نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم“ – باقر مرتضوی“
„به یاد محمد على پژمان“
احساس میکنم که نباید نام هیچ یک از قربانیان رژیم جمهوری اسلامی از یادها برود. این حداقلِ کاری است که میتوان انجام داد. کشتار را نیز نباید به سال 67 و یا گروهی ویژه محدود کرد. میتوان به شکل نمادین روزی از روزهای سال را برگزید که یادمانی باشد عمومی از تمامی کشتهشدگان. از قربانیان که ایدئولوژیزدایی بکنیم، از همان فردای انقلاب که حاکمیت به خمینی و پیروان او رسید، انسانکشی نیز آغاز شده است. در سکوت ما یک به یک به رگبار بستند تا نوبت به ما رسید. کشتند و کشتند و کشتند تا بر جنازه قربانیان حاکمیت خویش مستحکم کنند. و حال ما ماندهایم و یاد این عزیزان. فکر میکنم برای یادآوری در تاریخ هم که شده، نام بردن از آنها و یا روایت خاطرهای، در واقع یک گرامیداشتِ تاریخی خواهد بود. آنچه در اینجا خواهید خواند در همین راستا نوشه شده است. امیدوارم کسانی دیگر یافت شوند و این یادداشت را کاملتر کنند.
محمدعلی پژمان یکی از این افراد است که یاد او در ذهنم جاوید است. محمدعلى پژمان معروف به على كاكو متولد سال هزار و سیصد و بیست و شش در شيراز بود. او از فعالين كنفدراسيون در مونیخ بود. پنداری فعالیت سیاسی در محدوده یک شهر برایش آنقدر کم بود که براى گسترش بُعد فعاليت مبارزاتىاش به شهر كلن رفت. در این شهر در شمار فعالترین دانشجویان کنفدراسیون واحد كلن شد.
این فعالیت نیز انگار برای علی بسیار اندک بود. با تنى چند از دوستانش تصميم گرفتند یک سازمان چپ و كمونيستى تشکيل دهند. على در این راه جزو بنيانگذاران و يكى از مسئولين گروه تازه تاسيس شدهی „گروه انقلابیون ماركسيست- لنينیست“(پیکار خلق) شد. همزمان با انقلاب، زمانی که تب مبارزه بالا گرفت و کس را یارای ساکت نشستن و ناظر بودن نبود، على نيز راهى ايران شد تا درمبارزات ضد سلطنتی داخل کشور شرکت فعال داشته باشد.
او در ایران در ادامه مبارزه همراه گروهاش با سازمان پيكار در راه آزادى طبقه كارگر متحد شد. و به يكى از اعضای هيئت تحريره نشريه پيكار انتخاب گردید. با یورش جمهورى اسلامى به نيروهاى انقلابى على نيز در سال 1360 دستگير شد. شنیدهام که در زندان اول ماه مه (روز طبقه کارگر) را همراه عدهای از هم بندانش جشن گرفته بود. متأسفانه در زندان به بیماری سخت سرطان دچار آمد. در زندان شلاق بود و شکنجه. از دکتر و دارو و مداوا خبری نبود. علی میبایست از یک سو با سرطان مبارزه کند و از سوی دیگر در برابر شکنجه. او جز تنی ضعیف و ارادهای والا چیزی نداشت. در برابر جمهوری اسلامی ماند، مقاومت کرد. اگرچه در برابر سرطان ضعیف بود و رنجور، اما بر آرمانهای خویش پای فشرد و این خوشايند رژيم جنایتکاراسلامى نبود تا اينكه او را به سال ١٣٦٧ در زندان حلقآويز كردند.
من هر گز مبارزه و تلاش پیگیرانه علی را برای آزادی، برابری و سوسیالیسم فراموش نخواهیم کرد یادش و نامش در دل من و تمامی رفیقانش همیشه زنده و جاوید خواهد ماند.