متن سخنرانی نجمه موسوی-پیمبری در هفتمین گردهمایی سراسری درباره کشتار زندانیان سیاسی در ایران، 29 سپتامبر- اول اکتبر 2017

نجمه موسوی-پیمبری
نجمه موسوی-پیمبری

آن كه گذشته را كنترل مي كند آينده را كنترل مي كند و آن كه حال را كنترل مي كند به كنترل گذشته مشغول است
رمان 1984 نوشته ژرژ اورول

گذشته هرگز نمی‏میرد. گذشته در واقع نگذشته است.
ویلیام فاکنر

چند روزي است از تاريخ و جعل تاريخ مي‏گوييم و دوستان هر يك بر گوشه ‏اي از اين مفهوم شعاع نوري انداختند و ذهن ما را روشن‏تر كردند.
و اما من بر اين صحنه حضور يافتم تا كلامي چند در رابطه با نقش مجله‏ ي آرش كه افتخار هيجده سال همكاري و سال‏ها دبيري ‏اش را به عهده داشتم بگويم. اما پيش از آن و به عنوان مقدمه شايد بد نباشد بگويم من و شاید جمعی از ما چگونه با تاريخ آشنا شدیم.ـ

هيچ از يك كتاب‏ هاي تاريخ و جغرافيا نتوانستند اهميت اين دروس را در زمان تدريس‏ شان روشن كنند. نه با ابعادشان، چرا كه اندازه‏ ي اين كتاب ‏ها بزرگ ‏تر از ديگر كتاب‏هاي درسي بود و نه با نقاشي‏هاي رنگارنگ‏شان که شبیه تابلوهای کاراواژ بودند. همه داستان پادشاهاني بود که بر دشمن ظفر يافته بودند و گاه او را مانند حيواني زير پا له مي ‏كردند در حالي كه خود بر اسب، استوار نشسته بودند، و يا به كشوري لشكر كشيده بودند و با جواهرات بسيار بازگشته بودند.
می ‏خواندیم بي ‏آن كه بدانيم اكنون آن كشور در همسايگي ماست، بي ‏آن كه بفهميم پايه و أساس اين لشكركشي‏ ها چه بوده. در دبیرستان نيز بايد هر آن چه به نام تاريخ به خورد ما مي‏دادند را از حفظ كرده و موقع امتحان پس مي‏داديم، كه داديم تا نمره بگيريم كه اغلب نمره‏ ي خوبي هم نصیب چند تنی از ما می‏شد، اما اين‏ ها همه باعث نشد به درك اهميت اين رشته ‏ي درسي برسیم. در سال ‏های آخر دبیرستان بودم که با نظرات چپ آشنا شدم، با دوستاني كه بسيار بزرگتر از من بودند شروع به خواندن تاريخ كردم، آن هم نه فقط تاريخ ايران بلكه تاريخ كشورهاي دور و نزديك. البته که بیشتر توجه‏ مان به تاریخ مبارزات این کشورها بود و باز هم به شکلی کلی و بدون نگاهی انتقادی. که اساساً نقد را آموزش ندیده بودیم. شک کردن گناه محسوب می‏شد و از همه مهم‏تر منبعی نبود تا با دسترسی به آن به تعریف دیگری برسی.
انقلاب شد. انقلاب، اسلامی شد و رژیم جمهوری اسلامی در همان ابتدا با حمله به سفارت امریکا با تکیه به سندهایی که ظاهراً از سفارت به دست آورده بود و هم چنین اسناد ضبط شده از ساواک شاه به افشای افراد پرداخت. از همان جا بود که تاریخ سازی ‏شان شروع شد بی آن که نیروهای فعال، روشنفکران به چند و چون این اسناد شک کنند. آن‏ها از همان روزها در صدد ریسیدن نخ همان طنابی بودند که بعدها افراد وابسته به رژیم شاه، شخصیت‏ ها، سازمان‏ ها وغیره را با آن از سر آویزان کردند. به این معنی که تمام تاریخ ایران، مبارزاتش را دیگرگونه جلوه داده و به نسل بعد منتقل کردند.
سلسله ‏ي پهلوي تاريخ را به رنگ و لعابي كه خود مي ‏پسنديد بر صفحات درج كرده بود، آنها دوران قاجار را سیاه کردند، خمینی دوران پهلوی را یکسره لجن مال کرد.ـ

سال ‏ها بعد وقتي به ضرب و زور انقلاب اسلامي شده از كشور رانده شدم بيشتر و بيشتر به اهميت تاريخ پي بردم. دانستم جعل تاریخ به کهنگی خود تاریخ است.
اولين بار كه با مفهوم جعل تاريخ آشنا شده بودم در كتاب هفته‏ ي شاملو بود با ترجمه‏ اي از بخشي از رمان كوندرا. مي ‏خواستم جعل تاریخ را با داستان كلاه كلمنتيس شروع كنم، اما دیدم پیش از گوتوالد، استالین بود که کسانی چون کامنوف، ترورتسکی  و بسیاری از مبارزین را نه تنها حذف فیزیکی کرد بلکه تصاویر آنان را نیز با جعل و دستبرد به آرشیوها از میان برد. دیدم مائو نیز در حرفه‏ ی جعل تاریخ دست کمی از استالین و خمینی نداشت، عقب ‏تر رفتم امریکایی ‏های پیروز را دیدم که تاریخ سرخپوست ‏ها را یکسره غصب و دیگرگونه کردند، فرانسوی‏ ها را خواندم که در اسناد جنبش الجزایر را حرکتی تروریستی معرفی می‏ کنند و تاریخ استعمار و سرکوب خود را حتا تا دهه‏ های نزدیک یا با سکوت برقرار می‏کنند یا وارونه می ‏نویسند، اروپاییانِ پژوهشگری را شناختم که نفرتی ‏تی را سفیدپوست کردند، و بسیار پیش از آنان مسیح را که زاده ‏ی ناصریه بود به شکلی اروپایی و سفیدپوست در هر کلیسایی به صلیب کشیدند. دانستم که تاريخِ نگاشته شده در تمام جهان، تاريخ پيروزمندان بوده و آن كه بر أربكه‏ ي قدرت نشسته قلم را نيز هدايت كرده، اما يك چیز دل را کمی گرم می ‏کرد و آن وجود و امكان بازبيني و نقد نوشته‏ هاي تاريخي است که البته قدمتی به اندازه‏ ی تاریخ ندارد. در پژوهش ‌ها تقدس از میان رفته است. باید شک کرد و بازجست و مقایسه کرد.
حتا کلاه کلمنتیس که در پراگ بر سر گوتوالد گذاشت و بعدها که مورد غضب قرار گرفت تصویرش از عکس ها پاک شد و کلاهش بر سر گوتوالد ماند و ماندگار شد و این داستان که در رمان «خنده و فراموشی» کوندرا آمده و چون نمونه ‏ای از جعل و دستکاری در تاریخ مانده را نیز امروزه مورد بررسی قرار می‏ دهند. در جستجوهايم به متني برخوردم از مارک- امانوئل مِلون كه نتيجه‏ ي تحقيقاتش در این باره است. او با تكيه بر آرشيو و اسنادي به اين نتيجه می ‏رسد كه نوشته‏ ي كوندرا یک فيكسيون است و نه عین عمل تاریخی ‏ای که اتفاق افتاده است.
نكته ‏اي كه در اين مثال براي من جالب بود و نتيجه‏ اي که از آن مي‏ خواهم بگيرم اين است كه هيچ برداشتي مطلق نيست چرا كه تاريخ، علمي نظري است و با پژوهش‏هاي مختلف، با مقايسه كردن و تقابل گفته ‏ها و نوشته ‏هاست كه شايد، شايد به درك نسبتاً درست ‏تري از تاريخ و وقايع تاريخي برسيم.
با همين ايده و فكر بوده كه آرش نيز در مقابله با تاريخ‏سازي جمهوري اسلامي اقدام به تهيه و درج ويژه نامه‎هايي كرده است تا اين امكان را براي خوانندگان فراهم كند كه نظرات مختلف، تعاريف متفاوت از يك واقعه‏ي تاريخي را هم زمان بخوانند و خود فعالانه و مستقل قضاوت كنند.

بیان چند نکته‏ را در این باره لازم می دانم زیرا آرش در رابطه با حافظه‌ ی آلترناتیو در چند محور فعالیت داشته است:
اول این که به گمان ما، هم آرش و هم اپوزیسیون نسبت به جمهوری اسلامی تإخیر داشته و دارند. به بیان دیگر این وظیفه ‏ی اپوزیسیون بود و هست که مسائل و تجربه‏ های خود را قلمی کند پیش از آن که دیگرگونه واگو شود. اما هر بار رژیم پیشدستی کرده و با امکانات مالی و فکری بسیاری که در اختیار داشته و دارد، با ایجاد مراکز به اصطلاح پژوهشی‏ای مانند موسسه‏ی مطالعات و پژوهش‏های سیاسی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، موسسه‏ی مطالعات تاریخ معاصر ایران، مرکز اسناد تاریخی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، نشر معارف، موسسه‏ی پژوهش و مطالعات فرهنگی، مرکز بازشناسی نهضت جنگل، مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری و ده‏ ها مرکز دیگر و از با استفاده از اسناد به دست آمده از ساواک شاه و یا اعترافات زندانیان و اسیران در زندان ‏های رژیم جمهوری اسلامی و هم چنین بهره‏ وری از قلم به مزدان بسیاری هزاران صفحه تاریخ ‏سازی کرده است.
خاطرات فردوست، کیانوری، مریم فیروز، حسین روحانی، اردشیر زاهدی، تیمور بختیار، خلیل ملکی، کتاب «پیدایی تا فرجام مجاهدین»، و « چریک‏های فدایی خلق از نخستین کنش‏ها» و هم چنین ده‏ها کتاب منتشر شده توسط کیهان شریعتمداری با نام نیمه‏ی پنهان از این دست هستند.ـ

اما باید بگویم آرش در حد توان خود، خصوصاً در رابطه با کتاب ‏هایی که قصد بی ‏آبرو کردن اپوزیسیون را داشته ‏اند سعی بر مستندسازی کرده به این معنی که به افراد متخصص، با صلاحیت و یا درگیر با موضوع مراجعه کرده است. در واقع آرش با اعتقاد به کثرت ‏گرایی و استقلال فکری خواننده تا آنجا که امکان داشته نظرات متفاوت و گاهاً متناقض را در کنار یکدیگر قرار داده است. چرا که حقیقتِ یگانه و مقدس وجود ندارد و برای ترویج اندیشه‏ ی منقد و نقدپذیر آموزش لازم است.
از این دست کوشش‏ ها می‏توان فهرست ‏وار اشاره کرد به:
ـ- کتاب تازه‏ی دکتر کیانوری و دشنام به تاریخ آرش شماره 65 سال 1998-1997
ـ- حاشیه ‏ای بر خاطرات عمویی شماره 69 سال 1999
ـ- بررسی سه کتاب جدید درباره‏ ی تاریخ معاصر و یک هشدار شماره 79 سال 2001
ـ- حسین روحانی مبارزی درهم شکسته، قربانی شکنجه و ضعف از تراب حقشناس- آرش 108

بعدها این تک مقاله ‏ها تبدیل به ویژه ‏نامه ‏هایی شدند که دوستان بسیاری در آن‏ها شرکت کرده و هر یک با دیدگاهی متفاوت کتاب ‏ها را نقد کردند. مهم‏ ترین چرخش در رابطه با این جعلیات در رابطه با نشر (کتاب چریک‏های فدایی از نخستین واکنش‏ ها تا بهمن 1357 و حزب توده از شکل ‏گیری تا فروپاشی) در آرش شماره 102 سال 2008 صورت گرفت که مدیر مسئول آرش تحت عنوان «تعرض به تاریخ» هدف خود را از تهیه ‏ی ویژه‏نامه‏ای با تیتر «تاریخ به روایت جمهوری اسلامی» چنین بیان می ‏کند: «کار به دستان حکومت الله برای تدوین تاریخ دورغینِ خود، در نمایشگاه کتاب تهران از خورجین فرهنگی‏شان، محصول جدیدی بیرون کشیده و به تقابل فکری با مخالفان برخاسته‏اند. و صد البته که هدف این تهاجم، نسل جوان و تشنه‏ی دانستن در داخل کشور است. …  مجله‏ی آرش به سهمِ بضاعتِ اندک خود، با مراجعه و نظرخواهی از تنی چند از کارشناسان و هم چنین کسانی که از بطن جنبش فدایی برآمده و درگیر آن بوده‏اند ویژه‏نامه‏ای را به مقابله با این تاریخ سازی اختصاص داده است. »ـ

این ویژه‏نامه در هشتاد صفحه تدوین شده است.
هم چنین ویژه نامه‏ی نقد و بررسی کتاب  «در دامگه حادثه» از عرفان قانعی فرد- آرش 108
نقش سند در تاریخ‏نویسی و تاریخ‏سازی، با چاپ دفاعیه در رد صلاحیت دادگاه نظامی از بیژن جزنی و حسن ضیا ظریفی- آرش 108 سال 2012
نیز نمونه‏های دیگری در تقابل با تاریخ‏سازی رژیم هستند.
آرش با اعتقاد به کثرت‏گرایی و شناخت هر چه دقیق‏تر حقیقت صفحات خود را نیز در اختیار افکار و برداشت‏های متفاوت از یک حادثه در میان اپوزیسیون قرار می‏داد. نمونه‏ی برجسته‏ی این روش ویژه‏نامه‏ای است در رابطه با پخش «نوار گفتگو میان سازمان فداییان خلق و مجاهدین در آرش شماره 105-106 سال 2011 و سپس مقاله‏های  «ملاحظاتی درباره‏ی یک سند تاریخی» و
«فداییان و مجاهدین» در آرش 107 سال 2011

محور دیگری که آرش در آن زمینه فعال بوده جمع‏آوری تجربه‏ها و بیان آن‏ها بوده است. بیشتر توضیح می‏دهم. در جامعه‏ای که عمده روش انتقالِ تجربه به صورت شفاهی بوده و ما هنوز فرهنگ شفاهی‏مان بر فرهنگ کتبی‏مان برتری دارد جمع‏آوری تجربه‏ها به صورت همه‏پرسی و یا دادن چند سوال به افراد مختلف امکان دادن شناخت بیشتر از یک موضوع را فراهم می‏کند. این حرکت را که خدمتی است به تاریخ شفاهی می‏توان در محدوده‏ی تاریخ‏نگاری نسلی که از جغرافیای خود دور شد و در تبعید زندگی کرد به حساب آورد.
محور دیگر آرش که به نوعی شاید غیرمستقیم در جدال با تاریخ‏سازی جمهوری اسلامی است پوشش دادن به تجمع‏ها و حرکاتی است که در تبعید صورت می‏گیرد و این عیناً همان چیزی است که رژیم خواهان دانسته شدنش نبوده و نیست. در طی همه‏ی این سال‏ها نیغ تیز حمله‏اش به سمت تبعیدیان بوده و بی‏عملی آنان را تبلیغ کرده. آرش به سهم خود در این سال‏ها مجامعی چون کنفرانس‏های بنیاد پژوهش زنان، سمینار جمهوری‏خواهان، همایش اتحاد جمهوری‏خواهان، سمینار زندانیان، کنفرانس سالیانه زنان آلمان و غیره را منعکس کرده است.ـ

هم چنین با نگاه به سوی ایران در مقابله با مسخ اخبار و برای اطلاع‏رسانی صحیح و هم چنین ثبت در تاریخ ویژه‏نامه‏هایی در رابطه با جنبش دانشجویی، جنبش کارگری، وضعیت کانون نویسندگان و انتخابات تهیه و صفحات بسیاری از نشریه را در اختیار صاحب‏نظران قرار داده است.ـ

می‏توانم به جرئت بگویم که سرگل این فعالیت‏ها در شماره‏ی صد آرش جلوه‏گری می‏کند. این شماره که مانند دائره‏المعارفی در 590 صفحه آ چهار و به قلم صد و هفتاد نویسنده، شاعر، روشنفکر، فعال سیاسی، محقق آراسته شده است در سال 2007 منتشر شد.
این شماره که ویژه‏ ی تبعید است بار دیگر این مهم را بر دوش گرفت که انعکاسی باشد از ادبیات تبعید یا مهاجرت، ادبیات زندان، جنبش مبارزاتی زنان، مروری بر روند تشکیلاتی سازمان‏های چپ، ترانه سرایی، داستان‏نویسی و نقد و پژوهش ادبی، سینما، خاطره‏نویسی، تئاتر، شعر، طنز و نشر و انتشارات در تبعید.ـ

و اما زندان و کشتار زندانیان که همواره رژیم تا چندی پیش به عنوان رازی دولتی از آن نگهداری می‏کرد و درباره‏ی آن سکوت مطلق کرده بود مانند نخ نبات مجله‏ی آرش در بسیاری از شماره‏ها مطرح بوده است.. به هر بهانه‏ای آرش قلم را گاه حتا به سختی و با اصرار به دست عزیزانی که در سیاهچال‏های رژیم به سر برده بودند و جان خویش را از این مهلکه نجات داده بودند اگرچه روح همه‏ی آنان زخمی مانده بود می‏سپرد تا در حد توان خود مقابله کنند با سکوت حاکم بر جنایاتی که در پرده مانده بود و جمهوری اسلامی می‏خواست آن را از حافظه‏ی عمومی پاک کند. از آنجا که خوانندگان آرش را طیف وسیعی از خانواده‏ی چپ و دمکرات تشکیل می‏داد و طبیعتاً همه‏ی این افراد دست به قلم نداشتند دادن امکان به آنان تا هر یک از دیده‏ها و شنیده‏ها و تجربیاتشان سخن بگویند خود سندهایی هستند که در بررسی این دوره از تاریخ کشورمان شاید نه امروز اما برای تاریخ‏نگاری اندوخته‏ای بس گرانقدر هستند تا با تکیه بر این گفته‏ها و نوشته‏ها و مقایسه‏ی آن‏ها با منابع دیگر به درک درست‏تری از این دوران برسند. که این خود عین کوشش در تاریخ‏نگاری است و مبارزه‏ای سخت در قبال تاریخ‏سازی جمهوری اسلامی است که نشریه‏ی آرش تا انتها بر خود واجب دانست و کرد.
تصادفی نیست که آخرین شماره‏ی آرش با زندان پایان می‏یابد. چرا که به نظر ما ستون فقرات جمهوری اسلامی را سرکوب و زندان و ایجاد هراس تشکیل می‏دهد.ـ

صحبت‏ام را با بخشی از مقاله‏ ی پرویز قلیچ‏خانی به نام «سی و پنج سال سیاستِ بی‏رحمی» در آخرین شماره‏ی آرش به پایان می‏برم:ـ
امروز که پس از سی و پنج سال به گذشته نگاه می‏کنم، گذشته‏ای که برای جمعی کمرنگ شده و جمعی دیگر می‏خواهند فراموشش کنند و جمعی یادآوری آن را بیهوده می‏انگارند و مزاحم همکاری با تبهکاران حاکم می‏دانند می‏بینم که در آن روزها من و ما روشنفکران آن دوره، من و ما آزادیخواهان، عدالتجویان، هیچ یک نحوه‏ی محاکمه و حکم اعدام هویدا، تیمسار رحیمی، دکتر ولیان، مهندس ریاضی، تیمسار ربیعی و ده ها نفر دیگر از مسئولین رژیم ستم شاهی را محکوم نکردیم.
یادآوری بی‏صدایی اکثریت ما ایرانیان در برابر حکم‏های اعدام در دهه شصت، هشداری است نسبت به بی‏اعتنایی و بی‏عملی در برابر جنایت در یک لحظه‏ی تعیین کننده‏ی تاریخی!
انگیزه‏ی آرش در شکافتن 35 سال سرکوب و کشتار جمهوری اسلامی، پیشگیری از تکرار جنایت و به فراموشی سپردن جنایت‏های بزرگی است که نباید از ضمیر اجتماع پاک شود….ـ
می‏خواستم به صد زبان، به صد قلم آن چه را که در طی این سه دهه بر ملتم رفته با جوهر سیاه بر روی کاغذ سفید نقش بزنم تا بماند و خوانده شود تا وقتی من نباشم، تا وقتی ما نباشیم، نسل‏های آینده بتوانند به این نوشته‏ها و گفته‏ها مراجعه کنند تا سرانجام شاید از تکرار این فجایع در میهنم جلوگیری شود.»ـ

با تشکر