با یاد علی اشترانی – ما بی چرا زندگانیم
با سلام
من یکی از زندانیان سیاسی سالهای ۶۰ هستم.مطلبی در رابطه با اعدام رفیق علی اشترانی در تاریخ ۱۹ فروردین ۱۳۶۲ در سایت گفتگوهای زندان خواندم .در ارتباط با این موضوع خاطرهای به یادم آمد که به نظرم آمد،بد نباشد آنرا برایتان فرستاده ،تا در صورت صلاحدید آنرا در معرض دید خوانندگان این سایت بگذارید.
با سپاس فراوان از زحماتتان
صبح یک روز بهاری است،برای هواخوری مرا به خارج از بند آوردهاند.تنها در حیاط قدم میزنم و غرق در افکار دور و نزدیک هستم.هر از چند گاهی نگهبان با کوبیدن پوتینش به پلههای برجک مرا متوجه خودش میکند.چند دقیقه از قدم زدنم نگذشته که صدای سوتی نگاهم را به طرف خودش میکشاند،در مسیر برگشت نگاه میکنم تا ببینم نگهبان متوجه چیزی شده یا نه؟خوشبختانه نه. دوباره به سمت آمدن صدای سوت نگاه میکنم،آنجا دریچهٔ کوچکی هست که از یکی از اتاقهای بند به هیات باز میشود.
باورم نمیشود،علی از قاب کوچک پنجره با لبخند همیشگی ش که دنیایی محبت و صفای رفیقانه در آن موج میزند،نگاهم میکند….دوباره برمیگردم و در بازگشت با حرکات لب حرف میزنیم. چشمانش درخشندگی همیشگی را دارد،انگار نه انگار که قرار است او را اعدام کنند و لبخندش همانند لبخند ابتدای احوالپرسی سر قرار تشکیلاتی در خیابان است و شاید امیدبخش تر. احساس میکنم نیرویم برای مقاومت چندین برابر شده است ۲۸ سال از اعدام علی میگذرد اما هیچ چیز نتوانسته خاطره آنروز را از ذهن من و خاطرات روزهای بودن با علی را از خاطرم ببرد.او هنوز هم برایمان الگوی انسانی کمونیست و وفادار به آرمان جامعه سوسیالیستی میباشد
یادش و آرمانش گرامی و جاودانه بادیادش و آرمانش گرامی و جاودانه باد