Kategorie: مقالات

تهی‌دستان شهری

انقلاب در نیمه‌راه: تهی‌دستی و تهی‌دستان شهری / اردشیر مهرداد

تحولات سیاسی نیم‌قرن گذشته ایران و نیز تجربیات بسیاری جوامع دیگر می‌آموزد که تهی‌دستان خواه منفعل بمانند و خواه به حرکت درآیند در شکل بخشیدن به فضای سیاسی و سمت‌و‌سوی آن اهمیتی حیاتی دارند. این تجربیات جای تردیدی نمی‌گذارند که تهی‌دستان هرگاه نتوانند به یک سوژه برای رهایی خود و همه‌ی محرومان و ستمدیدگان تبدیل شوند، لزوماً به معنای آن نیست که به حاشیه روند و در سمت مقابل عمل نکنند و نتوانند در به بند کشیدن بیشتر خود و محرومان و ستمدیدگان دیگر نقشی داشته باشند. انباشت نارضایی در میان یک جمعیت بستری است برای به حرکت درآوردن آن جمعیت. اما تحولات ناشی از حرکت آنان می‌تواند به روی چشم‌اندازهایی دو‌سویه گشوده شود: سویه‌ای بر رهایی سیاسی و اجتماعی و سویه‌ای بر اسارت و ستم بیشتر. بر این پایه است که نقش تهی‌دستان برای انقلاب ضد سرمایه‌داری و ضد استبدادی به همان اندازه می‌تواند حیاتی باشد که برای مقابله با رشد بدیل‌های فاشیستی، ارتجاعی و تمامیت‌گرا.

میتینگ سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در میدان آزادی، بهار 1359

نوزایی اندام‌واره‌های اقتدار توده‌ای ۳: گذر به ساختارهای جدید – زایشی با تاخیر و چالش

بخش نخست این نوشته[1] به موضوع آفرینش دوباره‌ی کمیته‌های شهری و کمیته‌های هم‌یاری در دوران پس از آبان ۹۸ و کرونا و بخش دوم به مجامع عمومی کارگری و اجتماعات مردمی[2] پرداخت. در بخش سوم، به چالشی در پیدا کردن ساختاری درخورِ سطح مبارزه طبقاتی و اجتماعی کنونی به صورتی تجربی و ساده شده نزدیک می‌شویم. به دریافت نگارنده، یکی از دلایل وقفه‌ در بلوغ و باروری سازمانی جنبش‌های مردمی در ایران واپس ماندن از گذر به ساختار تشکیلاتی و مبارزاتی نوین است. شبکه‌های مسطح سال‌هاست که در جنبش‌های اعتراضی ایران، پدیده شناخته شده‌ای هستند[3] که توانایی‌ها و کاستی‌هایش در عمل برای کنش‌گران داخل و خارج از کشور تجربه شده است. چالشی که در چند ساله اخیر با آن روبه‌رو هستیم، گذرِ این شبکه‌های مسطح به ساختارهایی کاراتر ــ از جمله ساختارِ شبکه‌های فدرالیستی ــ است. این نوشتار به این گونه از سازمان‌دهی شبکه‌ای با نگاهی به تفاوت در ساختارش با شبکه‌های مسطح، سازوکارِ تصمیم‌گیری، ظرفیت‌های شبکه فدرالیستی برای گسترش، دوام و ادامه‌کاری می‌پردازد. سپس امکان و ضرورتِ گسترش هم‌کاری بین‌گروهی با اتکاء به ساختار شبکه‌های فدرالیستی به بحث گذارده می‌شود. بخش پایانی، انبوه چالش‌های بیرونی و درونی مورد بررسی قرار می‌گیرند و…

دادخواهی رهایی‌بخش و زندان‌های شاهنشاهی / همایون ایوانی

آن‌که شلاق می‌زند، پشت کسی را که شلاق می‌خورد امضا می‌کند. چه اتفاقی افتاده است؟ کی پشت کی را امضا می‌کند؟
اینجا دیگر امضا ثبت گذشته نیست، اتفاقی افتاده است اما شلاق امضای این اتفاق نیست، احضار گذشته است، یعنی گذشته بازی در اینجا هم هست اما این امضا به جای اینکه جریانی را به گذشته بسپارد گذشته‌ای را جریان می‌دهد، گذشته‌ای را حال می‌کند. پیش مردم را روی پشتش می‌گذارد، مثل حقش را کف دستش. بالاخره این گذشته‌ی مردم حق این مردم است، و پشت مردم هم فرقی با کف دست مردم ندارد.ـ

انقلابی که در نیمه راه است

انقلابی که در نیمه راه است، اردشیر مهرداد

هر چند پوسته مذهبی و روکش انتزاعی اماج های انقلاب 57 در اثر ضربات خرد کننده کارگران، زنان، ملیتهای تحت ستم، جوانان، معلمان، بازنشستگان، پرستاران، روشنفکران و توده هاي تنگدست از هم گسیخته است و هر چند زندگی انضمامی ترین چهره ی اقتصادي، سیاسی و فرهنگی خود را آشکار کرده است، اما براي داشتن تصویر روشنی از فردا، این همه کافی نیست. تحول تا کنونی ضمانتی نیست که بدانیم انرژی های آزاد شده در کدام جهت به حرکت در خواهد آمد. و کافی نیست براي آنکه بدانیم روند انقلاب تا چه اندازه قادر خواهد بود در برابر دسیسه هاي ارتجاع غالب و مغلوب محافظت شود و در جهت منافع مردم ستمدیده پیش رود. می دانیم که نطفه بندي و استقرار نظام بدیل همپاي زوال و برافتادن رژیم مسلط است و نیز نبرد امروز همزمان نبردي است براي فردا. اما، این که این همپایی به کدام سمت مایل شود و کدام چشم انداز را پیش رو گذارد، پرسشی است که پاسخ آن را باید از درون فرایند شکل گیري و تحول درونی سوژه انقلابی و نیز کنش متقابل آن با بستر انضمامی ـ تاریخی اش (بخوان نظام حاکم داخلی و قدرت های جهانی) جست وجو کرد.

علی اشرف درویشیان

نوشته منتشر نشده‌ای از علی اشرف دروریشیان: فرهنگ عامیانه در رابطه با فرهنگ جهانی

نوشته کوتاه زیر را علی اشرف درویشیان برای انتشار در جلد دوم „دگرگونی ارتباطات“ در اختیارم قرار داد. جلد اول کتاب، اجازه انتشار نیافت و بعدها در خارج از کشور به صورت دیجیتالی در دسترس خوانندگان قرار گرفت[1]. مقالات و نوشته‌های جلد دوم به صورت نسخه چاپ شده، در اختیارم باقی ماند تا در „زمان مناسب“ انتشار یابد. متاسفانه با گذر سریع روزگار، „زمان مناسب“ هیچگاه به دستم نیامد. اینک این نسخه چاپی نوشته را به صورت دیجیتال در دسترس علاقمندان نوشته‌ها و آثار علی اشرف درویشیان قرار می‌دهم تا نوشته نویسنده محبوب مردم، در آرشیوها کارهای عقب‌افتاده‌ام به فراموشی سپرده نشود.ـ

تاریخ دریافت نوشته در سال ۱۳۷۵ (ماه دقیق آن یادم نیست، احتمالا پائیز) می‌باشد و اکنون بیش از ربع قرن از نوشتن آن گذشته است. نیاز به گفتن ندارد که با گذشت این زمان طولانی مقالات و نوشته‌های ارائه شده در مجموعه „دگرگونی ارتباطات“، به روز نیستند و نوشته علی اشرف نیز از این قائده مستثنی نیست. با این حال، توضیحات او درباره فرهنگ عامه، «میراث اجتماعی» ما، همچنان موضوعیت دارد.

مادران خاوران

آقای اسماعیلیون، به بال‌های جنبش دادخواهی شلیک نکنید!، همایون ایوانی

نوشته زیر با نگاهی به پیشینه رویکردهای مختلف به جنبش دادخواهی، به رویکردِ کنونی حامد اسماعیلیون و همکارانش در پیگیری پرونده‌ی پرواز ۷۵۲ می‌پردازد. تلاش شبکه شناخته شده‌ای از افراد و لابیگران به همراه اسماعیلیون، بیشتر به یک تئاتر جمعی شباهت یافته که یکی می‌گوید و بازیگر دیگری تائید می‌کند. آن‌ها و پشتیبانان رسانه‌ای‌شان، …فضایی فکری، اجتماعی و سیاسی را می‌سازند که در آن فضای وهم‌آلود، جنگ افروزی، دعوت دولت‌ها به دخالت در امور جنبش دادخواهی و فراتر ازآن کل جنبش انقلابی ایران، امری بدیهی و مورد در خواست „مردم“ ایران جلوه داده می‌شود. علاوه بر این، وقایع چند ماه اخیر نشان داده که مسئله پیگیری خانواده قربانیان پرواز ۷۵۲، ابزاری برای دخالت و تغییر محتوای پیشروی سیاسی جنبش دادخواهی و در عین حال خیزش جاری در کشورمان تبدیل شده است. در آخرین بخش این نوشته، به ادعاهای گزاف، نادقیق و نادرست حامد اسماعیلیون در مورد ارجاع درباره ارجاع پرونده‌ی پرواز ۷۵۲ هواپیمایی اوکراین به ديوان بين‌المللى دادگسترى نگاهی دقیق‌تر خواهیم داشت

هشت تیر 1358 زمین چمن دانشگاه تهران

ساختارها، تظاهرات و کنش‌های آلترناتیو را سازمان دهیم!، همایون ایوانی

موج‌سوارانِ بدنام رسانه‌ای دوست دارند که خود را به عنوان „ائتلاف“ طبقات و اقشار مردم جلوه دهند. در واقع اینان جمعی از ولگردهای رسانه‌ای، تازه به دوران رسیده‌های پروژه بگیر، آکادمیسین‌های بی‌جنبه و اغلب تهی مغز، قماربازان کازینوهای لاس وگاس، تکنوکرات‌ها و سرمایه‌دارانی هستند که ویژگی اصلی آنان، در حضور مجازی، بی‌ریشه و مصنوعی‌شان در خارج از کشور خلاصه می‌شود. آنان به جای اتکاء به جنبش مردمی، به ژاژخایی و کاسه‌لیسی دولت‌ها و قدرت‌های جهانی، حتی رقبای منطقه‌ای جمهوری اسلامی مشغولند.

طرح از منوچهر

جنبش دادخواهی بال می‌گُستَرَد!، همایون ایوانی

یادداشت‌های شتابزده – در تدارک نهمین گردهمایی سراسری درباره کشتار زندانیان سیاسی در ایران – 2023 جنبش دادخواهی بال می‌گُستَرَد!ـ...

قتل یا نسل کشی، فرخ قهرمانی

در بخش اول کیفرخواست، اشاره به حمله مجاهدین به جمهوری اسلامی ایران در مرداد 1367 از پایگاه‌های خود در خاک عراق دارد که دادستان، کشتار مجاهدین در زندان را در این ارتباط به عنوان جنایت جنگی می‌بیند. این‌که تیم دادستانی تا چه اندازه در اثبات ارتباط کشتار مجاهدین با جنگ برون مرزی موفق باشد، چیزی است که آینده نشان خواهد داد؛ اما دادستانی آلترناتیو دیگری هم در این رابطه دارد و آن جنگ داخلی است که می‌تواند جانشین جنگ برون مرزی شود.ـ

اما آن‌چه که مورد نظر این نوشتار است مسئله‌ای است که باعث انتقاد جان بدربردگان چپ و کمونیست از آن کشتارها؛ و نیزدل نگرانی بخشی از خانواده‌های دادخواه و حتی برخی از حقوق‌دانان و متخصصین امر دادخواهی شده است و آن، تصمیم تیم دادستانی در ارائه و تنزل کیفرخواست در مورد کشتار زندانیان سیاسی کمونیست و چپ می‌شود؛ که این مرحله از کشتار را از نسل کشی تا حد قتل، تقلیل داده است. تا آنجا که به اطلاعات نگارنده برمی‌گردد تیم دادستانی در پاسخ به این پرسش از طرف برخی ازمتخصصین اظهار داشته‌اند که ترس ازامکان عدم اثبات نسل‌کشی و کوشش وکلای مدافع در جهت اثبات کشتارها به دلایل سیاسی، آنان را وادار به چنین تصمیمی کرده است. قبل ازاین‌که بخواهیم اتخاذ چنین تصمیمی و این‌که تا چه حد این استدلال می‌تواند صحت داشته باشد را مورد بررسی قرار دهیم، بایستی یک سوال اساسی را مطرح کنیم و آن این‌که آیا تیم دادستانی مجبوربه انتخاب فقط یک مورد کیفرخواست بوده است یا اساساً چنین اجباری در ارائه کیفرخواست در قوانین سوئد وجود ندارد. تا جایی که به اطلاعات نگارنده برمی‌گردد، تیم دادستانی مجبور به انتخاب این یا آن نبوده است و به  روال عادی در بسیاری از کیفرخواست‌ها می‌توانسته کیفرخواست برای کمونیست‌ها را با نسل‌کشی، آلترناتیو قتل به دادگاه ارائه کند. در چنین صورتی عدم اثبات نسل‌کشی هم نمی‌توانسته صدمه جدی و یا اساساً صدمه‌ای به پرونده وارد آورد و در حقیقت در صورت عدم اثبات نسل کشی تازه به جایی می‌رسیدیم که امروز در آن قرار داریم. به نظر می‌رسد بهتر باشد برای بررسی موشکافانه‌تر رابطه کشتار کمونیست‌ها در تابستان 67 با نسل‌کشی، ابتدا نگاهی داشته باشیم به قانون نسل کشی درسوئد.ـ

 قانون اس اف اس شماره 1964:169 درمورد نسل کشی که در تاریخ 2009 تغییراتی در آن داده شد و در نهایت در سال 2014 در دل قانون جدید قرار گرفته و باطل شد به قرار زیر است (توضیح این که باطل شدن یک قانون دردل قانونی جدیدتر مشمولیت قانون قدیم را از میان بر نمی‌دارد)

ماده یک:ـ

شخص یا کسی که به منظور از بین بردن یا نابودی کامل یا بخشی از یک گروه ملی، قومی، نژادی و یا مذهبی اقدام کند به عنوان نسل کشی محکوم می‌شود.ـ

همین‌طور:ـ

ـ1 – یکی از اعضاء گروه مردمی را بکشد

ـ2 –  باعث درد جدی یا جراحت یکی از افراد گروه مردمی و یا باعث رنج شدید او شود

ـ 3 – شرایط زندگی را بر اعضای گروه مردمی به طوری تحمیل کند که احتمالاً منجر به ازبین بردن یا نابودی کامل یا بخشی از گروه مردمی شود

ـ4 – تدابیر طراحی شده‌ای برای جلوگیری از تولد کودکان در داخل گروه مردمی اتخاذ؛ و یا

ـ5 – یک کودک زیر هجده سال را به زوراز یک گروه مردمی جدا کرده و به گروهی دیگر بفرستد

مجازات تعیین شده حبس برای مدت معین، حداقل چهار و حداکثر هجده سال یا حبس ابد می‌باشد.ـ