با غرور بالنده ی یک ببر، مجید خرّمی
ستاره می دید ،ـ من پیراهن ِ یارم را بربلندای دماوند می افراشتم !ـ ما مانند ِخیزش ِخرس ِسفید ازروی...
ستاره می دید ،ـ من پیراهن ِ یارم را بربلندای دماوند می افراشتم !ـ ما مانند ِخیزش ِخرس ِسفید ازروی...
بسوی ِ یک ستاره ی آشتی دوست می دارم بنشینم روی برگی سبز ،ـ ـ همچون شبنم .ـ ـبریزم بیرون...
به روی لبانت تبناک زنبوری را ترسیم می دارم .ـ مترس ازنیشک ِآن ،ـ باعسل ِصدایت دارد سرمست می رقصد...
در ابری اناری فام پستان هایم باز می شد .ـ می دیدم پشنگه ی خون ِقلبم را میان فواره ی...
ا یرا ن، سرزمین ِدارآ با د!ـ ـ کارد گوشت ِشیرین ِکیک را خنج می کشد . وقتی عنکبوت بند...
گستره ی جشن ِکمان با فرهنگ ِچارسویه ام با پاره ی تنم ازتبارِفردوسی ام ازتب ِسودابه ام با پاره ی...
بگذار فریاد بزنم ، زنده باد آن دست که سیگاررا آفرید ! برای من ازپاکی جهان وابر ِدود لالایی مگو....
فانوس ِخانه ام اینجا به زیرِبادبان ِهمین کشتی روشن است .ـ ما مسافرانِ آواره ی دریایی ،ـ ما مهاجران ِجنگ...
جعفر امیری / جنبش دادخواهی / زندان در ایران / شاهرخ زمانی / شعر / مجید خرمی / یادمان ها
برای نستوه کارگرمبارز شاهرخ زمانی شاهرخ نافرمان بود از دست رنج با آمیزش ِرنگ نان ِحیات خود را می یافت...
خوشه ی سه پستا ن ا ند یشه ا م برفرازم پاره ابری می شود . قطره قطره لحظه لحظه...
Mehr