیدیه، قزل قلعه، زندان موقت شهربانی، زندان قصر و تقسیم زندانیان از قصر به زندانهای مختلف، از جمله زندان قزل حصار
ـ • در این دوره، در زندان قزل حصار علاوه بر سعید یوسف، زندانیان دیگری همچون بهروز ارمغانی، سعید پایان، حسین چوخاچی، گرسیوز برومند و… نگهداری میشدند
ـ • آزادی از زندان در ۱۲ خرداد ۱۳۵۳
ـ • اشاراتی به محفلهای مطالعاتی درون و بیرون از زندان در دهه چهل و پنجاه شمسی
ـ • فعالیت پس از قیام بهمن ۱۳۵۷ در چارچوب سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، سپس همراهی با بخش اقلیت سازمان
ـ • در بهار ۱۳۶۱ همراهی با گرایش سوسیالیسم انقلابی درون سازمان چریکهای فدایی خلق ایران تا زمان خروج از کشور
برگی از تاریخ / جنبش دادخواهی / رسانه های تصویری / زندان در ایران / سعید یوسف / شبنامه / گفتگوهای زندان / یادمان ها
تاریخ معاصر ایران، بهویژه با دگرگونیهای شتابزده و پیچیده نیم قرن اخیر، با کاستیهای قابل توجهی در زمینه مستندسازی روبروست. بسیاری از رویدادها و تجربههای مهم به دلیل عدم ثبت دقیق، دسترسی نداشتن به منابع و مآخذ معتبر و یا توجه ناکافی به جزئیات، به مرور زمان در ابهام فرو میروند و حقیقت جای خود را به روایاتی نامعتبر و یا حتی دروغین میسپارد. برای پرهیز از تاریخ دروغین و تحریف شده و به ویژه در زمینه تاریخ جنبش چپ انقلابی ایران، به سراغ گفتگو با معاصرانی رفته و خواهیم رفت که در دل این رویدادها حضور داشتهاند. از نزدیک شاهد رخدادهایی بودهاند که میتوانند با ارائه روایتهای دست اول و معتبر، پایههای محکمتری برای پژوهشهای تاریخی ژرفتر و دقیقتر فراهم کنند. این گفتگوها نه تنها به روشن شدن زوایای پنهان تاریخ کمک میکنند، بلکه امکان انتقال تجربیات و دانش نسل پیشین جنبش به نسلهای آینده را نیز فراهم میآورند. شبنامه مجموعه گفتگوهایی را به صورت کتبی یا شفاهی با چهرههای شناخته شده در جنبش چپ ایران تحت عنوان „برگی از تاریخ“ تدارک میبیند که گفتگوی کنونی از این مجموعه را با سعید یوسف از ادیب و شاعر گرانقدر و از کادرهای برجسته سازمان چریکهای فدایی خلق ایران اختصاص دادهایم. شما را به شنیدن و دیدن این گفتگو دعوت میکنیم.ـ
پس از آشنائی برادرم ناصر کريمی با همايون اين دوستی به رفاقتی جاودانه/پایدار منجر شد. يکی ديگر از رفقای اين گروه هوشنگ ترهگل بود که در همسايگی ما در یک مغازهی سلمانی کار میکرد. او آرایشگر بود و بعدها موی سر بچه ها را هم هميشه وی اصلاح می کرد. هوشنگ از نوجوانی به کار مشغول شده بود و در غیاب پدر تلاش می کرد بخشی از هزینه خانواده را برای کمک به مادرش تامین کند.
ناصر کریمی به علت وضع بد مالی اجبارا ترک تحصیل کرده و مغازه بلور فروشی پدرم را اداره میکرد. خانه ما و مغازه که در کنار هم بودند، عملا پاتوق بچه هایی شد/بود که به قول آن دوره ای ها کله شان بوی قورمه سبزی می داد! ـ
همایون برای ساواک یک زندانی عادی نبود. مسئله این نبود که چگونه اطلاعاتی را از او بگیرند. این را تجربه کرده بودند و میدانستند که سودی ندارد. کار از شلاق گذشته و به جزغاله کردن روی اجاق برقی رسیده بود. اما حاصل تمام شکنجهها این بود که همایون بجای گفتن قرارهائی که با اسدالله مفتاحی (فدائی شهید) داشت، مأمورین را به سر قرارهای دروغین میبرد و ساعتها در خیابانها میچرخاند و تفریح میکرد و بعد آنها را خسته و کوفته و زوزه کشان از فرط یأس و خشم به زندان بازمیگرداند تا دوباره به جان او بیفتند. نه، مسئله چگونگی گرفتن اطلاعات نبود. مسئله این بود که چگونه او را مهار بزنند و آرام نگه دارند و از خشم او مصون بمانند. چون یک لحظه غفلت کافی بود که همایون، بازجوئی را بسوی پنجره بکشاند و قصد کند که او را به بیرون پرتاب کند یا شلاق را از دست او بیرون بکشد و متقابلا به جانش بیفتد. از همین رو بود که در مراحل بازجوئی و تا مراحل نزدیک به محاکمه، همیشه به پای همایون زنجیر میزدند. در زندان قزلقلعه او برای مدتی سلول مخصوصی در پشت حیاط «ساقی» داشت و گاهی اجازه میدادند به حیاط بیاید و کمی آفتاب بخورد.ـ
صدای زنجیر پای همایون به هنگام راه رفتن، برای زندانیان قزلقلعه صدائی آشنا و تجسم مقاومت و پایداری بود. صدائی که در دلها شور مبارزه میآفرید و آتش کینه را شعلهور میساخت.ـ
به سوالهایتان در حد دانستههایم پاسخ میدهم، پرسیدید: تفاوت بنیادی میان نظرات رفقا پویان-احمدزاده و جزنی را در چه میدانم؟
چون از نظر من این سه رفیق بسیار ارزشمند و برجسته، از سنتها، خاستگاهها و گرایشهای متفاوتی آمدهاند، دارای تفاوتهای بسیار هم هستند: «رفیق بیژن» از خانواده و محیطی کاملا سیاسی و اساسا تودهای و «سازمان جوانان حزب توده» و با نقد حزب توده و نوعی فکر کمینترنی، «رفیق مسعود» از خانواده ای سیاسی ملی-مذهبی و با گرایشاتی شبه مائوئیستی و سوسیال امپریالیستی و جنگ دراز مدت، «رفیق پویان» از خانوادهای فرهنگی، تودهای و متاثر از فرهنگ چپ اروپایی و آمریکای لاتین بیشتر، که در نگاهش ترکیبی از روشها و تاکتیکها را در نظر دارد. اینها سه رویکرد متفاوت، به چشمانداز و پروسه تشکیل حزب داشتهاند. من نگاه رفیق پویان را مدرنتر و بازتر و به روزتر میبینم. ایکاش تمام اینها باقی میماندند و در مبارزهی مشترک، با وجود اختلافات، سرمشق همه میشدند و به این درماندگی
با ضربات ۸ تیر واقعا کمر سازمان شکست یا دقیقاش این است که بگوییم سازمان بی سر شد. با اینکه در ساختار تشکیلاتی پیشبینی شده بود؛ و وجود دستهها و شاخههای مستقل و متفاوت، دلیلش همین بود که ضربات نتوانند به یکباره سازمان را فلج کنند، اما بعد از ضربات ۵۴ که سازمان بخش بزرگی از کادرهایش را از دست داد، از جمله رفیق بهروز ارمغانی را، عملا امکان جدی حفظ استقلال این شاخهها از بین رفت و سازمان را در برابر وضعیت ویژهای قرار داد: فکر جدیتر برای رفتن به سوی کارگران برای تحکیم پایههای سازمان. اجتناب از عضوگیری در میان روشنفکران و دانشجویان، باز بالا گرفت …اما سازمان زیر آتش ضربات مرگبار دشمن قرار گرفته بود و برغم توجه به این نارسایی مهم عملا کار چندانی برای تغییر ساختار خود نتوانست انجام بدهد!ـ
بعد از ضربات ۸ تیر ۵۵ عملا کادرهای درجه ی دو و حتی درجه سه بار مسئولیتها را بر عهده گرفتند و البته تمام تلاش و سعی خود را به کار بردند که سازمان را حفظ کنند. درست در همین دوره که رهبری ضربه خورده بود، گرایش راست، «منشعبین» (خط بیگوند) اوج گرفت و اعلام جدایی کردند که همین باقیماندهی درجه دو و سه را، دچار محدودیت کمّی هم کرد!ـ
توضیح شبنامه تاریخ معاصر ایران، بهویژه با دگرگونیهای شتابزده و پیچیده نیم قرن اخیر، با کاستیهای قابل توجهی در زمینه...
به یاد پایداری و استقامت رفیق“علی باش“ خبر ناگوار بود و تلخ „علی باش“ یکی از زندانیان سیاسیِ سرموضع و...
Mehr