گفتگو با عباس هاشمی درباره تحولات روزهای اخیر ایران و خروج امریکا از توافق اتمی
گفتگو با عباس هاشمی درباره تحولات روزهای اخیر ایران و خروج امریکا از توافق اتمی
م آذری: سلام رفیق هاشم می خواستم با شما صحبتی در مورد خروج آمریکا از برجام و پی آمدهای آن داشته باشم، میتوانم نظر شما را بدانم؟
ع . هاشمی: سلام! خواهش می کنم ، شما خوب می دانید و خودم البته بیشتر از شما که من تخصصی در اقتصاد و حتی سیاست به معنی رایج آن ندارم. این اقدام آمریکا بیش از هر چیز یک فشار شدید اقتصادی ست بر ایران اما به نظر من خروج آمریکا از برجام، به هر حال فرصتی ست مغتنم برای آگاه سازی توده ها و سازماندهی کارگران و زحمتکشان در تشکلهای صنفی سیاسی و ترویجِ مفهوم خودگردانی. این خروج دوره ای از چانه زنی ها و تنش ها را به دنبال خواهد داشت و مطلقا مضر است اگر کسی به درگیری پردامنه و جنگ فکر کند و خودش را به چنین تصوری مشغول کند! گرچه در چشم انداز بر آمد جنبش کاملا محتمل است و تجربه میگوید رفتن به سمت جنگ برای هر دو طرف که شباهت زیادی به هم دارند، مایه خیر و برکت است.ـ
م آذری: یعنی احتمال جنگ را کم می بینید و تمرکز روی آن بی فایده است؟
ع هاشمی: به رغم جنون هر دو طرف احتمال جنگ ضعیف است، مسئله ی ایران با روسیه و سوریه گره خورده و دوگانگی اروپا بر سر ایران هم این احتمال را ضعیف میکند ورنه هم ایران و هم ترامپ جنگ طلب هستند و راه برون رفت خودشان را از بحران در جنگ می دانند. مسئله اما این است که تمدید تحریم ها، و فشارهای اقتصادی و تشدید بحران و فقر و فاقه، بالطبع به بروز انفجارها و نارضایتی جدی در میان مردم می انجامد! این وضعیت به آگاه سازی و اتحاد مردم نیاز دارد. منظورم اینست که این اتفاق یا خروج آمریکا از برجام و تهدیدهای ترامپ نباید این تصور را به وجود آورد که فردا جنگ میشود و یا فورا با فشار اقتصادی بر مردم جنبشهای عظیم سر بر می آورد و اپوزیسیون چپ را در مقابل تسخیر قدرت قرار میدهد! به نظر من حتی در صورت وقوع چنان شرایطی چپ موجود فاقد ریشه و آمادگی ست و باید به جای بلند پروازی و مضحکه شدن و بازی در بساط این و آن به فکر پایه سازی دموکراسی واقعی در میان کارگران و زحمتکشان باشد. ارزیابی من این است که ترامپ در آینده از صحنه سیاست آمریکا حذف خواهد شد و دوباره بازیها و معاملات این ها آشکار و پنهان ادامه خواهد یافت. به همین خاطر می بایست قدری دور نگر بود!ـ
م. آذری: فکر می کنید که مجریان آگاه سازی و سازماندهی کارگران و اپوزیسیون چپ در ایران موجودند؟
ع هاشمی: حتما موجودند. اما نمی دانم با چه تصوراتی کار و ترویج می کنند ، به همین خاطر به خودم اجازه می دهم ملاحظات خودم را بیان کنم.ـ
م آذری: شما در چشم انداز خیزشهای توده ای و بر آمد های سرنگونی خواه می بینید؟
ع هاشمی: حتما می بینم و قبلا هم بوده و حالا باز هم شدیدترش در راه است اما ترامپ هم همین را می بیند و رویش حساب میکند! حساب چپ اما باید با ترامپ فرق داشته باشد چپ به پایین و خودگردانی می اندیشد، ترامپ به بالا و دست چینی از خودفروش ترین ها وطن فروش ترین ها.ـ
م آذری: یعنی حتی در شرایطی که موقعیت انقلابی هم فراهم باشد، چون ترامپ بفکر جایگزین رژیمی دست نشانده است، چپ نباید به فکر تسخیر قدرت سیاسی باشد؟
ع هاشمی: نمی خواهم وارد مسئله کسب قدرت و تعاریف دقیق «شرایط عینی انقلاب» یا «موقعیت انقلابی» بشوم. فقط اشاره می کنم که آگاهی طبقه ی کارگر جزیی از «شرایط عینی انقلاب» است! و بنا به تئوری های کلاسیک، آگاهی طبقه کارگر در پیشگام کارگری متبلور میشود و پیشگام در حال حاضر بسیار از آن دور است.ـ
م آذری: نمیشود همین «حزب» جدید را به عنوان مظهر آگاهی طبقه ی کارگر قبول کرد!؟
ع هاشمی: آن ها با خودشان و شما هم با من مزاح می کنید؟! (خنده) البته بعید نیست در کنار اعلیحضرت صغیر مورد قبول ترامپ واقع شوند. به شرطی که ترامپ بفهمد با مجاهدین نمیشود رژیم را «چنج» کرد و به اپوزیسیون های دیگر روکند! باز گردیم؛ فرق چپ با ترامپ فقط این نیست که اهداف متفاوتی دارد، فرق اساسی چپ انقلابی با ترامپ و بخشی از اپوزیسیون سنتی که اتفاقا گوشه ی چشمی به ترامپ دارد، در اینست که هدف چپ انقلابی تغییری اساسی و یا دموکراسی از پایین است و درست به همین دلیل باید بسیار هشیار باشد. به نظر من اولین علامت هشیاری چپ اینست که فراموش نکند نخستین کسانی که از هرج ومرج و اوضاع شدید بحرانی (مادام که توده های زحمتکش فاقد آگاهی لازم و سازماندهی اولیه هستند) سود می برد، خودِ رژیم و سپس رقبای اش که مورد علاقه ی ترامپ هستند. چپ در این جا نه با شعار و استنکاف بلکه عملا باید به سازماندهی واقعی دمکراتیک و متقاعد کردن عموم کارگران زحمتکشان بپردازد و تجربه ی صد و پنجاه ساله ی آنان را که «نه شاه و نه شیخ» بوده، با نه آمریکا و نه قهرمان تکمیل کند و سامانه های نظری و عملی (شرایط لازم) را برای جنبشی واقعا دمکراتیک ریشه دار و فنا ناپذیر در خیابان و هر مکان، آشکار و پنهان فراهم سازد.ـ
م آذری: شما که ایده هایتان را در مورد قدرت از پایین گفتید، چرا می گویید در مورد مسئله ی قدرت نمی خواهید حرف بزنید!؟
ع هاشمی: بحث قدرت مفصل است .منظورم بحث نظری و توضیحات مبسوط بود که جایش اینجا نیست!ـ
م.آذری:من شنیدم که “چپ”هایی هم استراتژی و هم تاکتیک شان سرنگونی ست، بدون اینکه نیرو یا حضور برای تاثیر در سیاست در فردای جمهوری اسلامی داشته باشند کدام طیف چپ ها از اپوزیسیون سنتی چشم شان به ترامپ است؟
ع هاشمی: طرفدار سرنگونی بودن حق هر گروه و هر فرد ایرانی ست، حتی اگر بدون نیرو باشند و حضور هم نداشته باشند. این از شرایطی بر می خیزد که سرنگونی را ضروری ساخته. اما به عنوان اپوزیسیون برانداز باید حداقل نفوذی معنوی و ارتباط و مداخله ای در فعالیت توده هایی که مدعی رهبریشان هستی داشته باشی ورنه شمشیر در هوا چرخاندن است و اما این که چه کسانی چشمشان به ترامپ است؛ فعلا نمی توان نام برد اما کسانی که به «اعلیحضرت صغیر» دخیل می بندند منطقا مشکلی برای حمایت گرفتن از ترامپ ندارند.ـ
م آذری: با فرض این که تشکل محدودی در ایران موجود باشد. در شرایط قطبی شدن که از یک سو ارتجاع جنایتکار جمهوری اسلامی و از سوی دیگر نیروهای امپریالیستی برای سلطه صف کشیده اند. اعمال سیاست چگونه باید باشد که ضمن دفاع از فرودستان ناخواسته چپ در سیاست کلان یکی از جبهه ها قرار نگیرد؟ تئوری عمل اینجا چه میتواند باشد؟
ع هاشمی: محدودیت کمی چندان مهم نیست ،محدودیت فکری و تجربه اما مهم است. تئوری محصول تجربه و فکر یا تامل است. در جنبش چپ جهانی این مسئله از طرف انگلس به عنوان مثال به روشنی توضیح داده شده که بدون ریشه و پشتوانه ی توده ای و فقدان تشکلهای کارگری که تحت تاثیر ما باشند نباید وارد بازی های سیاسی و به نام طبقه ی کارگر خودمان را در بورژوازی منحل کنیم و به «گمگشته ای بی بازگشت» بدل شویم! چهل سال از تسلط جمهوری اسلامی گذشته و همه جور بازی سیاسی را در بساط دیگران دیده ایم. بخش عمده ی این بازیها توسط نیروهای طبقه ی متوسط صورت گرفته و ربطی به مطالبات کارگران و زحمتکشان نداشته و ندارد، امیدوارم امروز نیروهای انقلابی طبقه ی کارگر و پیشگامان جنبش دموکراتیک به نقش و قدرت کارگران و زحمتکشان و اهمیت استقلال شان پی برده و مروج دموکراسی از پایین و افشاگر توهمات، فرصت طلبان و نیز مانع تکرار سناریوهای قبلی و توسل به ناجی شوند متاسفانه به نظر میرسد که ضرورت تلاش عمومی و متحد برای سرنگونی در جنبش ما هنوز مفهوم «همه با هم» خمینی را با خود حمل میکند و قرار است «وحدت کلمه» هم چنان جای طیف وسیع نقطه نظرات و مطالبات متنوع اقشار و طبقات مختلف را بگیرد و باز یک گرایش خاص خود را بر دیگران تحمیل کند. حال آن که در تجربه ی چهل ساله ی ما و کلیه جنبشهای اجتماعی کاملا مفهوم شده که دموکراسی ستون فقرات اش جنبش کارگران و زحمتکشان و سازماندهی افقی و از پایین با تسخیر خیابان و انتخابات مستقیم و آزاد است!ـ
م آذری: چشم انداز آتی را چگونه می بینید؟
ع هاشمی: وخامت و شکاف در بالا و «بالا بالایی ها» بیشتر میشود، یعنی خروج آمریکا از برجام باعثِ بحرانی شدید در میان دول امپریالیستی به ویژه اروپا و آمریکا هم خواهد شد، و چین از این شکاف سود خواهد برد. «قدرت اقتصادی» آمریکا و نقش ابر قدرتی او تاکنون، این توهم را برای ترامپ به وجود آورده است که به صرف داشتن قدرت اقتصادی و تکنولوژی پیشرفته میتوان هم چنان ابر قدرت و آقای دنیا باقی ماند، «قدرت سیاسی» و منافع اقتصادی اروپاییان و ماکیاولیسم فرانسوی (فرنچ – تئوری) به ویژه و «کمک های غیبی-تروریستی» اما این احتمال را تقویت می کنند که آقای ترامپ را بر سر یک «پل خربگیری» به دام رقبای «هف خط» بیاندازد و او را از صحنه ی سیاست حذف کند! این اما تصوری ست که آینده آن را روشن خواهد کرد. آن چه فعلیت دارد اینست که خروج آمریکا و تحریمهای دوباره رژیم ایران را زیر فشار اقتصادی بیشتری قرار خواهد داد. این رژیم که همواره از بحرانها برای خفه کردن جنبش ها سود جسته از این موقعیت نیز استفاده خواهد کرد و می کوشد جنبشهای اعتراضی را بیش از پیش محدود و سرکوب نماید اما کمتر قادر خواهد بود. متقابلا نیروهای اپوزیسیون چپ می بایست با هشیاری کامل و بدور از خوش خیالی و سراسیمگی به کار آگاهسازی و تشکل کارگران و زحمتکشان و خلع این سلاح همیشگی رژیم و تشویق عمومی برای به دست گرفتن سرنوشت خویش با تسخیر خیابان و محل کار خویش بر آیند.ـ
م آذری: احساس میکنم این رهنمود شما با ارزیابی تان از اوضاع چپ خوانایی ندارد یا در تناقض است، منظورم را رساندم؟
ع هاشمی: بله کاملا روشن است. اما مسئله اینست که در شرایط ویژه مثلا در موقیعیت های انقلابی به خصوص، چیزی شبیه معجزه اتفاق می افتد یعنی گوش ها بنا به تجربه برای شنیدن حقیقت باز میشود، و تازه چپ را می شناسند اما بر خلاف معجزه که غیر قابل شناسایی و فهم است، در این شرایط که نیرو آزاد میشود باید مطالبات و توان این نیروی عظیم را شناخت و درست هدایت اش کرد. آن وقت آن چه که نیست اما ضروریست ساخته میشود.ـ
نکته ی مهم دیگر اینست که امروزه چیزی را باید گفت و شعارها و راهی را باید نشان داد که اساسی و بنیادی ست یعنی چیزی که تامین کننده امنیت جانی و حیات و منافع اکثریت کارگران و محرومان باشد. بیاد بیاورید شعارهای بنیادین چپ را به هنگام قیام ۵۷، نان، مسکن، آزادی و… این ها مطالبات اساسی کارگران و زحمتکشان بوده و هم چنان هست که چپ تخم آن را کاشته و روزی آن را درو میکنند! امروز هم ترویج قدرت به دست مردم، ناجی لازم نداریم، سازماندهی از پایین، ترویج بی اعتمادی نسبت به ترامپ و وعده های دروغین هر ناجی، وظایفی ست عاجل و حیاتی که مردم را تسلیح فکری میکند و فرصت طلبان را خلع سلاح.ـ
م آذری: نقش اسرائیل و مسئله ی سوریه را در این میان چگونه ارزیابی می کنید و اختلافات امپریالیست ها را چگونه می بینید؟
ع هاشمی: اسرائیل شریک استراتژیک آمریکا و آتش بیار معرکه هم هست. ولی جالب است که اسرائیل یا درستتر لیکود، ترامپ و رژیم ایران از یک سنخ و دارای یک منش و روش هستند! اهمیت سوریه ای امن برای اسرائیل کمتر از اهمیت آن برای ایران و پوتین نیست! پشت اسرائیل ترامپ و پشت ایران پوتین ایستاده اند، اروپا کمتر از آمریکا چشم به منافع کلان اقتصادی در این میان ندارد، اما منافع اش را در بود و حیات جمهوری اسلامی می بیند و آمریکا خواهان تغییر نسبت سهمی که دارد و احساس پدر کشتگی اش از ماجرای گروگانگیری هم موضوعی ست ویژه برای انتقام کشی. ـ
م.آذری: اسرائیل مدتی ست قرارگاه های جمهوری اسلامی را در سوریه می زند. با توجه به وضعیت برجام، فکر می کنید حکومت ایران جرات وارد شدن به فاز مقابله به مثل را دارد؟
ع هاشمی: همین دیشب بیست شلیک به مواضع اسراییل کردند! این اما نمی تواند چندان ادامه پیدا کند و گسترش یابد واکنشی نمایشی به تصمیم ترامپ بود! اسراییل هم با صد شلیک جواب داد!ـ
م.آذری: آیا با توجه به وضعیت سیاسی فعلی جمهوری اسلامی و تحریم ها، رفع توهم از اصلاحطلبان و با توجه به اعتراضات تقریبا روزانه کارگران و کشاورزان، مال باختگان، بازنشستگان و معلمان و… میتوان گفت که حکومت خسته و در ضعیف ترین موقعیت خود در ۳۰ سال گذشته است؟
ع هاشمی: هنوز تا خستگی فاصله دارد، اما در بدترین شرایط قرار دارد، فعلا عصبانی و هار است و در مقابل تظاهرات امروز تهران و مشهد و چندین شهر دیگر که شعار مرگ بر خامنه ای می دادند واکنش تند نشان داد و چندین نفر زخمی و دستگیر شدند! اگر تظاهرات با اعتصابات تکمیل شود و ادامه یابد، نوبت خستگی فرا می رسد.ـ
م آذری: اروپا ظاهرا مخالف سیاست امریکاست. آمریکا جهت سود بیشتر خودش برای اروپا محدودیت های اقتصادی ایجاد می کند. آیا مسئله ایران را در این مناسبات هم میتوان جستجو کرد؟ اینجا اروپا می تواند در سیاست کلی دو راه داشته باشد، یا به قیمتی ایران را بفروشند و یا به بهانه مقابله با سیاست آمریکا از ایران امتیازاتی بگیرند. مواضع چین و روسیه را کجا می بینید؟ قیمت آن ها برای ایران چه می تواند باشد؟
ع هاشمی: اروپا واقعا مخالف سیاست آمریکا ست، ظاهری نیست. این اما دو تاکتیک و روش متفاوت است برای جلب منفعت بیشتر ! در این میان البته که باج و امتیازاتی هم از ایران و روسیه می گیرند. و حتی«دو دوزه» هم هستند. دومین میداند بعد از ایران نوبت روسیه است در مورد «فروختن ایران» اگر سمبه ی آمریکا عملا هم پر زور باشد و احساس ضرر و خطر کنند هم روسیه هم اروپا، ایران که نه، مادر خودشان را هم می فروشند! این ارثیه سوداگرانه ی بناپارت* در قاموس تجارت و رقابت امپریالیستی نهادینه شده ست؛ منفعت و دیگر هیچ.ـ
ـ * ناپلئون بناپارت بر آن بوده است که «همه چیز حتی مادر من قابل فروش است اما هر چیز قیمتی دارد» انیس نقاش و بختیار و هکذا!ـ
ـ ۱۱ می ۱۳۹۷