خاطرات یک شکنجه گر (قسمت ششم)ـ
«خاطرات یک شکنجه گر» (قسمت ششم) چند روز بعد ارتقاء درجه من آمد و شورو شوق آن تلاش...
«خاطرات یک شکنجه گر» (قسمت ششم) چند روز بعد ارتقاء درجه من آمد و شورو شوق آن تلاش...
بعد از ضربه زدن به تروریست ها در „قهرمان ماراش“ مأموریت دیگری در „ازمیر“ به ما ابلاغ شد بی آنکه...
امروز حال عجیبی دارم، انتظار چقدرتلخ است. دومین فرزندم در راه بود ومن در سالن انتظار بیمارستان قدم می زدم،...
وقتی به خانه رسیدم ساعت پنج بعد از ظهر بود، هشت ساعت مدام تلاش بیهوده ای برای گرفتن...
لازم به ذکر است قسمت هائی از این نوشته بیش از دو دهه قبل در نشریه جهان ارگان دانشجویان خارج...
«خاطرات یک شکنجه گر» (قسمت اول) آن چه امروزه در ایران اتفاق می افتد و روزانه جنایتی بر جنایات...
یک روز جمعه عصر بود وبا مادرم داشتیم کتلت درست میکردیم ودرهمان حال باهم صحبت میکردیم واز آنجایی که همیشه...
« انتخاب » «محمود خلیلی» خیلی تند و با عجله از پیچ کوچه عبور کرد و...
مردی که آمد از فَلق ِ سرخ در این دم آرام خواب رفته ، پریشان شد . ویران و باد...
خاوران تنها گورستانی که نگهبان دارد در و دروازه دارد درب ورودی ، قفل وزنجیر دارد دوربین های مداربسته دارد...
Mehr